اما در عصر حاضر، یعنی پس از الغای خلافت اسلامی در آخرین دوران آن (خلافت عثمانی)، این مساله نزد علمای اسلام چنان مورد بحث و موشکافی قرار گرفت که پیشتر چنین نزد علمای سلف مطرح نبود بلکه چه بسا به ذهن آنها هم چنین اتفاقی خطور نمیکرد. چراکه در طول تاریخ اسلام، از زمان وفات رسول الله و خلافت ابوبکر صدیق و تا اواخر خلافت عثمانی، خلافت اسلامی یار و همراه اسلام و امت اسلام بوده است و به ذهن کسی خطور نمیکرد زمانی بیاید که خلافت اسلامی ملغی شود و امت یکپارچه به دست استعمار غرب به دولتها و حکومتهای متعدد و پراکندهای تقسیم شود. از اینرو و پس از الغای خلافت، این مساله در فقه سیاسی اسلام، تحت عنوان (عدم جدایی بین سیاست و دین مطرح شده است) شاید اولین کسی که به این مساله پرداخته است، شیخ مصطفی صبری، از آخرین شیوخ اسلام در خلافت عثمانی باشد، چنانکه بیان میدارد مسالهی جدایی میان دین و سیاست به مسالهی (وجوب نصب امام) که از جمله مسائل کلامی به شمار میرود، باز میگردد. و وجوب امامت در اصطلاح علمای اسلام یعنی مباشرت و لزوم تحکیم و داور قراردادن شریعت الله متعال، به همین سبب نصب امام و یا خلیفه را برای انجام این کار و انجام این مسئولیت، واجب دانستهاند.[۱]
اینها مسائل مورد گفتگو مدارس اهل کلام میباشد و چنانکه از اصطلاحات آن برمیآید، مربوط به مراحل تاریخی مسلمانان میباشند و از مهمترین علامات آن این است که آنها در زمان خود صاحب تمدن شکوفا و برتری بودند.
[۱] – بنگر به مقدمه ما به کتاب شیخ مصطفی صبری «النکیر علی منکری النعمه من الدین و الخلافه والامه» که عنوان دیگری نیز برای آن انتخاب کردیم به اسم: «الاسرار الخفیه وراء الغاء الخلافه العثمانیه» از انتشارات دارالدعوه – اسکندریه.