۱٫ ادلّهی قائلان به درست نبودنِ گفتههای مست، پذیرفتنی و سلیم است، زیرا اعتبار قول فقط به قصد است و چون عقل فردِ مست زایل شده است، وی هیچ قصدی ندارد، پس اقوال وی معتبر نیست. الزام وی به قول خود بر وجه مجازات و عقوبت هم صحیح نیست، زیرا عقوبت و مجازات از جانب شارع تعیین میشود نه با رأی و اجتهاد، کما این که نص نیز بیانگر این است که فرد مست نمیداند چه میگوید و کسی که نمیداند چه میگوید هم، قصد معنای آنچه را که میگوید نمیکند، پس اثری بر قول وی مترتب نمیشود، مانند فرد غیر عربی که لفظ طلاق را بر زبان میآورد، در حالی که معنای آن را نمیداند که بر این لفظ وی اثری مترتب نمیشود.
۲٫ این که فرد مست بر کسی قیاس شود که مورث خود را کشته است و این قاتل با زنده قرار دادنِ حکمی و فرضیِ مورث از ارث محروم شده است، این قیاس مع الفارق است، زیرا این قاتل قصد قتل مورث خود کرده تا زودتر به ارث دست یابد و در نتیجه، با محرومشدن از ارث مجازات شده است، اما فرد مست قصد مستی کرده و -مثلاً- قصد ایقاع طلاق در زمان مستی خود نکرده است؛ پس چگونه طلاق وی واقع میشود؟
۳٫ حتی اگر قایل به این باشیم که وی بر سبیل مجازات به خاطر اقوال خود مؤاخذه میشود، چگونه مجازاتی را بر او اعمال کنیم که مانند طلاق دادنِ زنش در زمان مستی، به فردی بیگناه هم تسری مییابد؟
۴٫ آنچه که در مورد مؤاخذهشدن وی به خاطر جرایمش مورد استدلال قرار گرفته است هم، استدلالی مقبول است و چیزی وجود ندارد که آن را نقض کند و نمیتوان مست را در این حالت با مجنون مساوی دانست، زیرا در این جا، فرد مست هم به خاطر مست بودنش مجرم است و هم به خاطر جنایت بر دیگران پس چگونه از او جانبداری میشود و از مجنی علیه جانبداری نمیشود. از همهی اینها گذشته، قاعدهی سد ذرایع و وسایلِ منجر به فساد نیز مؤیدِ مؤاخذهی فرد مست به خاطر جرایم ارتکابی در زمان مستی است و این قاعده، قاعدهای است که اصول شریعت و نصوص زیادی بر صحتِ آن گواهی دارند.
بنابراین، -به نظر ما- قول کسانی راجح است که معتقدند که: هیچکدام از اقوال فردِ مستشده به طریق حرام معتبر نیست، اما او به خاطر جرایم ارتکابیاش در آن وقت، به صورت کامل مؤاخذه میشود.