برخی از مخالفینِ سنت، منافقینی هستند که تکفیر، کینه و بغضِ مسلمانان را در دل پنهان میدارند.
– (کافری که در حالت کفر، خود را در صف نمازگزاران جای میدهد، جز منافقی بیش نیست. وقتی وضعیت اینگونه است، پس از میان اهل بدعت برخی منافق و زندیق و برخی کافر هستند. همانند این افراد در روافض و جهمیه به وفور یافت میشود)[۱].
– (اساس و ریشهی زندقه و نفاق از قبیلِ قرمطیانِ باطنی و امثال آنان، از میان روافض سر بر آورد. و بدون شک آنان جزو دورترین اهل بدعت از قرآن و سنت بودهاند. از همین رو در نزد عموم مسلمانها از مخالفینِ سنت محسوب میشوند. جمهور علما و مردم، روافض را دشمن آشکار و شماره یکِ اهل سنت میدانند؛ یعنی وقتی کسی گفت: من سنی هستم، یعنی رافضی نیستم)[۲].
– (روافض سه خصلت را در خود جمع نموده و بر آن افزودند: نخست این که از طاعت و جماعت خارجاند. دیگر اینکه مؤمن و معاهد را میکشند و سوم اینکه جز امام مهدی که اکنون وجود خارجی ندارد، اطاعت از هیچ فرومانروای اسلامی را خواه عادل باشد یا فاسق، قبول ندارند. نبرد و مبارزهی آنان برای تعصبی است که از تعصب نژادپرستی، به مراتب بدتر است. و آن چیزی جز تعصب برای یک دینِ فاسد، نیست. چرا که دلهای آنان مالامال از حقد و کینه علیهِ بزرگ و کوچک، صالح و غیر صالحِ مسلمانان است. به گونهای که هیچ کس همانند آنان، چنین کینه و عداوتی در سینه ندارد… عاشق و شیفتهی متلاشی شدن و اضمحلال جامعهی اسلامیاند)[۳].
– (هر کس از امت اسلامی که با کفار، اعم از مشرکین یا اهل کتاب، دوستی و موالات داشته باشد، هر نوع دوستی و موالاتی که باشد، مثلاً آمد و شد با اهل باطل و پیروی در بخشی از گفتار و کردار ناشایست آنان، به تناسب این نکته ضعف، مورد نکوهش، نفاق و مجازات قرار میگیرد. مثل متابعت از اقوال و افعال فیلسوفان صابئی و همکیشانشان که با قرآن و سنت در اختلافاند. نیز همانند گفتار و کردار یهود و نصارا که با قرآن و سنت رو در رو است. و همچون سخنان و عملکرد مجوسیان که با هم در تضاد است.
هر کس زندگان و مردگانِ آنان را مورد مهرورزی و بزرگداشت قرار دهد، خود، از آنان است. همچون مشرکان کَلدانی و جادوگرانِ ستاره پرست، که با دشمنان ابراهیم خلیل الله صلی الله علیه وسلم همسو و موافق بودند. و همچون جادوگرانی که با فرعون و قوم وی که علیه موسی علیه السلام همنظر شدند. یا مثل کسانی که ادعا کردند آفریدگاری وجود ندارد و خودِ مخلوقات، همه چیزاند. و جز خودِ مخلوق، خالقی نیست و در آسمانها معبود و الهی وجود ندارد. این سخن، تکرار حرفهای جهمیه و اهل اتّحاد است. کسانی که با صابئیها و فیلسوفان در اعتقاداتشان از قبیل صفات الله جل جلاله و معاد و دیگر مسایل، علیه الله جل جلاله و پیامرانش صلی الله علیهم و سلم موافقت نمودند هم، در همین صف قرار دارند. بدون شک این گروهها گرچه ظاهراً کافراند، لیکن چه بسیارند آنان که اهل اسلاماند و در علم و عبادت و حکمرانی شُهرهاند. اما در عملکردِ کفرآمیزِ افراد فوق الذکر همراهاند و معتقدند باید قواعد و قوانینی که آنان تصویب نمودهاند، مورد تأیید قرار گیرد. این ایده و باور در میان متأخرین به فراوانی مشاهده میشود. با این رویکرد، حقیقتی که رسول الله صلی الله علیه وسلم با آن مبعوث شده بود را با باطلِ دشمنان، در هم آمیختند.
الله جل جلاله تفکیک پلیدی از پاکی و حق از باطل را دوست دارد. خوب میداند این دسته از مردمان، یا منافقاند یا به نوعی نفاق مبتلایند؛ گر چه با مسلمانان دمخور باشند. چون میشود شخصی ظاهراً مسلمان بوده و در باطن منافق باشد؛ چرا که تمام منافقان در ظاهر مسلماناند. قرآن کریم هم ویژگیها و احکام آنان را بیان داشته است. این گونه افراد وقتی در دوران رسول الله صلی الله علیه وسلم و در اوج اقتدار اسلام و زیر نور رسالت و بارشِ علامات نبوت، موجود بودند، بعد از نبودِ این دو منبع که باید بیشتر یافت شوند. خصوصاً که سبب نفاق، همان سببهای کفر میباشد. و آن اسباب، چیزی جز معارضه و مخالفت با پیامِ پیامبران نیست)[۴].
– (این با وجودی است که بیشتر مبتدعین، منافقانی آلوده به نفاق اکبر هستند و کفاریاند که در زیرینترین طبقات جهنم جای دارند. باز بیشترین این افراد در لشکر روافض و جهمیه و همکیشانِ زندیق و منافق آناناند. بلکه حقیقت این بدعتها از گورِ منافقینِ زندیق بر میخیزد. کسانی که شیرازه و خمیر مایهی وجودی آنان از ستاره پرستان و مشرکین است و در باطن و درون خویش، کفاری بیش نیستند. و کسی که از حال آنان آگاهی داشته باشد، میبیند که در ظاهر هم کافراند)[۵].
[۱]– همان: ج ۳ ص ۳۵۲.
[۲]– همان: ج ۳ ص ۳۵۶.
[۳]– همان: ج ۲۸ ص ۴۸۷ – ۴۸۸.
[۴]– همان: ج ۲۸ ص ۲۰۱ – ۲۰۲.
[۵]– همان : ج ۱۲ ص ۴۹۷.