ختَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ
الله بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده است و بر بینایی شان پرده افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آن ها است.
معنای ختم (مهر)
سدی گوید: «خَتَمَ الله» یعنی: «طبع الله»: (خداوند مهر نهاده است)…
قتاده در تفسیر این آیه می گوید: شیطان بر آنان مسلط شده است و از شیطان اطاعت کرده اند؛ در نتیجه الله بر دلها و شنوایی شان مهر نهاده است و بینایی شان در پرده قرار گرفته است. به این ترتیب راه هدایت را نمی بینند و سخنان هدایتگرانه را نمی شنوند و نمی فهمند و با عقل شان جور در نمی آید!؟
(ابن ابی حاتم۴۴/۱ص۳۴)
ابن جریج از قول مجاهد در تفسیر:. {خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ} گوید: واژه «الطبع» بدین معناست که گناهان بر دل جای گرفت و دل را از هر طرف محاصره نمود تا آن که همه ى دل را پوشانده و مسدود نموده و «طبع» به معنای مهر زدن است.
(ابن ابی حاتم۱۴۴/۱ص۳۵)
ابن جریج گوید: بر قلب و شنوایی مهر زده می شود.
(طبری۲۵۹/۱)
و نیز ابن جریج گوید: عبدالله ابن کثیر به من گفت، شنیده است مجاهد می گوید: واژه «الران» از «الطبع» و «الطبع» از «الإقفال» معنای کمتری دارد و «إقفال» از هر سه واژه بیشتر مفهوم سختی مهر زدگی بر دل ها را می رساند.
(طبری۲۵۹/۱)
اعمش گوید: مجاهد با دستش نشان داد که چگونه بر دل مهر نهاده می شود. و گفت: اصحاب معتقد بودند که قلب همانند این کف دست است، هرگاه بنده مرتکب گناهی شود به این صورت بسته می شود (وانگشت کوچک خود را بست) و باز اگر گناه کند. انگشت دیگرش را چسباند و گفت: به این صورت بسته می شود تا آن که همه انگشتانش را بست و سپس گفت: با مهری بر دل مهر زده می شود.
مجاهد گوید: آنان معتقد بودند که منظور از «رَین» که در آیه ى: «بل ران علی قلوبهم … » آمده همین است. [«رَیْن» یعنی: زنگار یا غبار یا لایه کثیفی است که بر اشیاء گران قیمت می نشیند … )
(طبری۲۵۸/۱)
قرطبی گوید: به اجماع امت الله در وصف خود می گوید: بر دل کافران به مجازات کفرشان مهر نهاده و سرپوش گذاشته است. و می فرماید: (بلکه الله بر دل هایشان، به سبب کفرشان مهر نهاده است).
و حدیث دگرگونی قلبها را یاد آورده شده که پیامبر صلى الله علیه وسلم می فرماید:
یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دینک (ابن ماجه۳۸۳۴) صحیح
(ای دگرگون کننده ى دلها، دل هایمان را بر دین ثابت و استوار بدار)
حذیفه الذی فی الصحیح عن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال تعرض الفتن على القلوب کالحصیر عودا عودا فأی قلب أشربها نکت فیه نکته سوداء وأی قلب أنکرها نکت فیه نکته بیضاء حتى تصیر على قلبین على أبیض مثل الصفا فلا تضره فتنه ما دامت السماوات والأرض والآخر أسود مرباد کالکوز مجخیا لا یعرف معروفا ولا ینکر منکرا
و نیز حدیث حذیفه را ذکر کرده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم می فرماید: (فتنه ها [گناهان] همچون چوبهای حصیر پیاپی بر دلها وارد می شود، با ارتکاب هر گناه بر دل نقطه ای سیاه می افتد و هر دلی که از گناهی متنفر شود نقطه ای از آن سفید می شود تا آن که دل ها به دو دسته می شود، دل سفیدی که صاف و پاک می شود و تا وجود آسمانها و زمین هیچ گناهی بر آن خداشه ای وارد نمی کند، و دلی سیاه همانند: کوزه ای نابرابر است که هیچ معروفی را نمی شناسد و هیچ منکری را گناه و منکر نمی داند.(مسلم۱۲۸/۱ص۳۵)
ابن جریر گوید: از نظر من حقیقت همان است که شبیه آن در حدیث درست باشد.
و ابوهریره رضی الله عنه گوید: پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: (هرگاه مؤمن مرتکب گناهی شود، نقطه ای سیاه بر قلبش می نشیند، اگر توبه کند و از گناه دست کشد و از الله طلب خشنودی کند، قلبش صیقل می یابد و اگر برگناه بیفزاید، سیاهی قلبش نیز افزودن می شود تا بدانجا که تمام قلبش را می گیرد، این همان زنگاری است که الله می فرماید: (چنین نیست، بلکه دل هایشان به سبب گناهانی که مرتکب می شدند، زنگار گرفته است).(طبری۲۶۰/۱)