ما در جهان دو نوع پدیده داریم:
۱- پدیدههایی که از راه اسباب و علل عادی بوجود میآیند و با آزمایشهای تجربی قابل شناخت هستند مانند تمام پدیدههای فیزیکی و شیمیایی.
۲- پدیدههایی که بدون اسباب و علل عادی بوجود میآیند یعنی نه دارای قانون و قاعده میباشد و نه مدرسه و آموزشگاهی برای آموزش و تعلیم آن شروع بکار کرده است.
هگل، فیلسوف معروف اروپایی در این مورد مینویسد: سلسله مسایلی است که از ضرورتهای عقل محسوب گردیده و اجازه خلاف آنرا نمیدهد یعنی اصلاً خلاف آن امکان ندارد مثل قضایایی که در ریاضیات بکار میرود قضایایی که در فلسفه و منطق جزء قضایای ضروریه محسوب میگردد مثل اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین.
ولی یک سلسله مسایلی داریم که مسایل تجربی است، یعنی آنهایی که عقلاً هیچگونه لزومی در آن درک نکردهایم بلکه بحکم آنکه آنطور یافتهایم میگوییم: آن چنان است. مثالی که هگل برای این نوع مسائل ذکر میکند این است که میگوید: ما تا بحال هر چه در عالم، تجربه کردهایم این طور یافتهایم که آب در اثر حرارت صد درجه مثلاً بخار میشود بعد اسم آن را میگذاریم علیت و میگوییم: حرارت علت بخار شدن آب است، و یا اگر آب را میبینیم در سرمای زیر صفر منجمد میگردد میگوئیم: سرما علت انجماد است وی میگوید:
«برای عقل انسانی هیچکدام لزومی ندارد ما چون این طور دیدهایم اینگونه حکم کردهایم در صورتیکه اگر از بدو تولدمان خلافش را مشاهده میکردیم یعنی حرارت را موجب انجماد و سرما را باعث بخار شدن آب مییافتیم از نظر عقل هیچ فرق نمیکرد». پس بنابر اینکه چیزی را یک طور یافتهایم و خلاف آنرا مشاهده نکردهایم نباید قضاوت کنیم. بنابراین، معجزات از ممکنات بشمار میآیند و هنگامیکه چیزی عقلاً ممکن باشد و دلیل نقلی بر وقوع آن دلالت کند پذیرفتن وقوع لازم و واجب است.