محمد بن بکار رحمه الله میفرماید: در مکه مکرمه بانویی عبادتگزار و خداترس بود، همیشه در حالت افسردگی و اضطراب به سر میبرد، یک دفعه به او گفته شد: بسیار غمگین و افسرده به نظر میرسی، اگر بیمار هستی در فکر معالجۀ خویش باشید. محمد بن بکار رحمه الله میفرماید: وقتی آن بانو این سخن را شنید، به شدت گریست و فرمود: چه کسی میتواند بیماری مرا معالجه نماید؟ از کثرت غم و اندوه قلبم سوراخ سوراخ گشته، جای تعجب و حیرانی در این است که چرا تا به حال زنده ماندهام. در قلبم آتشی شعلهور است تا به صورتی به پروردگار برسم، و این آتش هرچه بیشتر در حال شعلهور شدن است، غم و اندوه و بیماری من همین است و علاج این بیماریها فقط در نزد پروردگارم میباشد. لذا به نزد همین طبیب میروم، زیرا فقط او میتواند امراضم را شفا دهد.