مطالعهی تاریخ مسلمانان بیانگر تکرار بدعت هاست.
ریشه های اهل بدعت عبارتند از: خوارج، شیعه، قدریه و مرجئه؛ ما نمی خواهیم بر حسب طبیعت حال از (فرقه ها)، اختلاف، انشقاق و جدایی صحبت کنیم بلکه می خواهیم از تکرار بدعت ها باز داریم چرا که این بدعتها تنها مربوط و مخصوص به یک عصر و زمان نیست، به قول امام شاطبی: «زمان باقی است، تکلیف همچنان پا برجا و خطرها در انتظارند.» اما این سوال مطرح است که: آیا عصر و زمان های خالی از بدعات بوده است؟ ابن عباس این سوال را چنین پاسخ داده است: «هیچ سالی نیست مگر اینکه مردم در آن بدعتی را زنده می کنند و سنتی را از بین میبرند و (به همین ترتیب زمان می گذرد تا جایی که) بدعت ها زنده می شوند و سنت ها از بین می روند.»[۱]
مطالعه ی تاریخ مسلمانان خصوصاً در دوران معاصر، صحت خبر ابن عباس را تایید میکند چنانکه ملاحظه میشود و گویا که فرقه های جدیدی ظهور کرده اند!! حتما لازم نیست که صاحبنظران و اسامی آن فرقه ها باز گردد، بلکه در لباسی جدید در قالب فرقه ها و انحراف از عقیده ی اسلامی که فرقه ی ناجیه به آن چنگ زده است، بازگشته است.[۲]
حقیقتی که نمی توان در آن تردید کرد این است که عقاید این فرقه ها در اذهان برخی نفوذ کرده است و چه بسا این نفوذ بدون معرفت و شناخت نسبت به اصول این فرقه ها باشد. فرقه هایی که تاریخ آنها به پایان رسیده و به تاریخ پیوسته اند. هرگاه به اسامی و عقاید آنها بر میگردیم تنها به خاطر حفظ امانت علمی و بسط آرا و نظرات گوناگونی است که در صفحات تاریخ ثبت شده است. اما هدف برتر و اصلی ما، برحذر داشتن از تفرقه و اختلاف است و نیز توجه به انحرافات عقیدتی این گروهها می باشد؛ مسئولیت ما بزرگتر میشود اگر بدانیم هرگاه مسلمانان متحد و یکپارچه باشند و پرچم اسلام را بالا برند، دشمنان اسلام پیوسته در پی برافروختن آتش فتنه و اختلاف، سم کینه ورزی خود را در میان آنها می دمند.
صرفنظر از اسامی این فرقه ها، بنا بر اعتقاد و باور ما پیوسته از عقاید آنها به روشها و در قالبهای گوناگون تعبیر میشود. بهترین راه برای تصحیح عقاید کسانی که نیت پاکی دارند این است که خطاها و اشتباهات عقیدتی این فرقه ها را دنبال کنند تا دوباره گرفتار آنها نشوند.
بر همین اساس بهترین راه برای محفوظ ماندن از این عقاید، شناخت آنها و بررسی و مناقشه ی آنها با دلایل و تطبیق آن با عقیده ی سلف که برگرفته از دلایل کتاب و سنت است، می باشد.
قبل از بحث و مناقشه، توجه به نکات ذیل برای خواننده ضروری است:
عقیده ی خوارج مبنی بر تکفیر مرتکبین گناه کبیره است.
تشیع به دلیل اختلاف در مساله ی «امامت» یا «خلافت» که همان ریاست عام مسلمانان است به وجود آمد.
مرجئه قائل به جدایی میان قول و عمل هستند و چه بسا این اندیشه دستورات دین را خوار و زبون می داند.
(قدریه) عنوانی است بر کسانی که تقدیر را نفی می کنند و در مساله ایمان به قضا و قدر، مخالف با عقیده ی اسلامی هستند.
جهمیه با آرا و نظرات خود بدعت هایی در دین به وجود آوردند که در کتاب و سنت جایگاهی ندارد و مخالفان عقاید خود را کافر دانستند به همین سبب، سلف جهمیه را به شدت نکوهش میکردند، تا جایی که عبدالله بن مبارک میگوید: «ما سخن یهود و نصاری را حکایت میکردیم اما نمی توانستیم سخنان جهمیه را بیان کنیم.»[۳]
موضع آنها از مخالفت با عقیده ی مورد نظر کتاب و سنت و ترجیح آرای خود حکایت دارد سپس مرتکب عملی زشت تر شدند و آن اینکه هرگونه می خواستند و برایشان لذت بخش تر بود، مخالفانشان را متهم می کردند.
معتزله: پس از نابودی آنان به عنوان یک فرقه، در لباس داوری عقل و آزادی رأی و اندیشه و دوری گزیدن از احادیث نبوی، به حیات خود ادامه دادند.
چون با روش و دلایل سلف با آنها مناقشه می کنی، می بینی که به چنین دلایلی پناه برده و خود را به حکمت، فکر و اندیشه منسوب می کنند در حالی که آنها در حقیقت به غیر کتاب و سنت حکم میکنند، با اینکه می دانند قرآن کریم به شدت از آن بازداشته است.
ابن تیمیه آیات زیادی را در این زمینه ذکر کرده است از جمله اینکه: «الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا»: «(همان) کسانیکه بی آنکه حجتی برایشان آمده باشد، در آیات الله مجادله میکنند (این عمل) نزد الله و نزد کسانیکه ایمان آوردهاند سخت ناپسند (و موجب خشم) است.» (غافر: ۳۵)
در جایی دیگر الله متعال میفرماید: «فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»: «در سینههایشان جز تکبر نیست که خود به آن نخواهند رسید، پس به الله پناه ببر، بیگمان اوست که شنوای بیناست.» (غافر: ۵۶)
و سلطان همان حجت و دلیل نازل شده از سوی الله متعال است. الله تعالی میفرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلًا بَعِیدًا»: «آیا ندیدهای کسانی را که گمان میکنند به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل شدهاست، ایمان آوردهاند، (ولی) میخواهند برای داوری نزد طاغوت (و حکام سرکش) بروند با آن که به آنها دستور داده شده که به او کفر ورزند و شیطان میخواهد گمراه شان کند (و به) گمراهی دوری (بیفکند).» (نساء: ۶۰)
شیخ الاسلام بر این باور است که این آیات و امثال آنها، از حکم کردن به غیر کتاب و سنت برحذر داشته است «هرچند گمان فردی چنین باشد که می خواهد بین دلایل شرعی و آنچه آنرا عقلیات مینامد، رابطه برقرار کند؛ عقلیاتی که از برخی طاغوتها: مشرکین و اهل کتاب گرفته شده است.»[۴]
[۱] – شاطبی: الاعتصام ج ۲ ص ۱۲۸
[۲] – در پایان بحث بیان عقیدهی فرقهی ناجیه که در حدیث نبوی آمده است، خواهد آمد.
[۳] – ابن تیمیه: موافقه صحیح المنقول لصریح المعقول، ج ۱، ص ۱۴۷
[۴] – موافقه صحیح المنقول لصریح المعقول، ج ۱، ص ۳۱