سخن از آرای کلامی و فرقهها، یکی از خوانندگان را بر انگیخت؛ نزد من آمده و با تعجب پرسید: آیا توجه نکردن به آن و اهتمام و کوشش به چیزی که از آن بهتر و برتر است، بهتر نیست؟
سؤال بجا پرسیده شد و کنشهایی را که درون من خاموش بود، روشن نمود تا در برابر خداوند متعال سپس در برابر مسلمانان مسئولیت من بری شود؛ اعتراف میکنم که رای و نظر خواننده، بجا و درست مطرح گشت و بدان اقرار میکنم اما در برابر تصمیمات دانشگاهی که ما را به این قضایا مشغول نموده، چاره چیست؟
انجام وظیفه اقتضا میکند که با صراحت صحبت کنم. هنگامی که عقاید فرقهها را بیان نمودم این اضطرار بود که سبب شد چنین کنم و مطالعه و تدریس علم کلام آن هم مطابق با منهج دانشگاهی مرا به چنین مبحثی واداشت و چه بسا از زاویهای دیگر، گشوده باشد. چه بسا چیزی را ناپسند بدارید درحالیکه برای شما خیر است به این شکل که از زاویهی دیدگاه علمای اهل سنت[۱] با منهجی نقد آمیز به علاج و درمان پرداختم و اگر به اسامی این فرقهها مقید ماندم تنها به سبب امانت علمی است.
اما جوانب نیک و فوایدی که از مطالعهی عقیده با این منهج حاصل میشود، اطمینان کامل نسبت به سلامت موضع علمای اهل سنت همراه با توصیه به التزام به این دیدگاه در برابر انحراف و خروج از عقیده ی اولین مسلمانان میباشد؛ و اگر خواننده ملاحظه نماید که این فرقهها با انقضای مراحل تاریخی که در آن ظهور نمود، منقضی میشود، این نگاه او نگاهی درست است ولی این را ندانسته که برخی از عقاید آنها در عقل برخی، به ارث میرسد و از این جهت، فایدهی دوم به دست میآید یعنی: تحذیر از لغزش در برخی یا تمام بدعتهای فرقههای منحرف از جادهی مستقیم.
و از باب انجام وظیفه و رفع مسئولیت نیاز داریم تا بیشتر به این نکته توجّه نموده و آنرا روشن کنیم یعنی: شدت بر حذر داشتن از پذیرفتن برخی عقاید این فرقه ها بدون اینکه بدانیم؛ حقیقت این است که سبب انحراف آنها انحراف از عقیدهی سلف میباشد که اکنون به صورت گذرا و قبل از ورود به مضمون کتاب، به آنها اشاره میکنیم:
خوارج، مرتکبین گناهان کبیره را تکفیر نموده و چنین حکم میکنند که آنها در آتش جاویدان میمانند.
و مذهب (مرجئه) به سبک شمردن اوامر و نواهی دینی اشاره میکند و میان قول و عمل فاصله مینهند و در صفوف ما نیز بسیارند کسانی که در ادای نمازها، روزه و زکات اهمال و سستی میکنند به این پندار که (پروردگار، پروردگار قلبها است).
(و مذهب اشعری) با وجود اینکه در بسیاری از مواضع، نزدیک به عقیدهی سلف است مگر (تأویل) که به طور کامل مطابق با عقیدهی سلف و منهج علمای آن نیست و شاید بتوانیم پیروان مذهب اشعری را قانع کنیم که خود امام اشعری در نهایت، سلفی بود و تمام خیر، در التزام به منهج آگاه و محکمی است که سلف صالح ما به آن بودند.
برترین چیزی که در باب (خلافت) یا (امامت) در بحث میان سنی و شیعه مطرح میشود، (نظام سیاسی اسلامی است) یا یکی از ارکان اساسی آن میباشد؛ پس آیا اختیار تعیین خلیفه یا حاکم مسلمان از طریق بیعت و شوری همچنان که در سقیفه بنیساعده رخ داد و ابوبکر را انتخاب کردند، صورت میگیرد یا بر اساس وصیت رسول خدا به امیرالمومنین و سپس به صورت ارثی همچنانکه شیعه میپندارد، صورت میگیرد؟
همچنین مشهور شده که آنها پیرو رأی و گرایش عقلی هستند و در برابر آنها، اهل نص و یا سمع قرار دارند، آیا این درست است؟ و آیا پیامبران با روشهایی آمدند که عاقلانه نیست و نقش آنها تنها ابلاغ است چنانکه پیروان طریقهی آنها اهل نص و سمع شدند؟
در این کتاب با تحلیل و مناقشه برای ما روشن میشود که این نظر، صحت و درستی را کنار گذاشته است چراکه پیامبر (با براهین و استدلالهای عقلی آنچه را که شنیدن بر آن متوقف است، بیان نموده است و پیامبران برای مردم عقلیاتی را که به آن نیاز دارند، بیان نمودهاند همچنان که خداوند متعال در قرآن از هر مثالی زده است.)[۲]
هرکس با بی طرفی و نیت درست، بیندیشد، بعد از اطلاع و مطالعه تأکید میکند که قرآن کریم بر تفکر و نظر و استدلال عقلی در آیات زیادی تشویق میکند.
ما بعد از این روشنگری، تعجب میکنیم که برخی گمان میبرند که علمای اهل سنت خود را در نصوص محصور نموده و به افقهای عقل توجهی نمیکنند.
همچنین آنچه در تاریخ ما روی داده است، ما را بر آن میدارد تا از لغزش به سوی بدعت بترسیم و از آن برحذر باشیم؛ یعنی به وجود آوردن اصطلاحات و اسامی و سپس به وجود آوردن بدعت در قالب آنها همچنان که معتزله در قدیم چنین کردند و برخی از نویسندگان معاصر دست به چنین عملی زده و مسلمانان را به گروههایی تقسیم نمودهاند: (اعتدال) و (جمود) و (افراطی) و (قهقرایی و خشک مغز و اصولگرا) و … درحالیکه منهج صحیح علمی و میزان و معیار اعتدال حق اقتضا دارد که به کتاب الله و سنت پیامبرش حکم کنند اسامی همچون (اسلام) و (ایمان) و احسان یا (ظالم لنفسه)، (مقتصد) و (سابق بالخیرات).
به عبارت دیگر معتزله کسانی هستند که این قضیه را ایجاد نمودند یعنی: به وجود آوردن اصطلاحات و اسامی و سپس ارزشگذاری مسلمانان بر طبق تصوراتش؛ با کمال تأسف تأثیرات منهجی معکوس آنان همچنان در آرای برخی نویسندگان و پژوهشگران معاصر موجود است!!
[۱] – رک به دو کتاب از کتابهای ما: منهج علمائ الحدیث والسنه فی اصول الدین. والسلفیه بین العقیده الاسلامیه والفلسفه الغربیه، ط، دارالدعوه بالاسکندریه.
[۲] – منهاج السنه ج ۳ ص ۱۰۷