گروهی از مخالفان سنت، مشرکان گمراهی هستند که واجب است از آنها خواسته شود تا از شرک علنیِ خویش توبه کنند؛ در غیر این صورت باید به جرمِ کفار مرتد، گردنشان را زد.
– (به اتفاق تمام مسلمین، درزیها و نُصیریها، کافر هستند. خوردن ذبیحهی آنان و ازدواج با زنانشان جایز نیست. آنها راضی به پرداخت جزیه هم نمیشوند و از دین اسلام خارج شده و یهودی و مسیحی هم نشدهاند. نمازهای پنجگانه، روزهی رمضان و حج را واجب نمیدانند. مردار (نخجیر)، شراب و … را که الله جل جلاله و رسول صلی الله علیه وسلم حرام دانستهاند، حلال میدانند؛ گرچه آشکارا اقرار به شهادتین میکنند، لیکن با دارا بودن چنین اعتقاداتی، به اتفاق مسلمین در زمرهی کفاراند.
نصیریه پیروان ابو شعیب محمد بن نصیر هستند. او از تندروهایی بود که علی رضی الله عنه را إله (معبود) میدانست…
اما درزیها پیروانِ هشتکین درزی هستند. او از موالی حاکم بود. حاکم او را نزد اهالی منطقهی تیم الله بن ثعلبه فرستاد. او مردم را با این باور که حاکم إله است، فرا میخواند. حاکم را (الباری و العلّام) مینامند. و به نام او سوگند یاد میکردند. درزیها شاخهای از اسماعیلیها بودند که باور داشتند محمد بن اسماعیل، شریعت محمد بن عبدالله – صلی الله علیه وسلم – را منسوخ نموده است. این کفر از کفرِ غالیان و افراطیها هم بزرگتر است که میگویند: جهان هستی از دیر باز بوده است (مخلوق نیست) و معادی وجود ندارد، و نیز واجبات و محرمات اسلام را هم انکار میکنند.
– (کفرِ درزیها از نوعی است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد؛ بلکه اگر کسی در کفرشان شک کند، خود نیز همانند آنان کافر است. آنان نه به منزلهی اهل کتاب هستند و نه مشرکین. بلکه کفارِ گمراهیاند که، خوردن ذبیحهی آنان جایز نیست. زنانشان باید به اسارت درآید و اموالشان مصادره شود؛ چرا که آنان زندیقانِ مرتدی هستند که توبهی ایشان مورد قبول قرار نمیگیرد. بلکه باید هر کجا دستگیر شدند، کشته شوند. مورد لعنت قرار میگیرند و شایستگی استخدام در پستهای نظامی حراستی را ندارند. باید که علما و صالحانِ این گروه از دمِ تیغ گذرانده شوند تا دیگران به وسیلهی آنان فریب نخورند و گمراه نشوند. خوابیدن در خانهها، دوستی و همراهی، و شرکت در تشییع جنازهی آنان، حرام است)[۱].
– (هر کس ادعا کند که یک بنده به درجهی اللهبودن رسیده است، یا مردهای را طلب کند، یا از او طلب روزی، یاری و هدایت نماید، یا بر او توکل کرده و سجده نماید، اول باید وی را توبه داد. اگر پذیرفت که هیچ (فَبِها و حَصَل المُرادُ)؛ وگرنه سر از تنش جدا میشود. و هر کس شیخ و یا پیری را بر رسول الله صلی الله علیه وسلم برتری دهد، یا معتقد باشد کسی نیاز به پیروی از پیامبر صلی الله علیه وسلم ندارد، باید توبهاش داد. اگر پذیرفت که خوب وگرنه گردنش زده میشود. همچنین اگر کسی پندارد که اَحَدی از اولیاء الله در رسالت با محمد صلی الله علیه وسلم همراه و همکار است، چنانکه خضر با موسی اینگونه بود، اول از او طلب توبه میشود، اگر قبول کرد که خیر است وگرنه باید کشته شود… محمد صلی الله علیه وسلم به سوی تمام جنها و انسانها مبعوث گردید؛ لذا هر کس گمان کند که میتوان از شریعت و اطاعت وی صلی الله علیه وسلم روی بر تافت، کافر است و کشتنش واجب)[۲].
– (غلو و افراط در مورد برخی از شخصیتها از قبیل (عدی)، (یونس القتی)، (حلاج) و دیگران، بلکه غلو در مورد علی رضی الله عنه و همانند ایشان، حتی در مورد عیس بن مریم علیه السلام و دیگران یا کلاً در مورد هر انسان زندهای که در او نوعی الوهیت گمان شود، یعنی بگوید: هر روزیای که از دست فلان شیخ به من داده نشود آن را نمیخواهم، یا در هنگام ذبح بگوید: به نام آقایم فلان…، یا او را سجده نماید، یا به جای الله او را فرا خواند، مثلاً بگوید: ای فلان آقا مرا بیامرز و به من رحم کن و یاریام کرده و مرا روزی بده، به دادم برس و پاداشم بده، یا بگوید: بر تو توکل کردم و تو همه چیز من، و من در اختیار تو هستم، یا به مانند این اقوال و کردار که متعلق به توحید ربوبیت است و جز الله سزاوار و شایستهی کسی دیگر نیست را مرتکب شود، شرک و انحراف و گمراهی محسوب گشته و باید مرتکب آن را توبه داد. اگر پذیرفت که رهایش میکنیم؛ وگرنه کشته میشود)[۳].
– (آنانی که گمان میکنند الله متعال را در دنیا با همین چشمان عادی میبینند، چنانکه پیشتر بیان شد، گمراه و منحرف هستند. یا اگر بگویند: الله جل جلاله را در جسم فلان بندگان، صالحین، برخی رهبران و پادشاهان و … میبینند، کفر و گمراهی آنان بزرگتر از قبلیهاست. در این صورت از نصارا که میگویند: الله جل جلاله را در چهرهی عیسی علیه السلام میبینند، گمراهتراند. بلکه این افراد از پیروان دجال که در نزدیکی قیامت میآید و میگوید من آفریدگار شمایم! هم، منحرفترند. این افراد (حلولیها) و (اهل اتحاد) نامیده میشوند. آنان بر دو دستهاند:
دستهای بر این باورند که الله جل جلاله در برخی اشیاءِ خاص، حلول یا اتحاد دارد. مثلاً مسیحیان یا همان ترسایان معتقدند که الله جل جلاله در عیسی بن مریم علیه السلام حلول کرده است. غالیان و افراطیهای رافضی هم بر این باورند که در علی رضی الله عنه و همانند وی حلول نموده است. گروهی هم گمان بردهاند در شیوخ و پادشاهان داخل شده است و عدهای هم میپندارند که در تصاویر و عکسهای زیبا و مواردی دیگر که بارها و بارها و به درجات از گزافهگوییِ نصارا بدتر است، حلول کرده است.
و دستهای همانند جهمیها و اهل اتّحاد از قبیل ابن عربی، ابن سبعین، ابن فارض، تلمسانی، بلیانی و … که گوش به فرمان اینانند، پنداشتهاند که الله جل جلاله در تمام مخلوقات – حتی در خوک، سگ، نجاسات و غیره – حلول کرده و ذات همه، متحد و یکی است. اینان گمراهان کافریاند که گمان کردهاند پروردگار را به چشمان خویش دیدهاند. گاه میپندارند با او تعالی نشسته، سخن گفته و همخوابی کردهاند! گاهاً هم یکی از آنان آدمیزادهای خواه پسر بچه باشد یا شخصی بزرگ را، معین کرده و میپندارد با آنان سخن گفته است. باید این افراد را توبه داد. اگر پذیرفتند که قبول؛ وگرنه به جرم کفر، باید گردنشان را از تن جدا کرد. چرا که آنان از یهود و نصارا کافرترند. این افراد از افراطیهایی که علی رضی الله عنه یا یکی از اهل بیت را الله میدانند، کافرتر هستند. اینان همان زندیقانیاند که علی رضی الله عنه آنان را آتش زد)[۴].
[۱]– همان : ج ۳۵ ص ۱۶۲.
[۲]– همان: ج ۳ ص ۴۲۲.
[۳]– همان: ج ۳ ص ۳۹۵.
[۴]– همان: ج ۳ ص ۳۹۱ – ۳۹۴.