مسأله رجعت (۵)

آنگاه دابّهُ الأرض در بین رُکن و مقام ظاهر می‌شود و درصورت مؤمنین کلمه «مؤمن»

و در صورت کافران کلمه «کافر» را می‌نویسد. مردی که صورتش به عقب و پشتش به سینه برگشته است، به نزد قائم آمده جلوی او می‌ایستد و می‌گوید: آقا، من بشر هستم، یکی از فرشتگان به من دستور داده که به خدمت شما برسم و نابودی لشکر سُفیانی را در بیابان بَیداء به شما اطّلاع دهم، قائم به وی می‌گوید: داستان خود و برادرت را شرح بده، آن مرد می‌گوید: من با برادرم در لشکر سفیانی بودیم، از دمشق تا زَوراء هرجا آبادی بود ویران ساختیم، و به حال خراب گذاشتیم، سپس کوفه و مدینه را نیز خراب کردیم و منبر پیغمبر را شکستیم و قاطران خود را در مسجد بستیم و آنها هم در آنجا سرگین انداختند، آنگاه از آنجا خارج شدیم درحالی­که نفرات ما سیصد هزار لشکر بود، و می‌خواستیم به مکّه بیاییم و خانه خدا را ویران سازیم و أهل مکّه را به قتل رسانیم، ولی چون به سرزمین بَیداء رسیدیم در آنجا منزل کردیم ناگاه صدایی شنیدیم که گفت: ای بیابان، این ظالمان را در کام خود فروبر، با این صدا زمین شکاف برداشت و تمام لشکر را بلعید، به خدا قسم از تمام آن لشکر جُز من و برادرم حتّی بندی که با آن زانوی شتر را می‌بندند هم باقی نماند. در آن هنگام فرشته‌ای را دیدیم که سیلی به صورت ما زد و رویهای ما به پشت برگشت چنانکه می‌بینی، سپس آن فرشته به برادرم گفت: برو به شام نزد سُفیانیِ ملعون و او را از ظهور مهدی آل محمّد  صلی الله علیه و سلم بترسان، و به وی اطّلاع بده که خداوند لشکر او را در سر زمین بیداء نابود گردانید. آنگاه به من گفت: توهم برو به مکّه و قائم را به نابودی ستمگران بشارت بده و بر دست وی توبه کن که او توبه تو را قبول می‌کند. قائم هم دست روی صورت او می‌کشد و به صورت نخست بر می‌گرداند، و با وی بیعت نموده و همراه او می‌ماند.

مُفَضَّل گفت: آقا آیا جن و فرشتگان برای بشر آشکار می‌شوند؟ فرمود: آری وَالله آشکار می‌شوند و با آنها سخن می‌گویند، مانند یک نفر آدمی که با بستگان خود سخن بگوید، عرض کردم: آقا! آیا فرشتگان و طایفه جِنّ همراه قائم همه‌جا می‌روند؟ فرمود: آری، وَالله، آنها در زمین هجرت واقع در کوفه و نجف فرود می‌آیند و عدد یاران او در آن موقع چهل و شش هزار نفر فرشته و شش هزار جِنّ است، خداوند هم قائم را پیروز می‌گرداند.

مفضّل عرض کرد: قائم با اهل مکّه چه می‌کند؟ فرمود: آنها را دعوت به جکمت و موعظه حسنه می‌کند آنها هم از وی اطاعت می‌کنند، قائم مردی از خاندان خود را در آنجا به نیانت خود منصوب داشته و مکّه را به قصد مدینه ترک می‌گوید. مفضّل عرض کرد: آقا! با خانه خدا چه می‌کند؟ فرمود آن را می‌شکند و بر همان پایه‌ای که روز نخست در عهد حضرت آدم برای مردم بنا شده و ابراهیم و اسماعیل بالا برده بودند بر پا می‌دارد(؟!) و آنچه که بعد از آن در مسجد الحرام تعمیر شده، نه پیغمبری و نه جانشین پیغمبری آن را ساخته است، او همان­طورکه خدا می‌خواهد، آن را می‌سازد و هم آثاری که در مکّه و مدینه و عراق و سایر جاها از ستمگران باقی مانده باشد، همه را ویران می‌کند و مسجد کوفه را نیز خراب کرده و بر اساس اوّلیِ آن بنا می‌کند، و همچنین قصر عتیق را نیز ویران می‌کند. خدا لعنت کند سازنده آن را، خدا لعنت کند او را.

مفضّل عرض کرد: آقا، آیا قائم در مکّه اقامت می‌کند؟ فرمود: نه، بلکه نائب خود را در آنجا می‌گذارد، پس چون اهل مکّه دیدند قائم از میان آنها رفته است، هجوم آورده نائب او ر ا می‌کشند. قائم به سوی آنها برمی‌گردد و آنها به طور سرشکسته و ذلیل و گریه‌کنان نزد وی می‌آیند و التماس می‌کنند و می‌گویند: ای مهدیِ آل محمّد! توبه کردیم! قائم آنها را موعظه می‌کند و از غضب خدا می‌ترساند، و شخصی از أهل مکّه را به نیابت خود انتخاب می‌کند و از مکّه خارج می‌شود. این بار هم أهل مکّه هجوم آورده نائب او را می‌کشند، قائم هم یاران خود از طایفه جنّ را به سوی مکّه فرستاده و سفارش می‌کند که جُز افراد با ایمان یک نفر از آنها را باقی نگذارید. اگر به ملاحظه رحمت پروردگار نبود که همه أشیاء را فرا گرفته و مظهر رحمتش نیز من می‌باشم، خودم با شما به سوی آنها باز می‌گشتم، زیرا آنها به کلّی از خداوند و من فاصله گرفته و هرگونه پیوندی را قطع کرده‌اند. لشکر مهدی هم به سوی أهل مکّه باز می‌گردد، به خدا قسم از هر صد نفر آنها بلکه از هر هزار نفر آنان یک نفر را باقی نمی‌گذارد. مفضّل گفت: آقا حانه مهدی در کجا خواهد بود و مؤمنین در کجا جمع می‌شوند؟ فرمود: مَقَرِّ سلطنت وی شهرکوفه است و محلّ حکومتش مسجد جامع کوفه و بیت المال و محلّ تقسیم غنائمش مسجد سهله و صفّه‌ها و زمین‌های صاف و مسطّح و روشن نجف و کوفه است.

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …