پس از آنکه سید در شناختن راه پخته شد، عصای معرفت به دوش گرفت و کاروان زندگی را به سوی سعادت رهنون گردید و “چراغی بر فراز راه” نهاد که با شعلههای پرفروغ آن، نسل بیهمتایی را با برنامه راهگشای قرآن تربیت کرده او را در مسیر ساختار جامعه اسلامی سوق داد و بر بلندای قلعههای سر به فلک کشیده “جهاد” نشاند. آنگاه در او روح “لا إله إلا الله، برنامه زندگی است” دمیده و فرهنگ اسلامی را توتیای دیدگانش قرار داد و مهر “من مسلمانم، آرمانم شهادت” را بر سینهاش زد و سپس او را بر فراز ایمان به پرواز در آورد تا وی را بر سر شاهراه سعادت نهد.
آری، سید تنها راه نجات و رستگاری را همان راه اصحاب اخدود میداند که قرآن کریم در سوره “بروج” به تصویر کشیده: آن گروهی که به پروردگارشان ایمان آوردند و با صدای پر خروششان ایمان وعقیده خالصانه خویش را به نمایش گذاشتند و در این راه سختترین فتنهها و آزمایشها، سختیها و عذابها، رنجها و شکنجههای وحشتناک را از ظالمان و ستمگران و جلادان زمان با جان و دل پذیرا شدند، ایمانشان به چالههایی که شعلههای سوزان آتش در آن فواره میزد به چشم حقارت مینگریست؛ چرا که عقیدهشان توانسته بود کمر زندگی را بر زمین زند. صدای تهدیدهای جلادان خون آشام چون وزوز مگسی حقیر و پست در گوشهایشان طنین انداز میشد و آن گاه که شعلههای سوزان آتش، جانهای پاکشان را در هم میدرید، روحشان بهشتهای برین را به آغوش میگرفت و دیدگانشان به سوی پروردگارشان مینگریست.
“… چه که این قلبها زنجیر بردگی دنیا را از گردن انداخته بودند و شهوت ماندن در این دنیای فانی هم نمیتوانست همتهای بلندشان را ذلیل سازد و ایمانشان توانسته بود بر زندگی غالب آید و از آن بلندای پیروزی به ناچیز بودن و حقارت زمین و زمینیان بنگرد”.
شعلههای سوزان آتش توانست اصحاب اخدود را به خاکستر تبدیل کند، اما هرگز نتوانست آنان را از بین ببرد، چرا که “پیروزی چیزی غیر از چیره گشتن ظاهری بر دشمن است. قیمت و بهای پیروزی در میزان خدا همان عقیده و ایمان است، تنها ایمان است که در بازار خدا معامله میشود. والاترین مرتبه و شاخصترین درجات پیروزی، غلبه روح است بر مادیات، غلبه ایمان بر درد و رنج، چیره شدن ایمان بر مملکت پر زرق و برق امتحان و آزمایش. در اینجا بود که روح مؤمنان راستین بر درد و رنج و شکنجه و عذاب پیروز شد و کمر سست زندگی را بر زمین زد و چنان پیروزیای در میدان فتنه و آزمایش به دست آورد که بشریت برای همیشه بدان افتخار خواهد ورزید. این است پیروزی واقعی.
همه انسانها به بهانههای مختلف و اسباب گوناگون میمیرند؛ اما همه آنان به چنین پیروزیهایی دست نمییابند و آزادانه بدان قلههای سعادت پر نمی گشایند. این هدیهای است الهی و مدال شهامت و بزرگی است که خداوند بر شانههای برخی از مؤمنان میگذارد تا با مردم در مسیر مرگ همسفر باشند، اما در سعادت ابدی، در آن قلههای مجد و پیروزی، در آفاق بیانتهای بهشت برین، تنها و تنها آنانند که به سوی پروردگارشان پرمیکشند. و این گونه زندگی خاکی با زندگی ابدی بهشتیان انس میگیرد و دنیا با آخرت آمیخته میشود.
سربازان حق میدان مبارزه را تنها این دنیای فانی نمیبینند، بلکه به دنیا چون سکوی مبارزه مینگرند که سوار بر گردباد حوادث آن به سوی دادگاه عدل الهی قدم برمیدارند و آنجاست که دشمن خوار و زبون، کشان کشان به سوی آتش دوزخ برده میشود، و شهید؛ آنکه با خون رنگین خویش لبان عروس مرگ را سرخ نمود، شاد و خندان به پاداش بیمثالش چشم میدوزد و برای پروردگارش سجده شکر به جای میآورد و آرزو میکند که: ای کاش! صدها و هزارها جان میداشتم تا آنها را یکی پس از دیگری در راهت، ای پروردگارم، قربانی مینمودم.
اینجاست که چشمان تیز سید سینه تاریکی و ظلمت سیاهچال سرد و حیران را میشکافد و در چهره خون آلود برادری که به میلههای بیروح زندان تکیه داده، نشانهای از ضعف و سستی میبیند، ناگاه حنجره خوش خوان سید به صدا درمیآید و بهترین سرود مقاومت را در قصیدهای به نام “اخی أنت حر” ـ برادرم تو آزادهای ـ میسراید.
قصیدهای که مرهمی شد بر زخم مسلمانان زیر یوغ ظلم و ستم جلادان در سیاهچالها و زندانهای طاغوتیان زمان.
در این قصیده سید میلهها و زنجیرهای فرعونیان را هیچ و پوچ میشمارد:
“برادرم! تو آزادهای پشت میلههای زندان… برادرم! آزادهای با آن همه زنجیر ظلم و ستم.
اگر با خدایت عهد و پیمان بستهای .. مکر و حیله بردگان ـ شیطان ـ چگونه میتواند زیانت دهد؟!”
ومرگ را مرحلهای دیگر از مبارزه میداند:
“برادرم! اگر بر من اشکها ریختی و قبرم را با آن، خاشعانه سیراب ساختی، از تکه پارههای جسدم شمعهایی برای سربازان برگیر و ( آن گاه همه) به سوزی پیروزی و سعادت گام نهید”.
و با آغوشی باز به دیدار مرگ میشتابد چرا که:
“برادرم! اگر بمیریم دوستانمان را به آغوش خواهیم گرفت و بهشتهای زیبای پروردگارمان برایمان مهیا شده است.
و پرندگان زیبای بهشت در اطرافمان پرمیگشایند، آه که چه با سعادت خواهیم بود در آن دیار همیشگی!”
و مرگ را انتقال مسئولیت میداند:
“برادرم! اگر من مردم، بدان که من شهیدم و تو میبایستی به سوی پیروزی جدید گام به پیش نهی”.
و در نهایت، هدف از مبازه مرگ و زندگی را چنین بازگو میکند:
“برای خدا و دینم انتقام میگیرم و بر راه و روشم با ایمان و اخلاص به پیش میروم.
یا بر جهانیان پیروز خواهم شد و یا اینکه به سوی پروردگارم میشتابم تا در سجل جاویدان جاوید بمانم”.
سید مرگی که بر بالاهای پر طنین شهادت با زندگی گره خورد، را رمز بقا و جاوید بودن میداند:
“ایدهها و اندیشههایمان جثههای سرد و خموشی بیش نیستند… لحظهای که در راهشان جان دهیم و یا با خونمان سیرابشان کنیم جان میگیرند و در کنار زندگی تا ابد میزیند..
اسلام معاملهای است بین دو شخص.. پروردگار یکتا مشتری است و مؤمن فروشنده… بیعتی است با خدا که پس از آن، مؤمن را هیچ حقی در جان و مالش نیست.. تا نام خدا بر همه نامها چیره گردد و دین خدا بر سراسر گیتی..”
ثبات و مردانگی و دلیری سیدقطب در پرتو تعالیم ملکوتی قرآن کریم از او مردی ساخت که تا امروز و تا ابد نامش لرزه بر اندام طاغوتیان زمانه و استبدادگران میافکند. او چهرهای معاصر از یاسر و سمیه، و سیمایی نوین از خباب و ابوذر و علی و سایر سرداران نسل اول اسلام بود. او با ثباتش در برابر ستمگران نامش را در صفحات نورانی تاریخ نگاشت، آنگاه که گفت:” انگشتی که روزانه بارها و بارها در نماز به یگانگی پروردگار یکتا شهادت و گواهی میدهد، ابا میورزد کلمهای در راه گردن نهادن بر حکم ستمگری بنگارد!..”.
و من تو ای خواننده عزیز؛ میتوانیم صفحه سفیدی از صدق و صفا باشیم، تا روزگار شهامت و دلیری با مدادهای ایمان و تقوا و پرهیزگاری و پیروی از آخرین پیک آسمان (صلی الله علیه وسلم) بر ما سیمایی نوینی از: ابوبکر و عمر و عثمان وعلی و سایر یاران و دستپروردههای مدرسه رسالت، بر آن نقاشی کند..
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد،
نمیدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت،
ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد،
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و
او دم گرم خودش را در آن بارور سازد،
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را. ( علی شریعتی)
منبع: مرگ و زندگی، سید قطب. نشر احسان، چاپ اول/ ۱۳۸۵