۸۳- «عَنْ أَبِی سَعِیدٍ – هُوَ الْخُدْرِیُّ – رضی الله عنه عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و سلم: أَنَّ رَجُلًا کَانَ قَبْلَکُمْ رَغَسَهُ اللَّهُ مَالًا، فَقَالَ لِبَنِیهِ لَمَّا حُضِرَ: أَیَّ أَبٍ کُنْتُ لَکُمْ؟ قَالُوا: خَیْرَ أَبٍ، قَالَ: فَإِنِّی لَمْ أَعْمَلْ خَیْرًا قَطُّ، فَإِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِی، ثُمَّ اسْحَقُونِی، ثُمَّ ذَرُّونِی فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ، فَفَعَلُوا، فَجَمَعَهُ اللَّهُ جل جلاله فَقَالَ: مَا حَمَلَکَ؟ قَالَ: مَخَافَتُکَ، فَتَلَقَّاهُ بِرَحْمَتِهِ».
- «از ابوسعید خدری رضی الله عنه از پیامبرصلی الله علیه و سلم روایت شده است که فرمودند: مردی قبل از شما بود (زندگی میکرد) که خداوند مال زیادی به وی بخشیده بود، آن مرد هنگام احتضارش به فرزندانش گفت: برایتان چگونه پدری بودم؟ آنها جواب دادند: بهترین پدر، گفت: اما هرگز [برای خود] کار خوبی انجام ندادم، پس هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس خُردم کنید (باقیمانده و سوخهی جسدم را)، سپس در روزی که باد شدیدی میوزد، مرا (باقیماندهی جسدم را) پخش کنید. فرزندان [سفارش پدر را] انجام دادند. پس خداوند متعال جسم او را گرد آورد و فرمود: چه چیزی تو را وادار کرد که چنان سفارش کنی؟ جواب داد: ترس از تو، پس خداوند با رحمت خود با او برخورد کرد (او را مشمول رحمت خود کرد)».
۸۴- «قَالَ عُقْبَهُ -هُوَ ابْنُ عَمْروٍ الأَنْصَارِیُّ- لِحُذَیْفَهَ: أَلاَ تُحَدِّثُنَا مَا سَمِعْتَ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و سلم؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ رَجُلًا حَضَرَهُ المَوْتُ، لَمَّا أَیِسَ مِنَ الحَیَاهِ، أَوْصَى أَهْلَهُ: إِذَا مُتُّ، فَاجْمَعُوا لِی حَطَبًا کَثِیرًا، ثُمَّ أَوْرُوا نَارًا، حَتَّى إِذَا أَکَلَتْ لَحْمِی، وَخَلَصَتْ إِلَى عَظْمِی، فَخُذُوهَا، فَاطْحَنُوهَا، فَذَرُّونِی فِی الیَمِّ، فِی یَوْمٍ حَارٍّ -أَوْ رَاحٍ- فَجَمَعَهُ اللَّهُ، فَقَالَ لَهُ: لِمَ فَعَلْتَ؟ قَالَ: خَشْیَتَکَ، فَغَفَرَ لَهُ».
- «عقبه بن عمرو انصاری به حذیفه رضی الله عنه گفت: آیا از آنچه از پیامبرصلی الله علیه و سلم شنیدهای برایمان نمیگویی؟ حذیفه گفت: از پیامبرصلی الله علیه و سلم شنیدم که میفرمود: مردی در آستانهی مرگ (حالت احتضار) قرار گرفت و وقتی از برگشت به زندگی (دنیا) مأیوس شد (یقین پیدا کرد که میمیرد)، خانوادهاش را وصیت کرد [و گفت]: وقتی مُردم، چوب بسیاری برایم گرد آورید، سپس آتشی روشن کنید [و مرا در آن بیندازید] تا گوشتم را از بین ببرد و به استخوانهایم برسد، پس جسدم (آنچه از جسدم مانده است، یعنی سوخته و خاکستر) را بردارید و آن را خُرد کنید و در روزی بسیار گرم یا روزی که باد بوزد، در دریا بیندازید (پخش کنید) [خانوادهاش سفارش او را به جا آوردند] و خداوند جسمش را جمع کرد و به او فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: به خاطر ترس از تو، پس خداوند او را بخشید».
۸۵- «عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ رضی الله عنه عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و سلم، قَالَ: کَانَ رَجُلٌ یُسْرِفُ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ المَوْتُ، قَالَ لِبَنِیهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِی، ثُمَّ اطْحَنُونِی، ثُمَّ ذَرُّونِی فِی الرِّیحِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَیَّ رَبِّی لَیُعَذِّبَنِّی عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا، فَلَمَّا مَاتَ فُعِلَ بِهِ ذَلِکَ، فَأَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى الأَرْضَ فَقَالَ: اجْمَعِی مَا فِیکِ مِنْهُ فَفَعَلَتْ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ فَقَالَ: مَا حَمَلَکَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: یَا رَبِّ! خَشْیَتُکَ حَمَلَتْنی، فَغَفَرَ لَهُ».
وَقَالَ غَیْرُهُ – أَیْ: غَیْرُ أَبِی هُرَیْرَه – «مَخَافَتُکَ یَا رَبِّ».
- «ابوهریره رضی الله عنه از پیامبرصلی الله علیه و سلم روایت میکند که فرمودند: «مردی بود که در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود)، وقتی به حالت احتضار و مرگ افتاد، به فرزندانش گفت (سفارش کرد): هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید)، سپس مرا در باد رها کنید، به خدا سوگند! اگر پروردگارم بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را با آن عذاب نداده باشد، وقتی آن مرد جان داد، آنچه سفارش کرده بود، نسبت به او انجام داده شد، پس خداوند متعال به زمین دستور داد و فرمود: هر آنچه از آن مرد در توست، گرد آور، پس زمین دستور را اجرا کرد و مرد حاضر ایستاد، خداوند فرمود: چه چیزی تو را بر انجام چنان کاری واداشت؟ در جواب گفت: خدایا! ترس از تو مرا [بر دادن چنان سفارشی] واداشت، آنگاه خداوند او را بخشید».
غیر از ابوهریره، راویان دیگر به جای «یَا رَبِّ! خَشْیَتُکَ» عبارت «مَخَافَتُکَ یَا رَبِّ» ذکر کردهاند.