۴- عرف[۱]
مالکیه معتقدند که: عرف نیز صلاحیت این را دارد که مخصصِ لفظ عام باشد. قرافی میگوید: به نظر ما (مالکیه) عرف و عادتها هم مخصص عام هستند. از جمله مثالهای تخصیص عام با عرف، آن چیزی است که مالکیه دربارهی این آیه: ﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَهَۚ﴾ [البقره: ۲۳۳]، «مادران باید فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند. این حکم برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را کامل کند». گفتهاند که: این آیه خاص شده است به غیرِ آن مادرانی که عادت به شیر دادنِ بچه ندارند. نیز، تعدادی از علما معتقدند که: لفظ «طعامِ» وارد شده در حدیث «نهی رسول الله عن بیع الطعام بجنسه متفاضلاً»، «رسول خدا ج نهی کردهاند از این که طعامی به چیزی از جنس خود فروخته شود، در حالی که اندازهی یکی از این دو عوض بیشتر از دیگری باشد». به طعامی تخصیص داده شده که در عرف زمان رسول خدا ج این اسم بر آن اطلاق میشده است. همچنین مانندِ این قولِ خدای متعال در موردِ بادی که برخی از امتهای ظالم را نابود کرده است که میفرماید: ﴿تُدَمِّرُ کُلَّ شَیۡءِۢ بِأَمۡرِ رَبِّهَا﴾ [الأحقاف: ۲۵]، «همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم میکوبد». که منظورِ آیه این است که همهی چیزهایی را که عرفاً و عادتاً با امثالِ این باد درهم کوبیده میشود، از بین میبرد، زیرا خدای متعال بعد از این عبارت میفرماید: ﴿فَأَصۡبَحُواْ لَا یُرَىٰٓ إِلَّا مَسَٰکِنُهُمۡۚ﴾ [الأحقاف: ۲۵]، «پس به گونهای درآمدند که جز خانههایشان چیزی به چشم نمیخورد»[۲].
مثال دیگر این که خدای متعال در مورد ملکهی سبا میفرماید: ﴿وَأُوتِیَتۡ مِن کُلِّ شَیۡءٖ﴾ [النمل: ۲۳]، «و همه چیز بدو داده شده است». یعنی همهی چیزهایی که امثال این ملکه از حاکمان و سلاطین دارند و به دست میآورند[۳].
از دیگر امتثالهای تخصص با عرف، این است که اگر کسی در موردِ «دواب» (چارپایان) خود وصیت کرد و در محل سکونت وی هم عرف چنین بود که اسم «دابه» را فقط بر اسب اطلاق میکردند، این وصیت وی فقط حمل بر اسب میشود و حیواناتِ دیگر او، از قبیل گاو و گوسفندان را شامل نمیشود.
[۱]– المسوده، ص ۱۲۳- ۱۲۴؛ الفروق، قرافی ۱/ ۱۸۷٫
[۲]– الموافقات، شاطبی ۳/ ۱۷۲٫
[۳]– بعضی از علما دلیلِ تخصیص در این مثال و مثال قبل از آن را «دلیل حس» مینامند، یعنی حس بر اختصاص داشتنِ عام به برخی از افراد خود شهادت میدهد. نک: إرشاد الفحول، ص ۱۲۸٫