شهر مکه به لحاظ وجود خانه کعبه در آن، مورد احترام زیاد تمامی قبایل بود. قریش بنابر تولیت و همجواری خانه کعبه بر تمام عربها سلطه و اقتدار مذهبی داشتند و به همین جهت به «آل الله» یعنی «عیال و خاندان خدا» معروف بودند. به سبب همین رابطه و امتیاز، مسئولیتها و منصبهای والا و متعددی دایر گشته و میان خاندانهای مختلف قریش تقسیم گردیده بود، تفصیل آن به شرح ذیل است:
منصب | توضیح | خاندان مسئول | مسئولان زمان پیامبر |
حجابه | تولیت کلیدداری خانه کعبه | عثمان بن طلحه | |
رفاده | غذادادن به حاجیان | خاندان نوفل | حارث بن عامر |
سقایه | تهیه آب حجاج در ایام حج | بنی هاشم | حضرت عباس |
مشاوره | بنی اسد | یزید بن ربیعه الأسود | |
دیه و مغارم | داوری خونبها | بنی امیه | حضرت ابوبکر |
عقاب | پرچمداری و فرماندهی سپاه | خاندان امیه | ابوسفیان |
قبه | نظم دادن به خیمه و خرگاه | خاندان مخزوم | ولید بن مغیره |
سفارت | انجام سفارت | خاندان عدی | حضرت عمر |
ازلام و ایسار | قرعهاندازی | خاندان جمح | صفوان بن امیه |
اموال | خزانهداری | خاندان سهم | حارث بن قیس |
در ابتدای اسلام کسانی که جزو سران و بزرگان قریش بوده و اهل مکه تحت تأثیر عظمت و اقتدار آنان قرار داشتند، عبارتاند از:
* ابوسفیان بن حرب (پدر حضرت معاویه)، پدر وی (حرب) در جنگ فجار فرمانده سپاه قریش بود.
* ابولهب (عموی آن حضرت صلی الله علیه و سلم)
* ابوجهل برادرزادۀ ولید مغیره و سردار قبیل خود بود.
* ولید بن مغیره (پدر حضرت خالد) بزرگترین سردار قریش بود.
* عاص بن وائل سهمی (پدر حضرت عمرو بن العاص)، شخصی با اثر و بانفوذ و دارای ثروت و فرزندان زیادی بود.
* عتبه بن ربیعه (جد مادری امیر معاویه رضی الله عنه) شخصی شریف و از بزرگان مکه بود.
علاوه بر اینها، اسود بن مطلب، اسود بن عبد یغوث، نضر بن حارث بن کلده، اخنس بن شریق ثقفی، أبی بن خلف و عقبه بن ابی معیط نیز از شخصیتهای متنفّذ و معتمد بودند. در آن موقع خاندان هاشم و بنیامیه رقیب یکدیگر بودند و از مدتها قبل رقابت شدیدی بین آنان وجود داشت. علت این رقابتها موارد زیر بود:
- رسم و عادت اقوام تربیت نشده و تندخو چنین است: هر قیام و حرکتی که بر علیه رسم و عقاید نیاکان آنها باشد، آنان را شدیداً تحریک و خشم آنها را برمیانگیزد، مخالفت آنها فقط زبانی نخواهد بود و عطش انتقام را جز خون چیز دیگری برطرف نمیکند. امروز کشور هند تا حدی بافرهنگ و متمدن شده است؛ لیکن با وجود این، اگر به یک مسئله مذهبی دامنزده شود، غوغایی برپا میشود. و چنانچه قدرت و سلطه و نظم حکومت فعلی نبود، بر این سرزمین خون میبارید، عربها از مدتها پیش به پرستش بتها مشغول بودند، خانه کعبه یادگار خلیل بتشکن، مرکز سیصد و شصت بت بود که بزرگترین آنها «هُبُل» در آن قرار داشت. این بت مالک هرنوع خیر و شر به شمار میرفت، (و به عقیده مشرکان) باران میباراند، فرزند میداد، در معرکههای جنگ فتح و نصرت به ارمغان میآورد، گویا ذات گرامی خداوند (العیاذ بالله) اصلاً وجود نداشت یا وجودش بیاثر و معطل شده بود.
- وظیفۀ اصلی اسلام، نابودساختن و شکستن فوری این طلسم بود، نابودیای که همراه با آن عظمت اقتدار و سلطۀ فوق العاده قریش نیز نابود میشد، لذا قریش با سرسختی تمام در مقابل دعوت و حق و توحید، مقاومت و مخالفت میکرد، و کسانی که اندیشه و خطر زیان بیشتر از ناحیه اسلام را احساس میکردند، مخالفت آنان با مسلمین نیز بیشتر و شدیدتر بود. سردار بزرگ قریش «حرب بن امیه» در جنگ «فجار» فرمانده و سپهسالار لشکر بود، ولی بعد از مرگ «حرب» فرزند او ابوسفیان قابلیت و استعداد تصاحب این منصب بزرگ را نداشت. لذا ولید بن مغیره با لیاقت، اثر و نفوذ خود آن منصب را تصاحب کرد. ابوجهل، برادرزادۀ او و در میان قریش از امتیاز و اعتبار خاصی برخوردار بود، ابوسفیان گرچه نتوانست منصب پدر را به دست آورد، لیکن سردار بنیامیه شد.
سالخوردهترین فرد در خاندان بنیهاشم، «ابولهب» عموی حقیقی آن حضرت صلی الله علیه و سلم بود، با نفوذترین شخص قبیله سهم «عاص بن وائل» بود که ثروت و فرزندان زیادی داشت، زمام حکومت قریش در دست همین سرداران و سران بود و اینان بودند که در مقابل اسلام مخالفت شدیدی از خود نشان میدادند، دیگر بزرگان قریش مانند «اسود ابن مطلب»، «أسود بن عبد یغوث»، «نضر بن حارث»، «أمیه بن خلف» و «عقبه بن ابی معیط» زیر نفوذ آنها قرار داشتند. و به همین جهت نام آنان در صف مخالفان اسلام در هرجا ظاهر و نمایان است.
قریش چنین تصور میکرد که منصبی همچون منصب بزرگ نبوت میبایست به یکی از سران و بزرگان مکه و یا طائف میرسید.
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ ٣١﴾ [الزخرف: ۳۱].
«و میگفتند: چرا این قرآن بر یکی از مردان بزرگ این دو شهر «طائف و مکه» نازل نشده است».
میان عربها برای رسیدن به کرسی ریاست، اولین و ضروریترین شرط کثرت اولاد و ثروت بسیار بود، نسبت به اولاد بیشتر، اقوام وحشی (در هند نیز) بر این باور بودهاند که هرکس دارای فرزند نباشد، از برکات جهان آخرت محروم خواهد ماند. هندوها نیز چنین میپندارند که بدون فرزند نجات کامل نصیب انسان نمیشود، به لحاظ اوصاف و شرایط ذکر شده، کسانی از قریش که مستحق ریاست بودند، عبارتند از: ولید بن مغیره، أمیه بن خلف، عاص بن وائل سهمی و ابومسعود ثقفی.
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از این اوصاف خالی بودند، دامن مبارک ایشان از غبار مال و ثروت پاک بود، فرزندان پسر نیز از یکی دو سال بیشتر زنده نماندند.
- قریش طبعاً از مسیحیان تنفر و انزجار داشت، زیرا «ابرهه اشرم» (شاه حبشه) که به قصد انهدام خانه کعبه به مکه حمله کرده بود، مسیحی بود. و به همین دلیل قریش ایرانیان را در مقابل مسیحیان ترجیح میدادند، ایرانیان در جنگ ایران و روم، با رومیان غلبه کرده و فتح از آن ایرانیان گردید، قریشیان بینهایت خوشحال گشتند و مسلمانان اندوهگین و ناراحت شدند، آنگاه این آیه نازل شد:
﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَیَوۡمَئِذٖ یَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ۴ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ﴾ [الروم: ۲-۵].
«رومیان در نزدیکی شما مغلوب شدند و آنان پس از مغلوب شدن، در سالهای آینده به زودی پیروز خواهند شد. اختیار تمام امور در قبل و آینده در دست الله است و در آن روز مؤمنان با کمک الله شادمان خواهند شد».
میان اسلام و مسیحیت وجوه مشترک زیادی وجود داشت، بالاتر از همه اینکه در آن زمان، قبلۀ مسلمین بیت المقدس بود و بعد از هجرت آن حضرت صلی الله علیه و سلم در مدینه منوره نیز تا مدتی بیت المقدس قبله مسلمین بود، به همین جهت قریش فکر میکردند آن حضرت صلی الله علیه و سلم قصد دارند آیین مسیحیت را رواج دهند.
- یکی از اسباب دشمنی خاندان بنیهاشم و بنیامیه، رقابتهای خاندانی بود. این دو قبیله از میان سایر قبایل قریش دارای موقعیت خاص اجتماعی بودند و با یکدیگر رقابت شدید داشتند که عبارتند از:
بنیهاشم و بنیامیه، تا زمانی که عبدالمطلب در قید حیات بود، بنیهاشم از موقعیت و جایگاه والایی برخوردار بود و بر حریفش بنیامیه برتری داشت. ولی پس از مرگ وی این خاندان از یک شخصیت ممتاز محروم شد. ابوطالب مال و ثروت فراوانی نداشت، عباس ثروتمند بود ولی اهل جود و سخا نبود؛ ابولهب ضعف اخلاقی داشت، از این جهت بنیامیه روز به روز موقعیتش بهتر میشد و اقتدارش فزونی میگرفت، بنیامیه نبوت آن حضرت صلی الله علیه و سلم را پیروزی بزرگی برای حریف و رقیب خود، بنیهاشم میدانست. لذا بیش از همه سران را ابوسفیان به راه انداخته بود و فرماندهی آنها را نیز بر عهده داشت، «عقبه بن ابی معیط» که بیش از همه با آن حضرت صلی الله علیه و سلم دشمنی میورزید و هنگام نماز، بر گردان آن حضرت شکمبه شتر میگذاشت، از خاندان بنیامیه بود.
پس از بنیامیه، قبیله «بنیمخزوم» نیز با قریش رقابت داشت، رئیس این قبیله، «ولید بن مغیره» بود. این قبیله نیز از مخالفان و دشمنان سرسخت آن حضرت صلی الله علیه و سلم به شمار میرفت، در اثنای یک سخنرانی که ابوجهل ایراد کرد، دشمنی آنان به خوبی مشخص میشود. روزی «اخنس بن شریق» نزد ابوجهل رفت و اظهار داشت: نظر تو درباره محمد چیست؟ ابوجهل گفت: «ما و بنو عبدمناف (خاندان هاشم) همواره حریف و رقیب یکدیگر بودهایم، آنها ضیافت تربیت دادند، ماهم ضیافت ترتیب دادیم، آنها خون بها دادند ما نیز دادیم؛ آنان کرم و بخشش کردند ما بیش از آنها کرم و بخشش نمودیم، تا اینکه ما دوشادوش آنان قرار گرفتیم. حالا بنیهاشم مدعی پیامبری و نبوت هستند! سوگند به خدا! ما هرگز به این پیامبر ایمان نخواهیم آورد»([۱]).
- یک علت بزرگ دشمنی آنان این بود که رذائل اخلاقی بسیار زشتی در میان قریش به وجود آمده بود. مغروران و سران بزرگ قریش مرتکب اخلاق پست و رذیلی بودند. ابولهب که بزرگترین شخصیت ممتاز بنیهاشم بود، از حرم خانه کعبه یک آهوی زرّینی به سرقت برده و آن را فروخته بود([۲]). «اخنس بن شریق» که همپیمان بنیزهره و از بزرگان عرب به شمار میآمد، سخنچین و دروغگو بود، «نضر بن حارث» سخن به دروغگویی عادت داشت، بدینگونه بیشتر سردمداران و بزرگان قریش گرفتار اعمال زشت و اخلاق رذیل مختلفی بودند.
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از یک سو بتپرستی را مورد نکوهش قرار میدادند، و از سوی دیگر رذالت و پستی آن اعمال و اخلاق بد را بیان میکردند که در نتیجه عظمت و اقتدار آنان روز به روز متزلزل گشته و رفته رفته موقعیت اجتماعی خود را از دست میدادند؛ در قرآن مجید اعلامیهها و هشدارهای شدیدی علیه این رهبران کفر نازل میشد، گرچه طرز بیان آن جنبۀ عمومی داشت، ولی مردم میدانستند که روی سخن با چه کسانی است.
﴿وَلَا تُطِعۡ کُلَّ حَلَّافٖ مَّهِینٍ ١٠ هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِیمٖ ١١ مَّنَّاعٖ لِّلۡخَیۡرِ مُعۡتَدٍ أَثِیمٍ ١٢ عُتُلِّۢ بَعۡدَ ذَٰلِکَ زَنِیمٍ ١٣ أَن کَانَ ذَا مَالٖ وَبَنِینَ ١۴﴾ [القلم: ۱۰-۱۴].
«و پیروی نکن از هر سوگندخورندۀ پست، عیبگوی سخنچین، بازدارنده خیر، از حد تجاوز کنند گناهکار درشت خوی بدنام اینکه هست صاحب مال و پسران».
﴿کَلَّا لَئِن لَّمۡ یَنتَهِ لَنَسۡفَعَۢا بِٱلنَّاصِیَهِ ١۵ نَاصِیَهٖ کَٰذِبَهٍ خَاطِئَهٖ ١۶﴾ [العلق: ۱۵-۱۶].
«اگر او باز نیاید با موی پیشانیاش خواهیم کشید پیشانی دروغگو خطاکار».
ممکن بود برای پند و اندرز، روش ملایم تری اختیار شود ولی وجود کبر و نخوت افتخار به مال و مقام و تصور جاهطلبی، لازمهاش یک ضرب کاری بود تا آنان را آگاه کند؛ لذا بزرگترین سران و مستکبران قریش چنین مورد خطاب قرار میگرفتند:
﴿ذَرۡنِی وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِیدٗا ١١ وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا ١٢ وَبَنِینَ شُهُودٗا ١٣ وَمَهَّدتُّ لَهُۥ تَمۡهِیدٗا ١۴ ثُمَّ یَطۡمَعُ أَنۡ أَزِیدَ ١۵ کَلَّآۖ إِنَّهُۥ کَانَ لِأٓیَٰتِنَا عَنِیدٗا ١۶﴾ [المدثر: ۱۱-۱۶].
«بگذار مرا و آنکه او را خلق کردهام در حالی که تنها بود و او را مال فراوان دادم و پسران حاضر و آماده کردم برایش اسباب رفاه و ثروت؛ سپس امید دارد اینکه زیاده دهم او را، هرگز، همانا او مخالف سرسخت آیات بود».
در این آیات مخاطب «ولید بن مغیره» سردمدار بزرگ قریش است، این الفاظ از زبان شخصی بیان میشدند که ظاهراً مال و مقامی نداشت. ولی بزرگترین علت مخالفت و دشمنی قریش و سایر عربها با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این بود: معبودانی که از سالیان دراز حاجت روای آنان بوده و در مقابل آنها هرروز پیشانی تعظیم بر خاک میساییدند، اسلام نام و نشان آنان را محو و نابود کرد و در حق آنها اعلام داشت:
﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ [الأنبیاء: ۹۸].
«شما و هرآنچه بجز الله پرستش میکنید هیزم جهنم هستید».
[۱]– سیره ابن هشام /۱۰۸٫
[۲]– در خزانۀ حرم از مدتها یک آهوی طلایی وجود داشت، ابولهب آن را دزدید و فروخت، ابن قتیبه این واقعه را در معارف /۵۵ ذکر نموده است.