سلفیت در مضمون، یعنی همان رویکردِ اسلامی در اوج تمدنِ* پر آوازه ی خویش. یعنی راهنمایی به الگو و نمونه های عملی که در عصر اولیه ی اسلام اجرا شده بود. تمدن اسلامی عناصر و عوامل تشکیل دهنده ی خویش را از همین برنامه و از تطبیق عملیِ عصرهای اولیه ی اسلام، استخراج نمود. مدار و اساس این تمدن بر یکتاپرستی و درک نقشِ انسان در زندگی و اجرای احکام شریعت در تمامِ ابعاد حیات، می باشد. چنان که در آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرمص به این مهم پرداخته شده است. پس سلفیت منحصر به مدرس هایی است، که بعد از پیدایشِ فرقه های مختلف، عقیده و برنامه ی اسلامی را بر مبنای فهمِ سلفِ صالحی که آن را نسلی پس از نسلی دیگر آموخته بودند، حفظ کرد[۱]. سلفیت در برهه هایی از زمان به اهل حدیث شناخته می شد. چون اهل حدیث در روایت و درایت(درک و فهم)، طبق روش صحابه حرکت می کردند و در علم و عمل، پایبند برنامه ی ایشان بودند[۲].
در یکی از دوران ها هم به دلیل پایبندی به جماعتِ مسلمانان که به عقایدِ امت،[۳] مقیّد بودند، ونیز جهت تفکیک ایشان از اهل بدعت، همانند خوارج، مرجئه، معتزله، و روافض که از عقاید امت خارج شده و از جماعت مسلمین جدا گشتند، به اسم اهل سنت و جماعت شناخته شدند. قبل از تمام این موارد سلفیت در معنای خاص برابر با اقتدا به رسول الله صلی الله علیه وسلم است. پیامبری که سیرت عالیِ وی قلّه و بلندایی بود که سلف صالحمان بدان چشم دوخته و در ذات و سرشتِ خود آن را به یک سیرتِ زنده و پویا مبدل نمودند. لذا سلفیت ساخته ی دست بشر نیست. سلفیت یعنی خودِ اسلام، با فهم صحیح به صورت علمی و عملی. سلفیت یعنی تمسک به اعتقاداتی که پیامبرصلی الله علیه وسلم و اصحابش بر آن بودند[۴]. از این روی منتسب بودن به سلفیت کاری پسندیده است. و هر کسی که به سلفیت نسبت داده می شود، واجب است از سوی دیگران مورد پذیرش و تأیید قرار گیرد. ابن تیمیه: میگوید: بر کسی که مذهبِ سلف را آشکار کرده و خود را به آن نسبت می دهد، عیبی وارد نیست. بلکه به اتفاقِ علما واجب است این عمل از وی پذیرفته شود. چرا که روشِ سلف کاملاً حق است. اگر چنین شخصی در ظاهر و باطن بر این اندیشه بود، به معنای واقعیِ کلمه، مومن است. اما اگر در ظاهر موافق و مطابق با سلفیت بود و در باطن بر عکس، به منزله ی منافقی است که ظاهرش را قبول میکنیم و درونش را به الله می سپاریم. چرا که دستور نداریم سینه و قلب مردم را بشکافیم تا از حقیقت امر اطلاع یابیم[۵]. لذا هر کس تمسک و پایبندیِ به سلف را ابراز نمود، از او می پذیریم. واگر در علم و عمل با سلف تفاوت داشت، یعنی آگاهی نداشت، او را به کار درست و صحیح، رهنمون می کنیم. در امورِ دین رجوعِ به سلف، از مواردی است که تمسک بدان واجب است. چرا که آخرِ این امت فقط با همان چیزی اصلاح میشود که ابتدای امت با آن اصلاح شد.
دکتر مصطفی حلمی میگوید: اگر امروز مسلمانان راهی برای بلند شدن می جویند، بر آنان است که جماعتی واحد شوند. و وحدتِ جماعت جز با اسلامِ صحیح امکان پذیر نیست. مصدر و منبع اسلامِ صحیح، قرآن و سنت است. و خلاصه ی گرایش سلفی، بازگشت به چشمه ی زلال قرآن و سنت رسول صلی الله علیه وسلم می باشد[۶].
[۱] (قواعد المنهج السلفی) تالیف دکتر مصطفی حلمی (ص۲۳-۲۴)، چاپ دارالدعوه اسکندریه.
[۴]با توجه به تلاش های پراکنده ی علما در نقاط مختلف جهان در کشورهای اسلامی، خصوصیات متعددی از گرایش سلفی در عصر کنونی نمودار گشته است.
[۵] نقض المنطق، نوشته ی ابن تیمیه: ص۱۲۳٫ این مسئله از بدیهیات است. زیرا اقرار به فضل سلف، ما را ملزم می دارد که پیروان سلف و اقتدا کنندگان به ایشان را بستاییم.
[۶] . برگرفته از مقدمه ی چاپ اول کتابِ قواعد المنهج السلفی. اثر دکتر مصطفی حلمی.