مثال‌هایی از فرقه‌هایی که چگونه نص را ترک کرده و به استنباط اعتماد کرده‌اند (۲)

خطابیه (پیروان ابوخطاب اسدی): تمامی محرمات را حلال نموده و در فرائض تغییر ایجاد می‌کنند با احتجاج به این آیه:

﴿یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ﴾ [النساء: ۲۸].

«خداوند می‌خواهد تا بارتان را سبک گرداند».

در حالی که قبل از آن، این آیه قرار دارد:

﴿وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیمًا٢٧﴾ [النساء: ۲۷].

«و کسانی که از خواسته‌ها پیروی می‌کنند، می‌خواهند شما دستخوش انحرافی بزرگ شوید».

خوارج: علی و عثمان و معاویه و بقیه‌ی اصحاب رضی الله عنهم را تکفیر می‌کنند و حجتشان این آیه است:

﴿وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ۴۴﴾ [المائده: ۴۴].

«کسی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، پس آن‌ها کافرانند».

بدون تردید این نص نیست بر کفر آن‌ها و حلال کردن خونشان، بلکه آنچه گفته‌اند را از متشابه استنباط کرده‌اند.

سبئیه: علی را اله قرار داده و معتقد به رجعت او بعد از مرگ است، و به این آیه استدلال می‌کنند:

﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ﴾ [القصص: ۸۵].

«در حقیقت، همان کسی که این قرآن را بر تو فرض کرد، یقیناً تو را به سوی وعده‌گاه باز می‌گرداند».

و به این آیه:

﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ﴾ [النمل: ۸۲].

«و چون قول بر ایشان واجب گردد جنبنده‌ای را از زمین برای آنان بیرون می‌آوریم که با ایشان سخن گوید».

می‌گویند: که علی همان دابه است!!

کیسانیه: معتقد به امامت محمد بن حنیفه و غیبت و رجعت او هستند. آن‌ها اولین کسانی بودند که درباره‌ی «بداء» سخن گفتند با این استدلال:

﴿یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ٣٩﴾ [الرعد: ۳۹].

«خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند، و اصل کتاب نزد اوست».

تناسخیه و حلولیه: به این آیه استناد می‌کنند:

﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ٢٩﴾ [الحجر: ۲۹].

«پس وقتی او را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده در افتید».

می‌گویند: روح خدا در کالبد آدم و عیسی متعال دمیده شده، و این شیوه را برای محمد  صلی الله علیه و سلم و سپس ائمه، قیاس کرده‌اند.

مغیریه: به ابوبکر و عمر رضی الله عنهما طعنه می‌زنند با استدلال به این آیه:

﴿وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا٧٢﴾ [الأحزاب: ۷۲].

«انسان (بار امانت) را حمل کرد براستی که انسان بسیار ظالم و نادان است».

می‌گویند: منظور ابوبکر است.

و می‌گویند: مقصود در آیه‌ی:

﴿کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ﴾ [الحشر: ۱۶].

«به مانند شیطان وقتی که به انسان می‌گوید: کفر شو».

حضرت عمر است.

خوارج نیز گاهاً همین اسلوب را برای طعنه زدن به علی رضی الله عنه به کار می‌بردند و می‌گفتند: منظور این آیه علی است:

﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ٢٠۴﴾ [البقره: ۲۰۴].

«و از میان مردم کسی است که در زندگی این دنیا سخنش تو را به تعجب وا می‌دارد و خدا را بر آنچه در دل دارد، گواه می‌گیرد و حال آنکه او از سخت‌ترین دشمنان است».

و می‌گویند: منظور این آیه ابن ملجم – قاتل علی رضی الله عنه- است:

﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ٢٠٧﴾ [البقره:۲۰۷].

«و در میان مردم کسی یافته می‌شود که جان خود را (که عزیزترین چیزی است که دارد) در برابر خوشنودی خدا می‌فروشد (و رضایت الله را بالاتر از دنیا و مافیها می‌شمارد و همه چیز خود را در راه کسب آن تقدیم می‌دارد) و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است (و بدانان در برابر کار اندک، نعمت جاوید می‌بخشد و بیش از توانائی انسانی برایشان تکالیف و وظائف مقرّر نمی‌دارد)».

رافضه: نیز همین گونه هستند و همان شیوه را برای ذم صحابه و تکفیر آن‌ها به کار می‌برند همان گونه که درباره‌ی علی و فرزندان او غلو می‌کنند: می‌گویند: در آیه‌ی ﴿إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى﴾ [محمد: ۲۵] کسانی که بعد از روشن شدن (راه حقیقت و) هدایت، به کفر و ضلال پیشین خود برمی‌گردند».

منظور خدا از دین برگشته‌گان ابوبکر و عمر است.[۱]

و معنی فرموده‌ی خدا:

﴿وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ﴾ [الحجرات: ۷].

«خداوند ایمان‌ را در نظر شما محبوب گرداند».

علی و ائمه است.

و در آیه‌ی: ﴿وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ﴾ [الحجرات: ۷].

«و آن را در دل‌هایتان آراست و کفر و فسق و نافرمانى را برایتان ناپسند گرداند».

منظور ابوبکر و عمر و عثمان است. [۲]

منظور از آیه:

﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ١ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ٢﴾ [النبأ: ۱-۲].

«(این مردم) درباره چه چیز از یکدیگر می‌پرسند؟ از خبر بزرگ (و مهمّ رستاخیز می‌پرسند) ».

ولایت علی است[۳].

و در آیه‌ی:

﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ [المائده: ۳].

اتمام دین به واسطه‌ی ولایت علی است[۴].

و این همان شیوه‌ی خوارج در مدح ابن ملجم و مذمت علی رضی الله عنه است.

این تأویلات رها از هر قید و ضابطه‌ای، لغو هستند، طوری که انسان می‌تواند به هر نصی به خاطر تأیید هر اندیشه و عقیده‌ای احتجاج کند مادامی که برای مدلول الفاظ قیمت و اهمیتی نباشد.

اما به هر حال، همه‌ی این فرقه‌های گمراه به استنباط آیات تکیه می‌کنند نه به نص آن. هر کس خواهان رستگاری است، واجب است از نصوص پیروی کند، نصوص بدون استنباط؛ در غیر این صورت گمراه شده و گمراه می‌کند و از جمله‌ی:

﴿مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا﴾ [الروم: ۳۲].

«از کسانی که دین خود را قطعه قطعه کردند و فرقه فرقه شدند».

خواهد گردید.

[۱] – اصول کافی – کلینی ج – ۱ ص ۴۲۶

[۲] – [همان منبع ـ ج ۱ ـ ص ۴۲۶]

[۳] – همان منبع – ج ۱ ـ ص ۴۱۸

[۴] – همان – ج ۱ – ص ۲۹۰

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …