متابع تام و قاصره:‏

راوی حدیثی را روایت می‌کند که راوی دیگری با او در این روایت مشارکت می‌کند و شیخ ‏هر دو راوی یک نفر واحد است، مثلا عبد الله بن وهب از امام مالک روایت می‌کند، در دید ‏نخست می‌گوییم روایت عبد الله بن وهب فرد است، اما اگر پس از تتبع شخص دیگری را ‏یافتیم که با عبدالله بن وهب موافقت می‌کند مثلا دیده می‌شود که التنیسی نیز همان روایت ‏عبدالله بن وهب را از شیخ او یعنی مالک روایت می‌کند؛ پس شیخ آن‌ها یکی است و ‏حدیثشان نیز واحد می‌باشد، در اینجا می‌گویند روایت التنیسی از مالک متابعی برای روایت ‏ابن وهب است و به این نوع متابعت، متابع تام گویند، زیرا شیخ آن‌ها یکی است (شیخ هردو ‏راوی، امام مالک/ است).‏

اما اگر پس از تتبع دیدیم که به جز ابن وهب کسی از مالک روایت نکرده است ولی در همان ‏حال راوی دیگری پیدا شد که همان حدیث ابن وهب را نه از شیخ او بلکه از شیخِ دیگری ‏‏(مثلا ابن عیینه) روایت کرده، در حالی که شیخ هر دوی (مالک و ابن عیینه یک نفر واحد است) ‏در اینجا گویند روایت دوم متابعی قاصره برای روایت عبدالله بن وهب است. (زیرا اشتراک دو ‏روایت در مافوق شیخ راویان حدیث است، و شیخ هردو نفر مالک و ابن عیینه، الزهری می‌‏باشد).‏

مثال برای متابع و شاهد: ‏

همانطور که گفتیم متابع خود به دو نوع تقسیم می‌شود: متابعت تام و قاصره، در متابعت تام ‏شیخ دو راوی مشترک ولی در قاصره متفاوت هستند. حافظ ابن حجر مثال خوبی را برای این ‏تعاریف آورده است: امام شافعی در کتاب الاُم از امام مالک از عبدالله بن دینار از عبدالله بن ‏عمرب حدیث: «صوموا لِرؤیته وأفطروا لرؤیته، فإن غُم علیکم فأکملوا عده شعبان ‏ثلاثین یومًا» را آورده است، ولی بعضی از راویان این حدیث را از امام مالک با لفظ دیگری: ‏‏«صوموا لرؤیته وأفطروا لرؤیته، فإن غُم علیکم فإن غُم علیکم فاقدروا له» روایت کرده‌اند، حال ‏بعضی گمان کرده‌اند که روایت اول با لفظ مذکور را فقط امام شافعی روایت کرده است و ‏شافعی در آن لفظ تنها مانده است (تفرد راوی)، اما پس از تحقیق و تفتیش از منابع دیگر حدیثی برای روایت ‏شافعی متابعی تام می‌یابیم؛ یعنی روایت شخص دیگری (می‌یابیم) که با شیخ شافعی یعنی مالک موافقت ‏می‌کند، چنان‌چه امام بخاری همین حدیث اول را از طریق عبدالله بن مسلمه القَعنَبی از امام ‏مالک با لفظ «فاقدروا له ثلاثین» آورده است که معنای آن با روایت شافعی از مالک، موافقت ‏می‌کند، در اینجا روایت قعنبی از مالک متابعی تام برای روایت شافعی است، زیرا شیخ هر ‏دوی آن‌ها مالک می‌باشد.‏

همچنین پس از تحقیق روایت دیگری را می‌یابیم که متابعی قاصره برای روایت شافعی است؛ ‏به عبارتی دو طریق روایت در مافوق شیخ شافعی (یعنی شیخ مالک) موافقت می‌کنند؛ چنان‌چه ‏مسلم در صحیح خود مشابه روایت شافعی را از عبیدالله بن دینار از نافع از عبدالله ابن عمر ‏آورده است، در اینجا موافقت (متابعت) در امام مالک و در شیخ او یعنی عبدالله بن دینار نیست، ‏بلکه موافقت فقط در صحابی یعنی عبد الله بن عمرس است، پس روایت مسلم از ‏عبید الله بن عمر متابعت قاصره ای برای روایت شافعی است (زیرا متابعت یا موافقت در شیخ ‏راوی نیست، بلکه در مافوق شیخ است).

نزد اهل حدیث متابع تام قوی‌تر از متابع قاصره ‏است، زیرا مشارکت در تام از ابتدای سند است و این دلالت بر زیادت حفظ راوی ابتدای سند ‏می‌کند.‏

همچنین با تحقیق و جستجو درمی یابیم که روایت شافعی شواهدی با لفظ «فأکملوا عده شعبان ‏ثلاثین یومًا» یا «فاقدروا له ثلاثین یومًا» دارد، و این شواهد، هم از جهت سند و هم از جهت متن ‏برای روایت شافعی در نظر گرفته می‌شوند؛ چنان‌که امام نسائی در سنن خود روایت شافعی را ‏از طریق محمد بن سیرین از عبدالله بن عباسس آورده است که لفظ آن دقیقاً همان ‏لفظ شافعی است (به آن شاهد می‌گوییم، زیرا صحابی روایت نسائی با روایت شافعی در الاُم ‏متفاوت است) و گویند روایت محمد بن سیرین از ابن عباس شاهدی برای روایت شافعی است. ‏ولی اگر از جهت متن حکم کنیم؛ چون لفظ دو حدیث مشابه است، به اعتبار اینکه لفظ دو حدیث ‏یکی است؛ روایت دوم شاهدی برای روایت اول نیست، بلکه متابعی برای روایت اول است، ‏زیرا لفظ آن‌ها یکی است. (ولی همانطور که قبلا گفته شد صحیح آن است تفاوت بین متابع و ‏شاهد را از جهت سند در نظر می‌گیرند، بنابراین، صحیح آنست که بگوییم روایت دوم شاهدی ‏برای روایت اول است. همچنین برای حدیث روایت دیگری می‌یابیم که امام بخاری آن را از ‏طریق محمد زیاد از ابوهریره از پیامبر ج آورده است، بنابراین، روایت اول ‏دارای دو شاهد است که یکی از حدیث ابوهریره است و دیگری از حدیث ابن عباس رضی الله ‏عنهما.‏

بدین ترتیب تفاوت ما بین متابع با انواع آن و شاهد را متوجه شدیم، و دیدیم که برخی از علما از ‏جهت متن و بعضی دیگر از جهت سند حکم به متابع یا شاهد بودن می‌کنند، و گفتیم که صحیح ‏تر آنست که از جهت سند حکم کنیم، زیرا هدف از اعتبار چیزی جز یافتن طریق دیگری برای ‏روایت منفرد جهت تقویت آن نیست، حال روایت دوم چه لفظاً و چه معناً روایت اول را قوی و ‏تایید کند. ‏

ناقدان حدیث در شواهد و متابعات همانند اصول سخت گیری نمی‌کنند، به همین جهت روایت ‏راویی که کمی ضعیف است را نیز می‌پذیرند، در حالی که روایت اینگونه افراد را در اصول نمی‌‏پذیرند، از این رو ممکن است احادیثی با این کیفیت در صحیحین آمده باشد و به همین دلیل ‏است که دارقطنی و ناقدان همانند وی درباره‌‌ی بعضی از ضعفا عباراتی مانند: «این راوی ‏صلاحیت اعتبار ندارد» یا «این راوی صلاحیت اعتبار دارد» را بکار می‌گیرند و هرگاه راوی ‏ضعیف با عبارت «متروک الحدیث» وصف شود، دیگر صلاحیت اعتبار ندارد. مانند حدیث: ‏‏«احبب حبیبک هوناًما» که ترمذی آن را از طریق حماد بن سلمه از ایوب از ابن سیرین از ‏ابوهریره از پیامبر ج نقل نموده و گفته است: «این حدیث غریب است و با این ‏اسناد آن را فقط به این شکل می‌شناسیم». امام سیوطی عبارت ترمذی را توضیح داده و می‌گوید: «منظور از جمله‌‌ی (فقط به این شکل) یعنی شکل‌های دیگری ممکن است باشند، اما ‏شکلی که بتوانیم بپذیریم، فقط این است، زیرا همین حدیث را حسن بن دینار از ابن سیرین نقل ‏کرده است، ولی حسن بن دینار متروک الحدیث است و صلاحیت متابعت را ندارد». ‏

کسی که بخواهد طریق‌هایی را که صلاحیت متابعت و شاهد داشته باشد، تحقیق و بررسی کند، ‏باید به کتاب‌های جوامع و مسانید و اجزا مراجعه نماید.(در قسمت انواع تصنیفات حدیث به تشریح ‏ویژگی‌های این نوع کتاب‌ها پرداخته ایم)‏.

‏(نگاه کنید به: علوم الحدیث؛ دکتر سعد بن عبد الله الحمید، لمحات فی اصول الحدیث؛ دکتر ‏محمد ادیب صالح، ص۲۸۹، تیسیر مصطلح الحدیث؛ دکتر محمود طحان، ص۱۱۹، علوم ‏الحدیث و مصطلحه؛ دکتر صبحی صالح، ترجمه‌‌ی دکتر عادل نادرعلی، ص۱۸۲).‏

مقاله پیشنهادی

آنچه به هنگام بازگشت از حج یا عمره یا غیره گفته می‌‌شود

عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رضی الله عنهما قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه …