امام علی علیه السلام میفرمایند: “دو گروه درباره من بر باد میشوند؛ دوست افراطگری که بدانچه در من نیست مرا میستاید. و کینه توزی که از روی دشمنی بر من افترا و بهتان روا میدارد” (۱).شریف رضی جملهای به همین معنی ازعلی علیه السلام در نهج البلاغه آورده است که ایشان فرمودند: “در من دو شخص هلاک و برباد میشوند: یکی دوست افراطگر و دیگری بهتان و افتراگو” (۲). و این دقیقا تعبیری است دیگر از همان گفتهی ایشان که فرمودند: “دو شخص درباره من هلاک میشوند. دوستی که در محبتش غلو میکند، و دشمنی که هر چه دلش میخواهد میگوید” (۳).
در روزهای عاشورا با یکی از دوستان در مورد عزاداری و امامان گفتگو میکردیم. بسیار تعجب کردم وقتی شنیدم می گوید: آنچه در مورد امامها میگویند آنها را در حقیقت از کالبد بشری خارج کرده، چیزی شبیه خدایان قرار میدهد!
از حرفش بسیار تعجب کردم. و در عین حال بسیار خوشحال بودم میدیدم جوانانی فهمیده هستند که هر آنچه از پدرانشان به ارث رسیده را بدون فهم و درک قبول نمیکنند.
او در ادامه سخنانش گفت: از کتابهایی که در آن چیزهای بسیار مسخره و خندهداری هست کتابی است به نام “التحفه الرضویه فی مجریات الأمامیه” اثر محمد الرضوی، بیشتر به یک کتاب جادو و جمبل شباهت دارد تا به یک کتاب دینی! در آن اوراد و اذکار خاصی آورده که بوسیله آنها میتوانی موشها را از خانهات فراری دهی. و طلسمهای خاصی آورده که چگونه میتوانی عفت یک زن را بوسیله نامش و نام مادرش کشف کنی (۴).
کسی که با دقت در اینگونه کتابهای معجزه ساز مینگرد، براحتی درمییابد که در حقیقت با وقاحت بیمانندی چهره زیبای امامان ـ علیهم السلام ـ را زشت و ناروا و غیرطبیعی به مردم تقدیم میدارند. چهرهای که برخی ابلهان گمان میکنند بر فضل و جایگاه عالی امامان دلالت دارد.
در کتاب “مدینه المعاجز” اثر سید هاشم البحرانی، و همچنین در کتاب “بحار الأنوار” اثر مجلسی آمده است:” از سلمان فارسی روایت شده که فرمودند: به حضرت علی علیه السلام گفتم: دوست دارم شتر ثمود را به من نشان دهی.
ایشان وارد خانهاش شده، با اسبی سیاه بیرون آمدند. سپس صدا زدند اسب دیگری نیز آمد. به من گفت: سلمان سوار شو. من سوار اسب شدم، بناگاه دیدم دو بال دارد که به کمرش چسبیدهاند، در هوا به پرواز درآمد…
در ادمه گفت: به یک درخت بسیار تنومندی رسیدیم، آنرا به آهنی که در دست داشت دو نیم کرد. از آن شتر مادهای بیرون جهید که طولش شست متر و عرضش چهل متر بود. سپس صدا زد شتر ماده بزرگتری بیرون آمد که طولش صد و بیست متر و عرضش شصت متر، و سرش از یاقوت سرخ و پاهایش از زبرجد سبز و پستانش از لؤلؤ، و طرف راستش از طلا و طرف چپش از نقره بود. من از پستانش عسلی صاف و گوارا نوشیدم… و در نهایت قصه میگوید: در هر گوشهای هفتاد صف از فرشتگان بودند. ایشان؛ حضرت علی علیه السلام، در یک گوشهای نشستند، فرشتگان میآمدند و به ایشان سلام میکردند، تا اینکه به آنها اجازه داد و آنها رفتند…” (۵).
و حیرتآورتر از آن روایتی است که در چندین کتاب از جمله کتاب “روضه الواعظین” آمده است؛ به رسول خدا نسبت دادهاند که ایشان فرمودند:” دوستم جبریل هنگام تولد علی از آسمان فرود آمده به من گفت: ای دوست خدا! خداوند به تو سلام میرساند. تولد برادرت علی را به تو تبریک میگوید…
در ادامه روایت آمده:… دستم را بطرف مادرش دراز کردم. دیدم علی به طرف دستم کج شده، دست راستش را در گوش راستش قرار داده اذان و اقامه اسلام میگوید، و به یگانگی پروردگار و پیامبری من شهادت و گواهی میدهد!..
این در حالی است که اذان پس از هجرت پیامبر خدا به مدینه به مسلمانان آموخته شد!
و بیش از این؛ در هنگام تولد حضرت علی پیامبر خدا به پیامبری برگزیده نشده بود، و از پیامبری خودش هیچ اطلاعی نداشت!
در ادامه این روایت افسانهای میآید:”” سپس علی ـ نوزاد ـ به من گفت: ای رسول خدا! آیا بخوانم؟ گفتم: بخوان! سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست. شروع کرد از کتابهایی که خداوند بر حضرت آدم فرستاده بود و بعدها حضرت شیث آنها را اجرا کرد. آنها را از اولین کلمه تا آخرین کلمه بگونهای خواند که اگر شیث در آنجا میبود اعتراف میکرد که حضرت علی کتابها را بهتر از او حفظ دارد! سپس تورات حضرت موسی علیه السلام را طوری خواند که اگر حضرت موسی آنجا میبود اقرار میکرد که ـ حضرت علی ـ بهتر از او آنها را حفظ دارد. سپس زبور داود را خواند. سپس انجیل حضرت عیسی را خواند! سپس قرآنی که خداوند بر من نازل کرده را از اول تا آخرش خواند، دیدم که آنرا چون من در آن لحظه حفظ دارد” (۶).
عجب حکایتی است!..
علی تازه متولد شده به محمدی که هنوز به پیامبری برانگیخته نشده میگوید: یا رسول الله! و قرآنی را که تا آن زمان هیچ چیزی از آن نازل نشده را از اول تا آخرش میخواند! در حالیکه پیامبر خدا از اینکه او پیامبر خواهد شد هیچ اطلاعی ندارد، و حتی یک آیه از قرآن نیز بر او نازل نشده است!
این حکایت در حالی اتفاق میافتد که پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم وقتی سالها بعد جبریل بر او نازل شد از هول و شدت آن لحظه بشدت وحشت زده شد، و نزد همسرشان خدیجه کبری رفته، بخود میلرزید و به ایشان میگفت: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید، سپس نزد ورقه بن نوفل رفت تا ماجرا را از او بپرسد. ورقه به او گفت؛ این همان فرشتهای است که بر حضرت موسی نازل میشد!
روایت مشهور دیگری از عجایب ساختگی در کتاب “بحار الأنوار” آمده است:”امام علی در داخل کعبه متولد شد. دیوار کعبه برای فاطمه دختر اسد؛ مادر امام علی، شکافته شد تا ایشان به داخل بروند. سپس حضرت علی پس از ولادتش پدرشان ابوطالب را دیدند و به او سلام کردند. سپس وقتی پیامبر خدا را دیدند گفتند: السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله وبرکاته. ایشان بعد از ولادتش سوره مؤمنون را تلاوت کردند” (۷).
آیا براستی پیامبر میدانست او رسول خداست، و حضرت علی نوزاد به او اطلاع داده بود. و با وجود این؛ همه چیز را انکار میکرد، و برای مردم نقش بازی میکرد، و پیامبر بودنش را پنهان مینمود؟!
خداوند متعال میفرمایند:” تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَـذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَهَ لِلْمُتَّقِینَ “. (هود/۴۹)
{اینها از خبرهای غیبی است که آن را به تو وحی می کنیم، نه تو آنها را پیش از این می دانستی و نه قوم تو؛ پس شکیبایی ورز؛ یقیناً فرجام [نیک] برای پرهیزکاران است. }
و میفرمایند:” وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَـکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ “.( الشوری/۵۲)
{ و همان گونه [که بر پیامبران پیشین وحی کردیم] روحی را [چون قرآن] از امر خود به تو وحی کردیم. تو [پیش از این] نمی دانستی کتاب و ایمان چیست؟ ولی آن [کتاب] را نوری قرار دادیم که هر کس از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت می کنیم؛ بی تردید تو [مردم را] به راهی راست هدایت می نمایی.}
خداوند متعال؛ پروردگار عالم، آفریدگار جهان و جهانیان، به صراحت اعلام میکند که پیامبر خدا قبل از آمدن وحی بر او از رسالت خود هیچ اطلاعی نداشت، و ما روایتهایی دروغین میسازیم و ادعا میکنیم که امام علی نه تنها میدانست، بلکه همینکه از شکم مادرش به دنیا آمد تمام قرآن را از حفظ تلاوت می کرد!! به حق حرفهای نشنیده!!..
البته روایات دیگری که درباره ولادت سایر امامان آمده است همه از همین قبیل داستانهای عجیب و غریب و افسانههای خیالی است.
و مایه حیرت و تعجب است که ما کورکورانه و از روی تعصب این روایات را قبول کنیم و قرآن و عقلهایمان را دور بریزیم، فقط بخاطر اینکه ما با این روایات بزرگ شدهایم و از کوچکی آنها را در گوشهایمان خواندهاند و با آنها انس گرفتهایم!
در کتاب “مکانه المرأه فی فکر الإمام الخمینی” ـ جایگاه زن در اندیشه امام خمینی ـ (ص/ ۲۳ ـ۲۴) آمده است:” زهراء زنی معمولی نبود؛ ایشان زنی روحانی و ملکوتی بودند… بلکه ایشان موجودی ملکوتی بودند که به شکل انسانی در جهان نمایان شد.. بلکه موجودی خدائی و جبروتی بودند که بصورت زنی نمودار گشت”. نتیجه این غلو و تندرویی این است که حضرت فاطمه زهراء بشر و یا انسانی نبودند!
این در حالی است که خداوند درباره پدرشان؛ حضرت رسول الله صلی الله علیه وسلممیفرمایند:” قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَـهُکُمْ إِلَـهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا “.( الکهف/۱۱۰)
{ بگو: جز این نیست که من هم بشری مانند شمایم که به من وحی می شود که معبود شما فقط خدای یکتاست؛ پس کسی که دیدار پروردگارش را امید دارد، پس باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند. }
آقای هاشم البحرانی در کتابش “مدینه المعاجز” آورده است:” شاذان بن عمر برای ما از مره بن قبیصه بن عبدالحمید آورده که او گفت: جابر بن یزید الجعفی به من گفت: آقایم باقر علیه السلام را دیدم فیلی از گل ساخته، بر آن سوار شد و در آسمان پرواز کرد و رفت به مکه و سوار بر همان فیل از آنجا بازگشت. من این را باور نکردم تا اینکه امام باقر علیه السلام را دیده به او گفتم: جابر از شما چنین و چنان میگوید؟ ایشان دوباره فیلی ساخته مرا بر آن سوار کرده با خود به مکه برد و بازگردانید” (۸).
یا جل الخالق!..
فیلی که در آسمان پرواز میکند!.. اسبی که دو بال دارد!!.. به حق حرفهای نشنیده!..
البته ما کرامات بندگان صالح و نیکوکار خداوند را انکار نمیکنیم؛ ولی این کرامات نیست… اینها افسانههایی خیالی است که هیچ عقل آدم سالمی نمیتواند آنرا قبول کند!..
تصویر واقعیت امامان و بزرگان آنچنان که بودهاند کافی است که آنها را چون شعلههای فروزان هدایت بشریت نمودار سازد. و آنها به هیچ کس نیاز ندارند تا چنین خرافات پوچ و بیاساسی را به آنها نسبت دهد!
آنها به خودی خود، و با شخصیتهای والایشان انسانهایی بزرگوار و شایان قدر و منزلتند، و هیچ نیازی به ما ندارند تا با چنین روایات و افسانههای خیالی و دروغین چهره زیبای آنها را زشت و کریه جلوه دهیم!
عجب دروغگویان و مکارانید این به اصطلاح علماء ما!..
از یک سو برای ائمه بال و پر و شاخ و برگهای خیالی درست میکنند تا ثابت کنند آنها از قدرتهای مافوق بشری برخوردار بودند، و از سوی دیگر نسبتهای ناروای ترس و بزدلی و سکوت بر ظلم و ستم و تن دادن به ذلت و خواری را به آنها نسبت میدهند. و زشتتر از همه اینکه میگویند به خانه امام علی علیه السلام یورش برده شد، سینه زنش؛ دخت رسول خدا صلی الله علیه وسلم را جلوی او شکستند، بچهای که در شکمش بود را سقط کردند، و امام خاموش ایستاده تماشا میکرد، و انگار که موضوع هیچ به او ربطی ندارد!
حقا که دروغگو حافظه ندارد!..
آیا پیامبران خدا معجزاتشان را هر آنجا که بخواهند میتوانند به نمایش بگذارند، و میتوانند هر آنچه دلشان میخواهد را انجام دهند، یا اینکه معجزات در اختیار پروردگار عالمیان است، و پیامبر تا پس از صورت گرفتنشان از آنها اطلاعی ندارد؟!
اصحاب کهف گفتند: ما یک روز یا ساعاتی چند را در خواب بودیم (۹). آنها نمیدانستند که بیش از سیصد سال در خواب بودهاند!
و پیامبر خدا موسی علیه السلام چون عصایش را انداخت و دید که بلافاصله چون جنی به حرکت درآمده، ترسید و از صحنه دور شد (۱۰).پس آیا امام هر آنچه میخواهد از کرامات را انجام میدهد، و فرمان کار در دست اوست؛ احیانا مرده را زنده میکند، و احیانا در خورشید دخل و تصرف میکند، و احیانا غیب را میداند، و حاجتهای مردم را برآورده میکند، و رزق و روزی برایشان میفرستد؟!
به امامان چیزهای خارق العاده و خارج از تصور عقل بشری نسبت دادهاند، و آنها را از کالبد بشری خارج کرده، موجوداتی که معلوم نیست چه هستند به تصویر کشیدهاند! پس چگونه ما میتوانیم از آنها پیروی کرده، چون آنها شویم در حالیکه آنها موجوداتی خارق العاده و خارج از دایره بشریت هستند، و ما انسانها فاقد تمام آن قدرتها و عجایت هستیم!
اگر امام چون فرشتگان بر طاعت و عبادت پروردگار بصورت فطری و جبلی خلق شده، چگونه میتوانیم چون او شده، او را اسوه و الگوی خود سازیم؟!
پس آیا بهتر نیست از پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم پیروی کنیم که خداوند او را در بشریت چون ما انسانها معرفی کرده، از ما خواسته در وارستگی چون او باشیم. خداوند متعال میفرمایند:” لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّـهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّـهَ کَثِیرًا” (الاحزاب/۲۱)
{یقیناً برای شما در پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد؛ و خدا را بسیار یاد می کند.}.
و خداوند به ما امر نکرده تا از جبریل و میکائیل و یا سایر فرشتگان پیروی کنیم. چرا که در توان ما انسانها نیست به مخلوقاتی که با ما تفاوت دارند، و در احساسات و عواطف و مشاعر و ساختار بدنی با ما فرق دارند اقتدا کرده، از آنها پیروی کنیم؟!
راستی بعد از این چه کسی بهتر و والاتر است. کسی که خداوند او را انسانی معمولی آفریند با تمام شهوتها و خواستههای نفسانی، و او بتواند با بزرگی و همت و روحانیت والای خود بر هوی و هوسش پیروز گردد، یا کسی که خداوند او را بر طاعت و فرمانبرداری از خود بصورت فطری مجبور سازد و جز طاعت و فرمانبرداری او را توان هیچ کار دیگری نباشد؟!
بنگر چگونه خداوند به پیامبرش امر کرده تا بشریت خود را برای مردمانی که از او معجزات خارق العاده میخواستند گوش زد کند:” وَقَالُوا لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنبُوعًا (۹۰) أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِّن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا (۹۱) أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّـهِ وَالْمَلَائِکَهِ قَبِیلًا (۹۲) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا (۹۳) “(سوره مبارکه اسراء)
{ و گفتند: ما به تو ایمان نمی آوریم، مگر آنکه از این سرزمین [خشک و سوزان مکه] چشمه ای پر آب و جوشان روان سازی!! (۹۰) یا برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد که از لابه لای آنها نهرها روان کنی. (۹۱) یا آسمان را آن گونه که گمان کرده ای [قدرت داری] پاره پاره بر سر ما بیفکنی، یا خدا و فرشتگان را رو به روی ما آوری. (۹۲) یا خانه ای از طلا برای تو باشد، یا در آسمان بالا روی، و بالا رفتنت را باور نمی کنیم تا آنکه نوشته ای بر ما نازل کنی که آن را بخوانیم!! بگو: پروردگارم منزّه است [از اینکه خواسته های سبک مغزان یاوه گو را پاسخ دهد] آیا من جز بشری فرستاده هستم؟ [که مرا برای هدایت شما فرستاده اند، نه برای اینکه درخواست های بی مورد شما را پاسخ دهم.] (۹۳)}.
و بنگر به صادق علیه السلام؛ وقتی بگوشش رسید برخی از مردم در حق آنها غلو میورزند، عصبانی و خشمگین شده فرمودند:” بخدا سوگند که ما نیستیم جز بندگان و بردگان کسی که ما را آفریده، توان هیچ ضرر و نقصان و فایدهای را برای کسی نداریم، اگر خداوند بر ما رحم ورزد از کرم و رحمت اوست، و اگر ما را عذاب کند نتیجه گناهانمان است. بخدا سوگند ما هیچ حجتی بر پروردگارمان نداریم. و هیچ براءتی از خداوند نزد ما نیست. ما خواهیم مرد، و در زیر خاک دفن میشویم، و روز قیامت برانگیخته خواهیم شد و در برابر خداوند خواهیم ایستاد، و مسئول کارهایمان هستیم. وای بر آنها! آنها را چه شده ـ که چنین دروغهایی بر ما میبافند ـ خداوند لعنتشان کند؟! آنها با این دروغهایشان خداوند و پیامبر خدا را در قبرش، و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی را آزار دادهاند” (۱۱)
منبع: اسلام تکس
(۱) کتاب “الغارات” اثر/ ابراهیم الثقفی ۲/ ۵۹۰٫
(۲) نهج البلاغه ۴/ ۱۰۸٫
(۳) نهج البلاغه ۴/۲۸٫
(۴) و از جمله کتابهایی که شبیه کتاب “التحفه الرضویه” برشته تحریر در آمده کتاب “ضیاء الصالحین” از جواهرچی است. استاد حسین بزبور مقاله مهمی درباره این کتاب به عنوان “وقفات مع کتاب ضیاء الدین” نوشته، و در آن گوشههای خرافه گرایی و سحر و جادو و شعبده بازی آن را مشخص کرده است. مقاله را میتوانید در سایتهای انترنتی مطالعه کنید.
(۵) نگا: “مدینه المعاجز” از سید هاشم البحرانی ۱/۵۳۵٫ و بحار الأنوار از مجلسی ۵۴/ ۳۳۹٫
(۶) نگا: روضه الواعظین ص/۸۳٫ و حلیه الأبرار از سید هاشم البحرانی ۲/ ۵۷-۵۹ .
(۷) نگا: بحار الأنوار ۳۵/ ۱۷- ۱۸٫
(۸) مدینه المعاجز ۵/ ۱۰٫
(۹) “وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَـذِهِ إِلَى الْمَدِینَهِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا ” (الکهف/۱۹) {و همان گونه [که با قدرت خود خوابشان کردیم، از خواب] بیدارشان نمودیم تا میان خود از یکدیگر [از حادثه اتفاق افتاده] بپرسند. گوینده ای از آنان گفت: چه مقدار [در خواب] مانده اید؟ [برخی] گفتند: یک روز یا پاره ای از روز را [در خواب] مانده ایم. [و برخی دیگر] گفتند: پروردگارتان به مقداری که [در خواب] مانده اید، داناتر است، پس یکی از خودتان را با این پولتان به شهر روانه کنید و او باید با تأمل بنگرد کدام یک [از مغازه داران شهر] غذایش پاکیزه تر است؟ پس غذایی از آن برایتان بیاورد، و او باید [در رفت، برگشت و داد و ستد] دقت و نرمی و لطف نشان دهد و احدی را از حال شما آگاه نکند.}
(۱۰)”وَأَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ” النمل/۱۰ {و عصایت را بیفکن. پس وقتی آن را دید که تند و شتابان حرکت می کند، گویا ماری باریک و تیزرو ـ یا جن ـ است، پشت کنان رو به فرار گذاشت و به پشت برنگشت. [ندا رسید:] ای موسی! نترس که پیامبران نزد من نمی ترسند}.
(۱۱) نگا: رجال الکشی ۲/۴۹۱، و بحار الأنوار ۲۵/ ۲۸۹٫