شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «مذهب اهل سنت در موضوع قدر و دیگر مسایل، آن است که قرآن و سنت بر آن دلالت دارند و پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده اند، بر آن بودهاند. و آن هم، چنین است که الله آفریننده، پروردگار و مالک هر چیزی است. تمامی اعیانِ قائم به ذات، و صفات آنها که قائم به ذاتاند اعم از افعال بندگان و غیر افعال بندگان، داخل این موضوع قرار میگیرند. همچنین اهل سنت معتقدند که خدای سبحان هر چه بخواهد، میشود و هر چه نخواهد، نمیشود. پس چیزی در هستی نیست مگر اینکه به مشیت و قدرت خدا به وجود آمده است. چیزی که خدا بخواهد، برای خدا محال و غیرممکن نیست، بلکه الله تعالی بر هر چیزی تواناست و چیزی را نمیخواهد مگر اینکه بر آن قادر است.
اهل سنت بر این باورند که خدای سبحان نسبت به گذشته، حال و آینده علم دارد، و میداند آن موجودی که نیست – اگر باشد – چگونه به وجود میآید. افعال بندگان و غیر آن در این قضیه داخل میشوند.
الله تعالی اندازههای مشخص مخلوقات را پیش از آفرینش آنها، مقدر و معین نموده است. رزق، روزی و اجل آنها و کردار و رفتارشان را مقدر و مقرر نموده است. سعادت و بدبختی انسانها را نوشته است. اهل سنت معتقدند که خدا خالق و آفرینندهی همه چیز و قادر بر همه چیز است. تمام موجودات و حوادث، بنا به مشیت و خواست الله به وجود آمده است و خدا نسبت به اشیاء و موجودات قبل از اینکه به وجود آیند، علم داشته و آنها را مقدر نموده و پیش از به وجود آمدن شان، آنها را نوشته است.
افراطیهای قدریه انکار میکنند که خدا نسبت به اشیاء و موجودات پیش از آنکه به وجود آیند، علم داشته و پیش از آنکه به وجود آیند، آنها را مقدر و نوشته است. اینان گمان میکنند که خدا امر و نهی میکند و نمیداند چه کسی از او اطاعت و چه کسانی از او نافرمانی میکنند. این عقیده نخستین چیزی بود که پس از سپری شدن عصر خلفای راشدین و پس از فرمانروایی معاویه بن ابی سفیان در زمان فتنهای که میان عبدالله بن زبیر و میان بنی امیه بود و در اواخر عصر عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس و دیگر صحابه، به وجود آمد. اولین کسی که این عقیده را در بصره اظهار کرد، معبد جهنی بود.
وقتی عقیدهی این گروه به صحابه رسید، از آنان بیزاری جستند و عقیده و تفکرشان را رد کردند؛ همان طور که عبدالله بن عمر دربارهشان گفته است: «هر گاه آنان را دیدی، به آنان بگو که من از آنان بری و آنان از من بری هستند»[۱]. همچنین ابن عباس، جابر بن عبدالله، واثله بن اسقع و دیگر صحابه سخنانی مثل همین گفتهی ابن عمر در این زمینه اظهار داشتهاند.
سپس وقتی مردم بسیاری به موضوع قدر پرداختند، اکثر قدریها اعتراف میکردند که خدا نسبت به اشیاء و موجودات پیش از آنکه آنها را بیافریند، علم داشته و پیش از آنکه آنها را بیافریند، آنها را نوشته است، ولی اینان عموم مشیت و خواست، عموم خلق و قدرت خدا را انکار میکردند و گمان میکردند که برای مشیت خدا جز امر و فرمان خدا، هیچ معنایی ندارد. هر چه خدا بخواهد، به آن امر میکند و هر چه بخواهد، به آن امر نمیکند. طبق این عقیده شان، ممکن است خدا چیزی بخواهد که نمیشود و چیزی بشود که نمیخواهد.
اینان انکار میکردند که خدا خالق افعال بندگان است یا بر افعال بندگان قادر است. انکار میکردند که خدا بعضی از نعمتهایش را به برخی از بندگان در مقابل چیزی که ایمان شان به خدا و اطاعت و فرمانبرداری شان از خدا، اقتضای آن را دارد اختصاص میدهد .
اینان گمان میکردند که نعمت خدا که میتوان به وسیلهی آن ایمان و عمل صالح انجام داد و به کافرانی همچون ابوجهل و ابولهب داده، همچون نعمت خداست که به ابوبکر، عمر، عثمان و علی داده است. این قضیه مانند حکایت مردی است که اموال و دارایی را به طور مساوی میان فرزندانش تقسیم میکند اما این عده کردار شایسته و خوب انجام دادند و آن عده کردار ناشایست و بد انجام دادند. این طور نیست که خدا نعمتی را فقط به مؤمنان اختصاص داده باشد. این عقیدهی باطلی است، چون خدای متعال میفرماید: ﴿یَمُنُّونَ عَلَیۡکَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَیَّ إِسۡلَٰمَکُمۖ بَلِ ٱللَّهُ یَمُنُّ عَلَیۡکُمۡ أَنۡ هَدَىٰکُمۡ لِلۡإِیمَٰنِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ١٧﴾ [الحجرات: ۱۷]: «آنان بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند! بگو: با اسلام خود بر من منت مگذارید، بلکه خدا بر شما منت میگذارد که شما را به سوی ایمان آوردن رهنمود کرده است، اگر (در ادعای ایمان) راست و درست هستید». در جای دیگری میفرماید: ﴿وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَزَیَّنَهُۥ فِی قُلُوبِکُمۡ وَکَرَّهَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡیَانَۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ ٧ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَنِعۡمَهٗۚ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٨﴾ [الحجرات: ۷-۸]: «اما خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است و کفر، نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است، فقط آنان (که دارای این صفات هستند، یعنی ایمان در نظرشان محبوب و مزین، و کفر، فسق و عصیان در نظرشان منفور و مطرود است) راهیابند و بس. این لطف و نعمتی از سوی خدا است (که بدانان ارزانی داشته است) و خداوند دارای آگاهی فراوان و فرزانگی بیشمار است (و میداند چه کسی شایستهی هدایت و بایستهی مرحمت و نعمت است)»[۲].
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– قسمتی از حدیثی طولانی است که مسلم در صحیحش به شمارهی ۸ روایت کرده است.
[۲]– نگا: مجموع الفتاوی ۸/۴۹۹- ۴۵۱٫