ابن کثیر میگوید: «بعضی معتقدند که قلم ابتدا آفریده شد. ابن جریر[۱]، ابن جوزی[۲] و دیگران این قول را انتخاب کردهاند. ابن جریر میگوید: بعد از قلم، ابر نازک و بعد از آن، عرش آفریده شد. اینان جهت اثبات رأی خود به حدیث عباده استدلال و استناد کردهاند.
قول جمهور دانشمندان اسلامی این است که: عرش قبل از آفرینش قلم، آفریده شده بود؛ همان طور که حدیثی که مسلم در صحیحش، روایت کرده بر آن دلالت دارد. منظور، حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص است که قبلاً آورده شد.
اینان میگوید: این تقدیر، نوشتن اندازههای مشخص هر چیزی به وسیلهی قلم بود. این حدیث نشان میدهد که این امر بعد از آفرینش عرش بود. پس ثابت شد که عرش قبل از قلم آفریده شد. جمهور دانشمندان بر این باورند. حدیث قلم بر این حمل میشود که اولین مخلوق این عالم است».[۳]
راجع به عبارت: (اکتب مقادیر کل شیء حتّی تقوم الساعه) شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «در حدیث ابن عباس و دیگران نیز چنین آمده است. این امر بیان میدارد که خدا در آن زمان، اندازهی مشخص این هستی را تا هنگام برپایی قیامت بنویسد و در آن زمان، آنچه که بعد از برپایی قیامت به وجود میآید، ننوشت».[۴]
فرمودهی: (من مات على غیر هذا فلیس[۵] منی) یعنی چون او علم قدیم خدا را انکار میکند و در نتیجه کافر است؛ همان طور که بسیاری از ائمهی سلف گفتهاند: «با قدریه راجع به علم قدیم خدا مناظره کنید، اگر به آن اعتراف کردند، محکوم شدهاند و اگر علم قدیم خدا را انکار کردند، کفر ورزیدهاند».[۶]
منظورشان این است که: هرکس علم قدیم خدا نسبت به افعال بندگان را انکار کند و نیز انکار کند که خدا پیش از آفرینش انسان، آنان را به بدبخت و خوشبخت تقسیم نموده و آن را نزد خود در کتابی حفظ شده، نوشته است؛ قرآن را تکذیب نموده و به سبب آن، کافر میشود. همان طور که شافعی و احمد و دیگران به این مهم تصریح کردهاند.[۷]
و اگر بدان اعتراف کردند ولی انکار کردند که خدا خالق افعال بندگان است و افعال بندگان را برای آنان خواسته و اراده نموده است، آن وقت محکوم شدند؛ چون آنچه که بدان اعتراف کردهاند، حجتی علیه آنان در آنچه انکار کردهاند، میباشد. در تکفیر این گروه، اختلاف نظر مشهوری میان دانشمندان اسلامی وجود دارد.[۸]
خلاصه آنان اهل بدعتهای زشت [و ناروا] هستند و پیامبر صلی الله علیه و سلم از آنان بری است. همان طور که از افرادی که قبل از آنها بودند نیز بری بود. مولف در آخر این مطلب حدیث را به ابوداود نسبت میدهد.
که ابوداود این حدیث را روایت کرده و لفظ این حدیث، از آنِ اوست و احمد و ترمذی دیگران نیز آن را روایت کردهاند.[۹]
مؤلف میگوید: (وفی روایه لابن وهب قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «فمن لم یؤمن بالقدر خیره وشره: أحرقه الله بالنار»[۱۰])
(در روایتی از آنِ ابن وهب آمده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «هرکس به قدر خیر و شرّ ایمان نداشته باشد، خدا او را با آتش دوزخ میسوزاند») .
ابن وهب، همان امام و حافظ، عبدالله بن وهب مسلم قریشی، آزاد شدهی قریش و اهل مصر است. او فقیه، ثقه، امام مشهور و عابد است. صاحب تألیفاتی از جمله کتاب «الجامع» و غیر آن میباشد. وی به سال ۱۹۷ هجری در سن ۷۲ سالگی وفات یافت.[۱۱]
فرمودهی: (أحرقه الله بالنار) یعنی به خاطر کفر یا بدعتش، خدا او را با آتش دوزخ میسوزاند اگر از کسانی باشد که به علم قدیم خدا اعتراف میکنند ولی منکر این هستند که خدا خالق افعال بندگان است؛ چون بدعتگذار همچون اهل گناهان کبیره و بلکه بیشتر از آنان، در معرض تهدید و وعید خدا قرار دارد.
مؤلف میگوید: (وفی «المسند» و«السنن» عن ابن الدیلمی قال: «أتیت أبی ابن کعب، فقلت: فی نفسی شیء من القدر، فحدثنی بشیء لعل الله أن یذهبه من قلبی». فقال: «لو أنفقت مثل أحد ذهباً ما قبله الله منک حتی تؤمن بالقدر، وتعلم أن ما أصابک لم یکن لیخطئک، وما أخطأک لم یکن لیصیبک، ولو مت على غیر هذا؛ لکنت من أهل النار» قال: «فأتیت عبدالله ابن مسعود وحذیفه بن الیمان وزید بن ثابت؛ فکلهم حدثنی بمثل ذلک عن النبی صلی الله علیه و سلم». حدیث صحیح. رواه الحاکم فی «صحیحه»[۱۲]).
(در مسند احمد، سنن ابوداود و ابن ماجه از ابن دیلمی روایت شده که میگوید: «نزد أبی ابن کعب آمدم و گفتم: در درونم چیزی دربارهی قدر وجود دارد، حدیثی را برایم نقل کن، باشد که خدا آن را از دلم بیرون ببرد». أبی بن کعب گفت: «اگر به اندازهی کوه احد طلا انفاق کنی، خدا از تو نمیپذیرد تا اینکه به قدر ایمان بیاوری و بدانی آنچه که به تو رسیده و برایت پیش آمده، قطعاً باید برایت پیش میآمد و این طور نیست که برایت پیش نیاید، و آنچه که برایت پیش نیامده، نباید برایت پیش میآمد. اگر بر غیر این حالت و عقیده بمیری، از اهل دوزخ میشوی» . ابن دیلمی میگوید: «پیش عبدالله بن مسعود، حذیفه بن یمان و زید بن ثابت آمدم، همهشان مانند آن را از پیامبر صلی الله علیه و سلم برایم نقل کردند». این حدیث، حدیثی صحیح است و حاکم در صحیحش آن را روایت کرده است.
عبارت: (فی المسند) منظور مسند احمد است.
عبارت (والسنن) یعنی سنن ابوداود و سنن ابن ماجه، که مؤلف معنا و مفهوم حدیث را آورده است.
لفظ ابن ماجه این است: علی بن محمد برای ما حدیث نقل کرد و گفت: اسحاق بن سلیمان برای ما حدیث نقل کرد و گفت: از ابوسفیان از وهب بن خالد حمصی از ابن دیلمی شنیدم که گفت: در درونم چیزی دربارهی قدر به وجود آمد. ترسیدم که دین و عقیدهام را تباه کند. پیش ابی ابن کعب آمدم و گفت: ای ابومنذر! چیزی دربارهی قدر به درونم افتاده، میترسم که دین و عقیدهام را تباه گرداند، در این باره حدیثی برایم نقل کن، تا شاید خداوند به وسیلهی آن حدیث، به من نفع برساند. أبی بن کعب گفت: اگر خدا موجودات میان آسمان و زمین را عذاب میداد، این کار را میکرد و هیچ ظلمی هم به آنان نبود و اگر به آنان رحم میکرد، قطعاً رحمت خدا برای آنان بهتر از اعمالشان بود. اگر به اندازهی کوه احد طلا میداشتی آن را در راه خدا انفاق میکردی، از تو نمیپذیرفت تا اینکه به قَدَر ایمان بیاوری و بدانی آنچه برایت پیش آمده، قطعاً باید پیش میآمد و این طور نیست که برایت پیش نیاید و آنچه که برایت پیش نیامده، نباید برایت پیش میآمد. اگر بر غیر این حالت و عقیده بمیری؛ داخل جهنم میشوی. اشکالی هم ندارد نزد برادرم، عبدالله بن مسعود بروی و در این باره از وی بپرسی. نزد عبدالله رفتم و در این باره از او پرسیدم. او مانند آنچه که أبی ابن کعب اظهار داشت گفت و بعد به من گفت: اشکالی ندارد نزد حذیفه بروی. نزد حذیفه رفتم و در این باره از وی پرسیدم. او هم همان گفتهی أبی بن کعب و عبدالله بن مسعود را گفت. بعد حذیفه گفت: نزد زید بن ثابت برو و از او هم بپرس. پیش زید بن ثابت رفتم و از او پرسیدم، در جواب گفت: از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیدم که میفرمود: «لو أن الله عذّب أهل سماواته وأهل أرضه لعذبهم وهو غیر ظالم لهم، ولو رحمهم لکانت رحمته خیراً من أعمالهم، ولو کان لک مثل أحد ذهباً [أو مثل جبل أحد][۱۳] ذهباً تنفقه فی سبیل الله ما قبله الله منک، حتی تؤمن بالقدر کله، فتعلم أن ما أصابک لم یکن لیخطئک، وأن ما أخطأک لم یکن لیصیبک، وأنک إن مت على غیر هذا دخلت النار»: «اگر خدا موجودات میان آسمانها و زمین را عذاب میداد، قطعاً آنها را عذاب میداد و هیچ ظلمی هم به آنان نبود و اگر به آنها رحم میکرد، رحمت خدا برایشان بهتر از کردارشان است. اگر به اندازهی احد [یا به اندازهی کوه احد] طلا داشته باشی و آن را در راه خدا انفاق کنی، خدا از تو نمیپذیرد تا اینکه به تمام تقدیرات خدا ایمان داشته باشی و بدانی آنچه که برایت پیش بیاید، قطعاً باید برایت پیش بیاید و این طور نیست که برایت پیش نیاید و آنچه که برایت پیش نیاید، نباید برایت پیش بیاید، و اگر تو بر غیر این حالت و عقیده بمیری، وارد جهنم میشوی». لفظ این حدیث، از آنِ ابن ماجه است.
لفظ ابوداود همان است که مؤلف آورده، فقط این عبارت در آن هست: سپس نزد عبدالله بن مسعود آمدم و او نیز چنین گفت. سپس نزد حذیفه بن یمان رفتم و او نیز چنین گفت، سپس نزد زید بن ثابت رفتم و او مانند آن گفته را از پیامبر صلی الله علیه و سلم برایم نقل کرد.
ابن دیلمی، همان عبدالله بن فیروز دیلمی است. فیروز، قاتل أسود عَنسی است.
عبدالله ابن دیلمی ثقهای از کبار تابعین است بلکه برخی از علما او را صحابه میدانند.[۱۴]
دیلمی، منسوب به کوه دیلم است. او از افراد فارس است که کسری آنان را به یمن فرستاد.
عبارت (وقع فی نفسی شیء من القدر) یعنی شک و تردید و پریشانی که منجر به شک دربارهی قدر یا منجر به انکار قدر شود، در دلم ایجاد شده است.
عبارت: (ولو أنفقت مثل أحد ذهباً ما قبله الله منک) این تمثیلی به عنوان فرض است نه تعیین مقدار چیزی چون اگر انفاق کردنی به پُری آسمانها و زمین فرض شود، بازهم چنین میباشد.
گفتهی: (حتی تؤمن بالقدر) یعنی ایمان داشته باشی که تمامی موجودات و کائنات، خیر و شر، شیرینی و تلخی، نفع و ضرر، کم و زیاد، بزرگ و کوچک آنها، بنا به قضا و قدر، اراده و مشیت و فرمان خداست همان طور که از حضرت علی رضی الله عنه روایت شده است.[۱۵]
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– تاریخ طبری، ۱/۳۰٫
[۲]– المنتظم، اثر ابن جوزی، ۱/۱۲۱٫
[۳]– البدایه والنهایه، ۱/۸- ۹٫
[۴]– بغیه المرتاد، ص ۲۹۴٫
[۵]– در نسخه های «الف»، «ط» و «ض»، عبارت «لم یکن» آمده است.
[۶]– نگا: مجموع الفتاوی، ۲۳/۳۴۹؛ طریق الهجرتین، ص ۲۴۳ و شرح العقیده الطحاویه، ص ۳۰۲٫
[۷]– نگا: شرح أصول الاعتقاد، اثر لالکائی، ۴/۷۰۶- ۷۱۱، شمارههای ۱۳۰۷ و ۱۳۱۹٫
[۸]– نگا: جامع العلوم و الحکم، (۱/۱۰۳- الرساله).
[۹]– تخریج آن از پیش گذشت.
[۱۰]– ابن وهب در کتاب «القدر»، شمارهی ۲۶ آن را روایت کرده است. ابن ابی عاصم در کتاب «السنه»، شمارهی ۱۱۱ و آجری در کتاب «الشریعه»، صفحات ۳۷۱- ۳۷۲ مانند آن را روایت کرده اند. این حدیث، حدیثی صحیح میباشد.
[۱۱]– به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ۹/۲۲۳ مراجعه کنید.
[۱۲]– امام احمد در «المسند»، ۵/۱۸۵- ۱۸۹؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۴۶۹۹؛ ابن ماجه در سننش، شمارهی ۷۷؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، شمارهی ۴۹۴۰؛ ابن حبان در صحیحش، شمارهی ۱۸۱۷ و دیگران این حدیث را از زید بن ثابت و به طور مرفوع روایت کردهاند و اسنادش صحیح است.
[۱۳]– عبارت داخل کروشه از نسخهی «ب» حذف شده است.
[۱۴]– به شرح حالش در کتاب «تهذیب الکمال»، ۱۵/۴۳۵ و الإصابه، ۵/۲۰۴ مراجعه کنید.
[۱۵]– شرح شیخ سلیمان رحمه الله اینجا به پایان میرسد. برخی از الفاظ و عبارات حدیث، باقی مانده که او دربارهی آنها سخن نگفته است. این مطلب را اینجا از سخنان شیخ حمد بن عتیق رحمه الله بیان میکنم: شیخ علامه حمد بن عتیق در کتاب «إبطال التندید»، ص ۲۸۴ میگوید: «سخن پایانی: امام احمد رحمه الله میگوید: قَدَر، قدرت الله است. شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب «منهاج السنه»، ۳/۲۵۴- ۲۵۵ میگوید: «پیامبر صلی الله علیه و سلم اشاره میکند که هرکس قدر را انکار کند، قدرت الله را انکار کرده، چرا که قدر در بردارندهی قدرت خدا بر هر چیزی است. از این رو اشعری و دیگران، اختصاصی ترین صفت پروردگار را قدرت او بر ایجاد موجودات دانسته اند». در حقیقت قدرت خدا بر ایجاد چیزی از جملهی خصایص صفات خداست و به تنهایی اختصاصیترین صفت خدا نیست.