ماجرای نخستین هجرت ابوبکررضی الله عنه (۲)

ابوبکر صدیق رضی الله عنه، مدتی را به همین منوال، سپری نمود و فقط در خانه‌اش عبادت می‌کرد و آشکارا و بیرون از خانه‌اش نماز نمی‌خواند تا این‌که به این پنهان‌کاری، تاب نیاورد و به قصد دعوت و جلب دیگران به اسلام، در صحن ورودی خانه‌اش، جایی برای سجده و نماز و تلاوت قرآن درست کرد.
زمانی که ابوبکررضی الله عنه در پیشگاه خانه‌اش، به عبادت می‌پرداخت، زنان و فرزندان مشرکان، اطرافش جمع می‌شدند و با شگفت و تعجب به او نگاه می‌کردند.
ابوبکررضی الله عنه، شخص نرم‌دل و گریانی بود که هنگان تلاوت قرآن، نمی‌توانست جلویش را بگیرد و به‌قدری می‌گریست که دل‌های زنان و کودکان نظاره‌گر را نرم و متأثر می‌کرد.
از این‌رو کفار قریش، در هراس افتادند و برای ابن‌دغنه پیام فرستادند که : «ما، پناه‌دهی تو درباره‌ی ابوبکر رضی الله عنه را پذیرفتیم مشروط به این‌که فقط در خانه‌اش عبادت کند؛ اما ابوبکر رضی الله عنه، این شرط را رعایت نکرده و در صحن خانه‌اش، جایی برای سجده و عبادت، ساخته و آشکارا در آن‌جا به خواندن نماز و تلاوت قرآن می‌پردازد.
ما می‌ترسیم که زنان و فرزندانمان، به فتنه افتند و از او متأثر شوند.
بنابراین ابوبکر رضی الله عنه را از ادامه‌ی این کار باز دار؛ اگر بخواهد، می‌تواند در خانه‌اش، خدایش را عبادت کند و اگر حاضر به پذیرش این شرط نشد، از او بخواه که عهد و امان تو را بازپس دهد که ما، نه دوست داریم عهد و پیمان تو را بشکنیم و نه حاضریم که ابوبکر رضی الله عنه، آشکارا، خدایش را عبادت کند.»
ابن‌دغنه، نزد ابوبکر رضی الله عنه رفت و گفت: «تو، از پیمانی که به خاطرت با قریش بسته‌ام، آگاهی؛ اگر حاضری به شروط آن پیمان عمل کنی، پس خدایت را در خانه‌ات عبادت کن و گرنه آن پیمان را فسخ نما و از امان من بیرون بیا که من، پس از این هیچ تعهدی نسبت به تو نمی‌دهم.
زیرا دوست ندارم، قریش به تو تعرضی کنند و درمیان عرب‌ها، شایع شود که ابن‌دغنه، در مورد کسی قرار پناهندگی بسته و پیمانش، شکسته شده است.»
ابوبکر رضی الله عنه فرمود: «امان و پیمانت را به تو برمی‌گردانم و به امان و پناه خدا، راضی و خرسندم.»
هنگامی که ابوبکررضی الله عنه، از امان ابن‌دغنه درآمد، یکی از سفیهان و سبک‌سران قریش، ابوبکر رضی الله عنه را دید که به سوی کعبه می‌رود.
آن شخص جاهل و سبک‌سر، بر روی ابوبکر صدیق رضی الله عنه، خاک ریخت.
ولید بن مغیره یا عاص بن وائل از آن‌جا می‌گذشت که ابوبکر صدیق رضی الله عنه به او فرمود: «این احمق را می‌بینی که با من چه می‌کند؟»
ولید یا عاص گفت: «تو، خودت با خود، چنین کرده و این بلا را بر سر خود آورده‌ای.»
ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمود: «خداوندا، چقدر صبرت زیاد است!
خداوندا، چه‌قدر بردبار و حلیم هستی!.

(نام کتاب:خلفای راشدین؛ابوبکرصدیق رضی الله عنه، مؤلف:دکترعلی صلابی)

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …