لبخند ظاهری، ارزشی ندارد مگر آنکه برآمده از ناهنجاریهایی باشد که بر طبیعت انسان میآید. گلها، خندانند و جنگلها، لبخند میزنند. دریاها، رودبارها، آسمان، ستارگان و پرندگان، همه، لبخند میزنند و بر لبهای انسان نیز بطور طبیعی لبخند نقش بسته است؛ البته در صورتی که طمع و ناراحتیهایی برایش پیش نمیآمد که او را عبوس و ترشرو مینماید. بنابراین صدای او با نغمههای هماهنگ طبیعت ناهمخوانی میکند و ناسازگار است. از اینرو کسی که خودش را عبوس و ترشرو گرفته، زیبایی را نخواهد دید و کسی که قلب او آلوده گشته، از مشاهده و درک حقیقت ناتوان است. چون هر انسانی، دنیا را از لابلای عمل، اندیشه و انگیزههایش میبیند. پس وقتی عملش، درست باشد و از فکر درست و انگیزههای پاکی برخوردار باشد، عینکی که با آن دنیا را تماشا میکند، پاک و روشن است و او، دنیا را همانگونه که آفریده شده، میبیند. در غیر این صورت شیشههای عینکش سیاه میگردد و او، هر چیزی را تار و سیاه میبیند.
افرادی هستند که میتوانند از هر چیزی شقاوت و بدبختی بیافرینند. کسانی هم هستند که میتوانند از هر چیری سعادت و خوشبختی خلق نمایند؛ زنانی هستند که نگاهشان در خانه فقط به اشتباهات میافتد؛ امروز، روز سیاهی است. چون بشقابی شکسته و یا نمک غذا زیاد شده و یا کاغذی مچاله را در اتاق دیده است! پس به خاطر آن خشم گرفته، شروع به نا سزا گفتن میکند و به همه افراد خانه طوری دشنام میدهد که گویاشعله ای از آتش است. مردانی هستندکه بخاطر شنیدن یک کلمه یا تعبیر وتفسیر نادرست آن و یا به خاطر مسألۀ ناچیز و پیش پا افتاده ای یا به سبب زیانی مالی و یا سود کمتر از حد انتظار و امثال این مسایل، صفای زندگی را برای خود و دیگران تیره میکنند و تمام دنیا، در نظرشان سیاه میآید و زندگی را برای اطرافیانش نیز سیاه و تار میکنند. اینها، برای مبالغه و بزرگ جلوه دادن بدیها، استادند، از کاه کوه میسازند و از تخم و بذر، درختی درست میکنند و توانایی کار خوب را ندارند. از اینرو به آنچه به آنها داده شده، هر چند زیاد باشد و از دستاورد خود، هرچند بزرگ باشد، لذت نمیبرند.
زندگی، یک هنر است؛ هنری که باید آن را آموخت. به خیر و صلاح انسان است که به جای تلاش برای ثروت اندوزی و پر کردن جیب خود و سعی و تکاپو برای خرج کردن داراییاش، بکوشد تا گلهای محبت را در زندگیش بکارد. زندگی و حیاتی که در آن، همه تلاشها، برای جمع آوری مال و ثروت باشد و در آن هیچ تلاشی برای رشد و پیشرفت زیبایی، مهرورزی ومحبت صورت نگیرد، چه ارزشی دارد؟!
بیشتر مردم چشمان خود را به روی زیباییهای زندگی باز نمیکنند و بلکه چشم آنها، فقط به سوی پول باز است. از کنار باغها، گلهای زیبا، آب روان و جوشان و پرندگان نغمه خوان میگذرند، اما به آنها توجه نمیکنند و بلکه توجهشان فقط به مبلغی است که میآید و میرود. پول، وسیلهای برای زندگی سعادتمندانه اس؛ اما آنها، وضعیت را بر عکس کرده و زندگی سعادتمندانه را فروختهاند تا در عوض، پول بدست آورند. چشمها برای دیدن زیباییها در در قالب جسم ما نهاده شدهاند، اما ما، چشمانمان را چنان عادت دادهایم که چیزی جز پول، نمیبینند. هیچ چیزی، وجود و چهره انسان را مثل ناامیدی عوض نمیکند. پس اگر قصد لبخند زدن داری، با ناامیدی مبارزه کن.