در واقع، هدف مُنکِران قیاس از اعتقاد خود، فقط تمسک به نصوص و صیانت شریعت از آشفتگی و هوا و هوس است و دلایلی هم یافتهاند که آن را برای این باور خود حجّت دانستهاند و همچنین، قایلان به قیاس نیز، با اعتقاد خود، قصدِ معارضه و مخالفت با نصوص و فاصلهگرفتن از آنها و حکمدادن در برابرِ آنها و یا به بازیگرفتن آنها را نداشتهاند و نخواستهاند که آرای شخصی را بر آن حاکم نمایند؛ همانطور که دیدیم که آنان برای تحقق قیاس شرایطی گذاشتهاند تا در ورطهی غیر جایزها نیفتند. پس هردو گروه به خاطر تلاش و حسن نیتی که دارند، ثواب میبرند؛ لکن، با این وجود لازم است که رأیی را که خود راجح میدانیم بیان کنیم.
نتیجهای که با تأمل در ادلّهی دو گروه و بررسیِ مبانی احکام شرعی و هدف از تشریعِ احکام عاید میشود، ترجیحِ قول قایلان به قیاس است و توضیح مطلب این که:
احکام شرعی معلَّل هستند، یعنی مبتنی بر علل و اوصافی هستند که مقتضی این احکام میباشند و تفاوتی هم ندارد که این احکام از جملهی عبادات باشد یا از معاملات لکن راهِ پیبردنِ تفصیلی به علّت عبادات بر ما بسته است، هرچند که ما به وجود این عللی که مقتضیِ این احکام معین در عبادات هستند، یقین داریم؛ ولی در معاملات، امکان ادراک علل آنها وجود دارد و چون ادراک آنها به طریق مقبول و جایز ممکن است، همانطور هم میتوان -در مسیر حرکت در پشت سرِ روشِ شریعت در تشریع و در جهت عمل به قانون همسانی که قرآن در جاهای زیادی از خود بر آن دلالت دارد- این احکام را در همهی وقایعی که این علتها در آنها وجود دارد تعمیم داد، زیرا قیاس مبتنی بر اساس معللبودن احکام شرع است و نیز بدین دلیل که تسویهی بین امور همسان و تفریق بین امور مختلف امری است که در شرع بر صحت و اعتبار آن گواه و دلیل وجود دارد و خدای متعال بندگان خود را بر اساسِ آن سرشته است و نصوص زیادی از قرآن به آن اشاره دارند و از جملهی این نصوص، نص مورد استدلالِ قایلان به قیاس است که میفرماید: ﴿فَٱعۡتَبِرُواْ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ٢﴾ [الحشر: ۲]، و نصوص مثل این زیاد است، از جمله خدای متعال میفرماید: ﴿أَکُفَّارُکُمۡ خَیۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِکُمۡ أَمۡ لَکُم بَرَآءَهٞ فِی ٱلزُّبُرِ۴٣﴾ [القمر: ۴۳]، «آیا کافرانِ شما بهتر از آنانی هستند که برایتان روایت کردیم یا این که در کتابها برای شما اماننامهای نازل شده است»؟ و نیز: ﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَهُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ دَمَّرَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡۖ وَلِلۡکَٰفِرِینَ أَمۡثَٰلُهَا١٠﴾ [محمد: ۱۰]، «آیا در زمین به گذشت و گذار نپرداختهاند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از ایشان بودهاند به کجا کشیده و چه شده است؟ خداوند آنان را نابود ساخته است و برای کافران هم امثال این مجازاتها و عواقب خواهد بود». همچنین، خدای متعال بعد از بیانِ عذاب وارده بر قومِ عاد، میفرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُجۡرِمِینَ۴٠﴾ [الأعراف: ۴۰]، «ما گناهکاران را اینچنین جزا و سزا میدهیم». این آیات و امثال آنها بر آن دلالت دارند که اشیاء حکم نظایر خود را میگیرند و این سنّت خدای متعال در هستی هم هست و اگر چنین نبود، این آیات معنایی نداشتند و دلالت و عبرتی در آنها وجود نداشت و قابل استدلال نبودند.