قول سوم راجح است، زیرا به حقیقت اجماع مینگرد و حتی اگر اجماع را در یکی از جزئیاتِ مسألهی مورد اختلاف بیابد، ایجادِ قول سومِ معارض با آن را جایز نمیداند؛ اما اگر این اجماع را نیابد، دیگر مانعی در ایجاد قول سوم نمیبیند، زیرا امرِ ممنوع قول سومی است که ناقضِ یک اجماع سابق باشد و -چنان که اصحاب قول اول میگویند- اجماعِ سابق هم بر پایهی تعداد آرای افرادی که باهم اختلاف دارند، پایهریزی تا گفته شود که ایجاد قول سوم مطلقاً جایز نیست، بلکه فقط براساس احکام مسایل پایهریزی نمیشود و گاهی هم، ممکن است که در برخی از جزئیات مسأله اتفاقنظر حاصل شود، گرچه در آن، به طور کلی -چنان که در مثال آمد- اختلاف وجود دارد. مثلاً در مسألهی ارثِ جد با برادران، چنین فرض میکنیم که گویی یکی از دو گروه میگوید: اگر برادران همراه جد باشند، جد ارث میبرد و گروه دیگر میگوید: برادران ارث نمیبرند، اگر با جد باشند. که میبینیم که امر جزئیِ مورد توافق در این مسأله، این است که جد ارث میبرد؛ پس ایجاد قولی که ناقضِ این امر جزئیِ مورد توافق باشد، جایز نیست.
مقاله پیشنهادی
خیار(داشتن اختیار در معامله)
حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …