قرائتی که بیانگر وضع در متن می باشد (۲)

۷- موافقت حدیث با مذهب راوی در صورتی که وی از متعصبان غالی نسبت به مذهبش باشد؛

چنانکه رافضی حدیثی را در فضایل اهل بیت روایت کند، یا فردی با عقیده مرجئه حدیثی را در باب ارجاء روایت کند. و مثال آن حدیثی است که حجه بن جوین روایت نموده و می گوید: «از علی بن ابی طالب شنیدم که گفت: خداوند را با رسول خدا به مدت پنج یا هفت سال عبادت نمودم قبل از اینکه کسی از این امت او را عبادت کند».[۱]

ابن حبان می گوید: «حجه بن جوین یکی از غالیان مذهب تشیع بود. و درجه ی وی در نقل حدیث در رتبه ی «واهی» بود».[۲]

۸- در حدیث گزافه گویی باشد و در برابر عمل اندک، ثواب و پاداش بزرگ تعیین شده باشد. و در واقع در  ثواب افراط شده باشد. همچون احادیثی که در باب فضایل اعمال به گونه ای اغراق آمیز روایت شده اند. چنانکه به صورت مرفوع روایت شده: «هرکس دو رکعت نماز در روز عاشورا بخواند و در هر رکعت فلان و فلان سوره را بخواند، در برابر آن پاداش عمل هفتاد پیامبر در پرونده ی وی نوشته می شود». و احادیثی از این قبیل نزد اهل حدیث از احادیث موضوع می باشد.[۳] و از این جمله است احادیثی چون:

«من قال لااله الا الله خلق الله من تلک الکلمه طائرا له سبعون الف لسان لکل لسان سبعون الف لغه یستغفرون له»: «هرکس لااله الاالله بگوید، خداوند از این کلمه پرنده ای را خلق می کند که هفتاد هزار زبان دارد که هر زبانی هفتاد هزار لغت (زبان) را می شناسد که برای وی طلب مغفرت می کنند».

«من کبر تکبیره عند غروب الشمس علی ساحل البحر رافعا بها صوته اعطاه الله من الاجر بعدد کل قطره فی البحر عشر حسنات و محا عنه سیئات ورفع له عشر درجات ما بین درجتین مسیره مئه عام بالفرس المسرع»:[۴] «هرکس به هنگام غروب خورشید در ساحل دریا یک تکبیر (الله اکبر) با صدای بلند بگوید. خداوند متعال به تعداد هریک از قطرات دریا ده نیکی به وی پاداش می دهد و ده بدی وی را می بخشد و ده درجه به درجات وی افزاید که فاصله هریک از این درجات نسبت به دیگری به اندازه صد سال راهی است که اسب تیزرو طی کند».

«من فعل کذا و کذا اعطی فی الجنه سبعین الف مدینه فی کل مدینه سبعون الف قصر، فی کل قصر سبعون الف حوراء»: «هرکس چنین و چنان کند، هفتاد هزار شهر به او در بهشت داده می شود که در هر شهری هفتاد هزار قصر است و در هر قصری هفتاد هزار حور می باشد».

اما احوال راوی که چنین گزافه گویی ها را در قالب حدیث پیامبر روایت نموده و جعل می کند از دو حالت خارج نیست: یا اینکه در نهایت حماقت و نادانی و جهل است. یا اینکه زندیقی است که قصد عیبجویی و خرده گیری و پایین آوردن مقام و جایگاه رسول خدا را دارد.

۹- روایت مخالف با عقل باشد؛

هیچ حدیثی نیست که با عقل یا نقل صحیح مخالف باشد مگر اینکه نزد اهل علم ضعیف و بلکه موضوع می باشد. بلکه هیچ حدیث صحیحی از رسول خدا در باب امر و نهی وجود ندارد که مسلمانان بر ترک آن اجماع کرده باشند. مگر اینکه حدیث صحیحی بوده که منسوخ بودن آن ثابت شده است. و هیچ حدیث صحیحی از رسول خدا دانسته نشده که مسلمانان بر امری ضد آن اجماع کرده باشند چه برسد به اینکه ضد آن نزد عقل صریح معلوم و نزد عموم عقلا آشکار باشد. چرا که آنچه با عقل صریح دانسته می شود، آشکارتر است از آنچه جز با اجماع و مانند آن از ادله سمعی دانسته می شود. بنابراین چون در احادیث صحیح، حدیثی وجود ندارد که ضد آن در ادله ی خفی چون اجماع و … دانسته شده باشد، سزاوارتر است که حدیث صحیحی وجود نداشته باشد که با عقل صریح متضاد باشد. حافظ بن حجر می گوید: «و از جمله مواردی که بیانگر موضوع بودن روایت است، بررسی متن روایت می باشد چنانکه از خطیب از ابوبکر بن طیب نقل شده که می گوید: یکی از دلایل وضع حدیث این است که با عقل مخالف باشد چنانکه تأویل نپذیرد.» مانند روایتی که ابن جوزی از طریق عبدالرحمن بن زید بن اسلم از پدرش از جدش به صورت مرفوع روایت کرده است که: «ان السفینه نوح طافت بالبیت سبعا! وصلت عند المقام رکعتین»: «کشتی نوح هفت بار کعبه را طواف نمود و نزد مقام دو رکعت نماز خواند». و این از کم خردی ها و حماقت های عبدالرحمن بن زید بن اسلم است».

و از طرق دیگر از ساجی از ربیع از شافعی روایت است که می گوید: به عبدالرحمن بن زید گفته شد: پدرت از جدت از رسول خدا روایت کرده که فرمودند: «ان السفینه نوح طافت بالبیت وصلت خلف المقام رکعتین؟!» پس در پاسخ گفت: «بله چنین است.»[۵]

و عبدالرحمن بن زید با چنین اقوال عجیبی شناخته شده است. حتی که امام شافعی در آنچه در «التعذیب» نقل نموده می گوید: «شخصی حدیث منقطعی برای مالک ذکر نمود، پس مالک به او گفت: به سوی عبدالرحمن بن زید برو تا از پدرش از نوح برای تو روایت کند!!»

 

 

[۱] – حاکم در مستدرک: ۴۵۸۵

[۲] – السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی، ص: ۱۱۸

[۳] – نگا: درءالتعارض، ابن تیمیه: ۱/۹۸

[۴] – آلبانی می گوید: این روایت موضوع است. نگا: السلسله الضعیفه و الموضوعه: ۱/۳۹۹-۴۰۰

[۵] – التهذیب: ۶/۱۷۹

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …