سید احمد هاشمی
یکی از بحثهای داغی که درسالهای اخیر در ایران ما بر سر زبانها افتاده وکتابها ومقالات زیادی هم پیرامون آن نوشته شده است، مبحث پلورالیسم دینی یا با به تعبیر دکتر سروش، صراطهای مستقیم است، در ایران بحق ایشان در این زمینه سردمدار ومروج این طرز تفکر می باشند وکتاب معروف ایشان بنام«صراطهای مستقیم» شاهدی بر این مدعاست، ایشان در این کتاب برای اثبات این نظریه علاوه بر استدلالهای فلسفی به برخی از آیات قرآنی هم استناد می کنند.
در این مقاله سعی بر این است که با کسب اجازه از محضر استاد؛ بدور ازداوری در باره صحت یا سقم این نظریه در عالم تئوری، تنها به جایگاه قرآنی پلورالیسم دینی بپردازیم، تا ببینیم آیا قرآن کریم یک دیدگاه پلورالیستیک دارد (تکثر گرا) یا سینگولاریستیک(تک گرا)؟بهر حال اگر بخواهیم با منطق استاد هم صحبت کنیم این دیدگاه هم یکی از صراطهای مستقیم است.
ایشان در کتاب «صراطهای مستقیم» می فرمایند:
«اساساً به جای نزاع حق وباطل، باید از «حقّـحق» سخن گفت؛ تاکنون عدهای را «اهل هدایت» وعدهای را «اهل ضلالت» میدانستهاند، حال آنکه نباید پیدایش عقاید گوناگون را محصول تحریف، توطئه، بدخواهیِ بدخواهان، جعلِ جاعلان وکفرِ کافران دانست، بلکه بذر پلورالیسم را خدا کاشته است… واین نکته را باید به جان شنید وتصویر ومنظر را باید عوض کرد وبه جای آنکه جهان را واجد یک خط راست وصدها خط کج ببینیم، باید آن را مجموعهای از خطوط راست دید واز این پس به جای «صراط مستقیم» باید از «صراطهای مستقیم» سخن گفت.(۱)
روش استدلالی ایشان مبتنی بر این است که «صراط مستقیم» دربسیاری از آیات قرآن کریم بصورت نکره آمده است، یعنی «راهی مستقیم» واین امر مستلزم آن است که اسلام تنها راه مستقیم نیست، بلکه راهی از میان راههای مستقیم است؛ ولذا به پندار ایشان این آیات مؤید نظریه صراطهای مستقیم است.
متأسفانه یکی از ویژگیهای استاد سروش با همه فضائل وکمالاتشان، برخورد گزینشی ایشان با قرآن کریم است، ایشان در این زمینه مانند برخی از فرقه هایی عمل می کنند که در طول تاریخ اسلام، نظریه ای را در ذهن خود می بافتند وسپس برای اینکه پشتوانه ودست آویزی را برای آن پیدا کنند، به سراغ قرآن می رفتند؛ تا بتوانند آنرا در بین مردم ترویج نمایند، اگر مراد خود را در قرآن می یافتند که فبها؛ واگرنه آیات را تأویل یا حتی تحریف می کردند تا به خواسته خود برسند.از اینجا در بین مفسرین در باره اینگونه افراد ضرب المثلی رایج شدکه:«اعتَقَدَ ثُمَّ فَسَّرَ» یعنی اول معتقد شد بعد تفسیر کرد، حال آنکه اصل بر این است که مسلمان اول به سراغ قرآن برود وآنگاه اعتقاد پیدا کند ونه بر عکس.
شاید بگویید شما دارید تهمتهای گزاف به استاد می زنید، ولی باید عرض کنم این تنها من نیستم که نسبت به ایشان چنین نظری دارم، چندی پیش گفتگوی بین دکتر سروش ودکتر جان هیک(کسی که دکتر درقسمت اعظم نظریه صراطهای مستقیم الهام گرفته از ایشان است) را می خواندم، در این گفتگو، دکتر سروش به دوآیه از قرآن استناد می کند [النساء:۱۶۵- الأنبیاء:۲۳]، ودر باره خدای پاسخگودر نزد معتزله وخدای غیر پاسخگودر نزد اشاعره سخن میگوید، ونهایتا نتیجه گیری می کند که خداوند باید پاسخگوباشد، وخدایی که اکنون در نزد مسلمانان پرستیده می شود خدایی غیر پاسخگواست.
حقیقتا برخورد دکترسروش با این دوآیه آنقدر گزینشی ویکجانبه است، که جان هیک مسیحی متعجبانه از دکتر سروش می پرسد:
آیا مواجهه شما با آیات قرآن گزینشی نیست؟؟!! ودکترسروش هم بدون تردد پاسخ می دهد:نه! به هیچ وجه چنین نیست،ونباید چنین باشد. متن را باید یکپارچه دید وآیات را باید در کنار هم خواند.(۲)
حال ببینیم آیا واقعا دکتر سروش در طراطهای مستقیم مورد بحث ما، متن را یکپارچه می بیند وآیات را در کنار هم خواند یا نه؟
«صراط» در لغت به معنی راه روشن است. ریشه این واژه، کلمه صَرَطَ یا سَرَطَ به معنی بلعیدن است. گویا صراط (راه روشن) روندگان خود را می بلعد ومانع از آن می شود که از درون آن خارج شوند. واژه «مستقیم» از قیام به معنای ایستادن گرفته شده است. چون در حالت ایستادگی، تسلط وچیرگی بر قوا حاصل می شود، وبازگشت آن به پایداری وتخلف ناپذیری است.(۳)
در قرآن کریم دقیقاً ۴۵ بار کلمه«صراط» بکار رفته است، که ۱۵ بار آن به صورت معرفه و۳۰ بار آن به صورت نکره آمده است،واژه ی «صراط مستقیم» هم ۳۳ بار استعمال شده که ۵ بار بصورت معرفه و۲۸ بار به صورت نکره بکار رفته است.(۴)
در اینجا ذکر چند نکته حائز اهمیت است:
۱- در سراسر قرآن کریم حتی یکبار هم واژه«صراط» بصورت جمع استعمال نشده است، وهمه ی آن ۴۵ بار بصورت مفرد بکار رفته است، واین خود دلیلی بر این است که اصطلاح صراطهای مستقیم(بصورت جمع) بهیچ وجه ریشه ی قرآنی ندارد.
۲- بفرض اینکه بپذیریم کاربرد نکره در قرآن کریم وزبان عرب دلالت بر تعدد وتکثر دارد، در آن صورت دکتر وهمفکرانش با چالشهای جدی مواجه خواهند شد، زیرا در قرآن کریم برخی کلمات، مثلاً کلمه «ربّ» در مواردی به صورت نکره بکار رفته اند، که اگر آن را حمل بر تعدد وتکثر کنیم، لازمه اش آن است که بگوییم قرآن کریم تعدد خدایان را برسمیت می شناسد، وپر واضح است که این اعتقاد با روح قرآن کریم که بر مبنای توحید نازل شده منافات دارد.
در سوره سبأ خداوند در باره قوم سبأ می فرماید:)بَلْدَهٌ طَیِّبَهٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ( [سبأ: ۱۵]یعنی:(شهری پاکیزه وپروردگاری آمرزنده) یا در سوره یس در باره بهشتیان می فرماید: )سَلَامٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ( ]یس:۵۸[ یعنی:(سلامی-برشما- گفتاریست ازپروردگاری مهربان).
اگر آنطور که دکتر سروش وهمفکرانشان می گویند باید مفهوم این آیات این باشد، که خداوند متعال -نعوذ بالله- فقط یکی از پروردگاران آمرزنده ومهربان است، اما یگانه پروردگار آمرزنده ومهربان نیست، وگمان نمی کنم نیاز به توضیح باشد که این برداشت بهیچ عنوان با روح توحیدی قرآن کریم همخوانی ندارد.
مثالی دیگر: همه مسلمانان اتفاق نظر دارند که تنها یک کتاب بنام قرآن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نازل شده است، ونه قرآنهای متعدد. در قرآن کریم ۷۰ بار کلمه ی «قرآن» تکرار شده، که ۱۶ بار آن به صورت نکره بکار رفته است،از قبیل: )إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ([یوسف:۲] و) إِنْ هُوإِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِینٌ([یس: ۶۹] و)إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ([الواقعه:۷۷] و) بَلْ هُوقُرْآنٌ مَّجِیدٌ([البروج:۲۱].
آیا می توان از ۱۶ موردی که کلمه «قرآن» به صورت نکره بکار رفته است، چنین برداشت کنیم که مثلاً قرآنی مجید، قرآنی کریم، قرآنی مبین، ویا قرآنی عربی، تنها یکی از قرآنهاست، وقرآنهای دیگری هم با این اوصاف وجود دارند؟ پس بقیه ی قرآنها کجا هستند؟ در آنصورت تکلیف بیش از پنجاه آیه ای که در آن کلمه ی قرآن به صورت معرفه بکار رفته است چیست؟ آیا چنین برداشتی از قرآن گزینشی والتقاطی نیست؟
۳- در زبان عرب کاربرد نکره بصورت مفرد، تنها بر نامعین بودن دلالت ندارد، بلکه در مواردی بر أهمیت وبزرگی آن دلالت دارد، اما دلالت بر تکثر وتعدد ندارد، مثلاً وقتی می گوییم:«جاء رجل= مردی آمد» این مرد گرچه برای ما نامعین است، اما یکی است، ومتعدد نیست.
سؤالی که در اینجا پیش می آید این است که:چرا در قرآن کریم بعضی از واژه ها، از جمله صراط مستقیم، به صورت نکره بکار رفته اند؟
همانطور که گفته شد، صراط مستقیم هم به صورت نکره وهم به صورت معرفه بکار رفته است، واین بدان معناست که صراط مستقیم آنطور هم که جناب دکتر می گویند، نامعین ونامشخص نیست، چرا که به صورت معرفه هم استعمال شده است.
پس چه رازی در نکره بودن آن نهفته است؟
همانطور که عرض شد کاربرد نکره در زبان عرب، گاهی برای نامعین بودن، وگاهی هم برای بیان عظمت شأن وأهمیت آن است،مثلاً می گوییم:«مردی آمد، مردی که جهان را از تاریکی کفر نجات داد وبه روشنی اسلام رهنمون کرد» در این جمله گرچه «مَرد» به صورت نکره بکار رفته است، ولی بهیچ وجه نامعین نیست، متعدد هم نیست، بلکه کاملا واضح است که آن مرد، کسی جز حضرت محمد صلی الله علیه وسلم نیست، وعلت اینکه آنرا بصورت نکره بکار برده ایم، صرفاً با خاطر جلب توجه شنونده وبیان عظمت وجایگاه آن بزرگوار است.
عین همین مثال در قرآن کریم در مورد صراط مستقیم آمده است، خداوند می فرماید: )…وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ”صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ( [الشورى: ۵۳-۵۲]یعنی: …وبراستی که تو(پیامبر) به راهی راست رهنمون می کنی، راه خدایی که هر آنچه در آسمانها وزمین است، از آنِ اوست، آگاه باشید که کارها بسوی خدا باز می گردد.
لذا علت کاربرد واژه هایی مثل صراط مستقیم، قرآن، ربّ و… به صورت نکره، نه تنها دلالت بر تعدد آن ندارد، بلکه حتی دلالت بر نامعین بودن آن نیز ندارد، وتنها برای بیان أهمیت وعظمت آن است، به این دلیل که اگر نامعین بودن این لفظ مد نظر بود، فقط به صورت نکره استعمال می شد، واستعمال آن به صورت معرفه توجیهی نداشت.
اگر صراط مستقیم در قرآن، کلاً وبدون استثناء بصورت نکره بکار رفته بود، آنوقت شاید توجیهی برای ادعای ایشان پیدا می شد، ولی دکتر اگر بفرموده خودشان، آیات را در کنار هم می خوانند، باید صراطهای مستقیم نکره وصراطهای مستقیم معرفه را در کنار هم می دیدند، تا برداشت همه جانبه از قرآن می داشتند ونه برداشت گزینشی.
۴- با نگاهی به قرآن کریم در می یابیم که صراط مستقیم نه تنها متعدد، نامعین وناشناخته نیست، بلکه یک راه کاملاً واضح وروشن است، وخداوند متعال از ابتدا آنرا برای ما تعریف کرده است:در سوره حمد می خوانیم: )اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ( [الفاتحه: ۶] یعنی: «ما را به راه راست راهنمایی بفرما» سپس بلافاصله آن راه راست را برای ما معرفی می کند: )صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ( [الفاتحه: ۷]یعنی راه کسانی که به آنها نعمت ارزانی داشتی، ونه راه آنهایی که بر آنها خشم گرفتی ونه راه گمراهان.
موضوع به این آیه هم ختم نمی شود، در آیه دیگری در سوره نساء، راه نعمت داده شدگان هم معرفی شده است، خداوند می فرماید: )وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِکَ رَفِیقاً( [النساء: ۶۹] یعنی:وکسی که از خدا ورسول پیروی نماید، پس اوبا کسانی خواهد بود که خداوند به آنها نعمت ارزانی داشته است، از پیامبران وصدیقان وشهداء وشایسته کاران، وآنان چه خوب همراهی هستند.
وپرواضح است که بر طبق قرآن کریم راه همه أنبیاء آسمانی، اسلام بوده است، برای مثال خداوند در باره ی حضرت ابراهیم علیه السلام(أبوالأنبیاء) می فرماید: )مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلَکِن کَانَ حَنِیفاً مُّسْلِماً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ( [آل عمران:۶۷]یعنی:(ابراهیم یهودی ومسیحی نبود، ولی راست دین ومسلمان بود واز مشرکین نبود).
“اگر گفته شود که مراد از اسلام، خاص دین ما نیست، بلکه منظور تسلیم خدا شدن است؟ پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است، ودین، همان تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمان شکلی داشته است ودر این زمان، شکل آن همان دین گرانمایه ای است که به دست حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وسلم ظهور یافته است، وقهراً کلمه اسلام بر آن منطبق می گردد وبس. به عبارت دیگر، لازمه تسلیم خدا شدن، پذیرش دستورهای اوست وروشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد وآخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول اوآورده است”. (۵)
بطور خلاصه:
راه راست←راه نعمت داده شدگان←راه انبیاء وصدیقان وشهداء وصالحان←اسلام
بنابراین اگر در مواردی هم صراط مستقیم به صورت نکره بکار رفته است، دلالت بر عظمت وفخامت آن دارد ونه دلالت بر تعدد یا نامعینی آن.
۵- وانگهی اگر صراط مستقیم آنطور که دکتر سروش می گویند، متعدد باشد، ودامنه اش تا آنجاگسترده باشد که به اسلام منحصر نباشد، پس چه نیازی وجود دارد که روزی حدأقل ۱۷ بار از خداوند بخواهیم ما را به صراط مستقیم راهنمایی کند؟ چه دلیلی داشت که پیامبر خدا با عرب وعجم درگیر شود وعالم وآدم را بر علیه خود بشوراند؟! چه دلیلی داشت که در مقابل نزدیکترین افراد قبیله اش جبهه گیری کند وبا آنها درگیر شود؟! چه دلیلی داشت که خود ویارانش اینهمه رنج وعذاب را متحمل شوند، واز خانه وکاشانه شان آواره گردند؟! در خانه اش می نشست ودین مشرکین را بعنوان یکی از صراطهای مستقیم برسمیت می شناخت، واینهمه خود را مورد آزار وخشم آنها قرار نمی داد!!
اگر دیدگاه قرآن هم مانند دیدگاه آقای سروش پلورالیستی بود ونه سینگولاریستی، آنوقت معنای این آیات چیست؟
۱-)إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَابِ( [آل عمران:۱۹] در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است وکسانى که کتاب [آسمانى] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت وهر کس به آیات خدا کفر ورزد پس [بداند] که خدا زودشمار است ۱۹
۲-)وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوفِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ( [آل عمران:۸۵] وهر که جز اسلام دینى [دیگر] جوید هرگز از وى پذیرفته نشود ووى در آخرت از زیانکاران است.
۳-)وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً ” إِذاً لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً( [الإسراء:۷۵-۷۴] واگر تورا استوار نمىداشتیم قطعا نزدیک بود کمى به سوى آنان متمایل شوى“در آن صورت حتما تورا دوبرابر [در] زندگى ودوبرابر [پس از] مرگ [عذاب] مىچشانیدیم آنگاه در برابر ما براى خود یاورى نمىیافتی.
۴-)وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ( [الزمر:۶۵] وقطعا به تووبه کسانى که پیش از توبودند وحى شده است اگر شرک ورزى حتما کردارت تباه ومسلما از زیانکاران خواهى شد.
۵-)وَقَالُواْ کُونُواْ هُوداً أَونَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ( [البقره:۱۳۵] و[اهل کتاب] گفتند یهودى یا مسیحى باشید تا هدایتیابید بگونه بلکه [بر] آیین ابراهیم حقگرا [هستم] ووى از مشرکان نبود.
۶-)وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوالْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ( [البقره : ۱۲۰] وهرگز یهودیان وترسایان از توراضى نمىشوند مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى، بگو: درحقیقت تنها هدایتخداست، که هدایت [واقعى] است، وچنانچه پس از آنکه علمى تورا حاصل شد، باز از هوسهاى آنان پیروى کنى، در برابر خدا سرور ویاورى نخواهى داشت.
چطور می توان دیدگاه قرآن را پلورالیستی بدانیم واین آیات را نادیده بگیریم؟
تفاوت سبیل وصراط در قرآن کریم:
یکی از واژه هایی که در قرآن کریم کراراً هم به صورت جمع وهم به صورت مفرد بکار رفته، وتوهم پلورالیست بودن قرآن را در نزد نظریه پردازان صراطهای مستقیم ایجاد نموده، واژه ی سُبُل(جمع سبیل بمعنای راه) است.
در قرآن کریم دوواژه سبیل وصراط -هر دوبمعنای راه- مکرراً بکار رفته اند، ولی ایندو، ازچند لحاظ در قرآن کریم با هم تفاوت دارند:
۱- همانطورکه گفته شد، صراط در قرآن کریم به صیغه جمع استعمال نشده است، ولی سبیل هم به صورت مفرد«سبیل» وهم به صورت جمع «سُبُل» بکار رفته است،مانند: )وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ( [الأنعام : ۱۵۳]. و[بدانید] این است راه راست من، پس از آن پیروى کنید، واز راهها[ى دیگر] که شما را از راه وى پراکنده مىسازد، پیروى مکنید، اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید.
۲-سبیل وسُبُل در قرآن هم به راه حق وهم براه باطل اطلاق شده است، مانند:
)وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ( [العنکبوت : ۶۹] وکسانى که در راه ما کوشیدهاند به یقین راههاى خود را بر آنان مىنماییم ودر حقیقتخدا با نیکوکاران است
)وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ( [الأنعام : ۱۵۳].
)الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً( [النساء : ۷۶] کسانى که ایمان آوردهاند در راه خدا کارزار مىکنند، وکسانى که کافر شدهاند در راه طاغوت مىجنگند، پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است.
اما صراط- در تمام ۴۵ مورد- تنها برای راه راست وحق بکار رفته است، بجز در یک مورد در سوره صافات: )فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ( [الصافات:۲۳]یعنی: (پس آنها را به راه دوزخ راهنمایی کنید)که این یک مورد هم بگفته مفسرین از باب تهکم یا طعنه وریشخند به کفار ومشرکین است، لذا مفهوم اصلی آن مراد نیست.
۳- سبیل وسبل هم بر راه مادی(حسی) وهم بر راه معنوی اطلاق شده، در حالی که صراط فقط برای بیان راه معنوی استعمال شده است.
مثال کاربرد مادی سبل:)الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَجَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ( [الزخرف : ۱۰] همان کسى که این زمین را براى شما گهوارهاى گردانید وبراى شما در آن راهها نهاد باشد که راه یابید.
که در این آیه سبل برای راه مادی(جاده) بکار رفته است.
تجزیه وتحلیل:
از مجموع آیات چنین برمی آید که صراط وسبیل، اگر چه در معنای ظاهری با هم شباهت دارند، اما در اصل معنا با هم متفاوتند، ودر قرآن کریم کاربرد صراط فقط به صورت مفرد وکاربرد سبیل هم بصورت مفرد وهم بصورت جمع، اتفاقی وتصادفی نیست، بلکه رازی در ورای این امر نهفته است.
راستی آن راز چیست؟ برخی ازمفسران بزرگ این راز را کشف کرده واز آن پرده برداشته اند، برای مثال نظام نیسابوری در تفسیر خود وامام جارالله زَمَخشَرِی(متوفای۵۳۸هـ ق) در تفسیر کشاف در تفسیر آیه ۸۶ سوره أعراف آورده اندکه:«فإن قلت : صراط الحق واحد، فکیف قیل: بکل صراط؟ قلت: صراط الحق واحد، ولکنه یتشعب إلى معارف وحدود وأحکام کثیره مختلفه،کل منها فی نفسه سبیل»یعنی: اگر بگویی: راه حق یکیست، پس چرا در آیه گفته شده:بکل صراط(بهر راهی)؟در جواب می گویم:راه حق یکیست، ولی به شناختها، حدود وأحکام گوناگون بسیاری منشعب می شود، که هر کدام از آنها، خود یک سبیل است.(۶)
ازآنچه گفته شد، معلوم می شود که صراط مستقیم شاهراه بزرگیست که همه راههای کوچکتر(سُبُل) به آن ختم می شود،” لذا نسبت صراط مستقیم با سبل الهی را می توان چنین تصور کرد که صراط مستقیم عالی ترین مرتبه هدایت است، ونیل به این مرتبه، در گرواین است که انسان همه سبل امن الهی را بپیماید. اما اگر تنها برخی از این سبل را طی کند، فقط به برخی از درجات ومراتب صراط مستقیم راه یافته است
به عبارت دیگر، هدایت انسان به سوی خدا مراحل ومراتب گوناگونی دارد که هر یک از آنها یکی از سبل هدایت ورستگاری است. هر گاه کسی همه سبل هدایت را طی کند، در حقیقت تمام مراحل ومراتب هدایت را پیموده وبه صراط مستقیم راه یافته است.”(۷)
“وانگهی سبیل الهی کثرت پذیر است، ولی صراط مستقیم کثرت پذیر نیست. از این جا روشن می شود که نسبت میان صراط مستقیم وسبل الهی، نسبت وحدت وکثرت است. وکثرت در سبل الهی، از قبیل کثرتهای طولی است نه کثرت عرضی. کثرت طولی با وحدت ناسازگار نیست؛ مانند کثرت موجود در مراتب نور که با وحدت حقیقت آن منافات ندارد. از نظر اهل معرفت، این گونه کثرت تحکیم کننده وحدت است، نه ناسازگار با آن.”(۸)
———————————————————–
پی نوشتها:
۱- عبدالکریم سروش، صراطهای مستقیم، ۱۳۷۷، چاپ دوم، صراط، ص۲۷
۲- نگاه کنید: http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-INT-138409-John&Soroush.html
۳- رجوع کنید:لسان العرب، الصحاح فی اللغه،تاج العروس، مختار الصحاح ماده:سرط و قوم
۴- برای آمارهای قرآنی این مطلب از نرم افزار «الباحث» استفاده شده است، برای بارگذاری این نرم افزار می توانید از پایگاه: http://www.wksa.net/samer/ دیدنکنید.
۵- مرتضی مطهری، عدل الهی، صص ۳۳۴-۳۳۰، چاپ هشتم.
۶- حسن بن محمد بن حسین مشهور به نظام النیسابوری، تفسیر النیسابوری، ۳/۴۷۰، وجارالله محمود بن عمر الزََّمَخْشَرِی، الکشاف۲/۲۵۵
۷- علی ربانی گلپایگانی، قرآن وپلورالیسم دینی، http://www.qudsdaily.net/archive/1384/html/5/1384-05-23/page5.html
۸- همان
مقاله پیشنهادی
نشانههای مرگ
مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیجگاه، کج شدن بینی، افتادن دستها، …