ابوهریره در روایتی مرفوع می گوید: «قاتل الله الیهود اتخذوا قبور انبیائهم مساجد»: (الله یهود را هلاک کند که قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند)[۱].
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند: «لعنه الله على الیهود والنصارى اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد»: (لعنت الله بر یهودیان و نصارا که قبرهای پیامبرانشان را مسجد نمودند)[۲].
همچنین فرمودند: «ألا وَإِنَّ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ کَانُوا یَتَّخِذُونَ قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ وَصَالِحِیهِمْ مَسَاجِدَ أَلَا فَلَا تَتَّخِذُوا الْقُبُورَ مَسَاجِدَ إِنِّی أَنْهَاکُمْ عَنْ ذَلِکَ»: (آگاه باشید کسانی قبل از شما قبر پیامبران و صالحان را می پرستیدند؛ مواظب باشید که قبرها را مسجد قرار ندهید من شما را از آن نهی کردم)[۳].
ابوهریره در روایتی مرفوع می گوید: «اللهم لا تجعَل قبری وثناً یُعبد، لعن الله قوماً اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد»: (معبودا! قبرم را بتی مگردان که عبادت شود. نفرین الله بر قومی باد که قبور پیامبرانشان را مسجد گردانند)[۴].
ابن مسعود روایت می کند: « إن من شرار الناس من تدرکه الساعه وهم أحیاء ومن یتخذ القبور مساجد»: (از شرورترین مردم آنانند که برپایی قیامت را درمی یابند و (نیز) قومی که قبرهای پیامبرانشان را مسجد قرار دادند)[۵].
عایشه می گوید: لما کان مرض النبی تذاکر بعض نسائه کنیسه بأرض الحبشه یقال لها ماریه – وقد کانت أم سلمه وأم حبیبه قد أتتا أرض الحبشه – فذکرتا من حسنها وتصاویرها قالت. فرفع النبی رأسه فقال: (أولئک إذا کان فیهم الرجل الصالح بنوا على قبره مسجداً ثم صوروا تلک الصور أولئک شرار الخلق عند الله یوم القیامه): ( وقتی پیامبرص بیمار شد، برخی از زنانش در مورد کلیسایی به نام (ماریه) که در سرزمین حبشه بود، سخن می گفتند. چرا که ام سلمه و ام حبیبه ببه حبشه رفته بودند و از زیبایی و تصاویر آن یاد می کردند. عایشه گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم سر خویش را بلنده کرده و فرمود: آنان، وقتی فرد صالحی در میانشان بود، بر قبرش مسجدی بنا می کردند و سپس آن عکس ها را نقاشی مینمودند؛ آنان در قیامت نزد الله، شرورترین مخلوقاتند[۶].
دعوت سلفیت تمام این مسایل را نصب العین خود قرار داده و در ابتدا مردم را به کلیات توحید و یکتاپرستی فرا می خواند. در پی آن به تفصیلِ مسایل فرعی و جزئیاتِ توحید می پردازد. از این رو فردی که در مسیر سلفیت گام برمی دارد هر روز پلّکان توحید را می پیماید و هر روز در خدمت مسئله ای از مسایل توحید است. دیری نمی گذرد که به حول و توفیق الهی کاملاً موحد گشته و هر روز ایمانش فزونی می یابد.
با این ویژگیِ خاص است که دعوت سلفیت از دیگر گروه های دعوتگرِ خُرد و کوچک که منتسب به اسلام هستند، متمایز می شود. چرا که این گروه ها از جزئیات دین شروع می کنند. و می بینیم که جز با یکپارچه کردن و عدم ایجاد انزجار و تنفر در بین مردم، نمی توان این جزئیات را محقِّق نمود. در این صورت است که مردم هم برای رسیدن به این هدف، آنان را یاری می نماید. حال این گروه ها فکر می کنند برای انسجام ملّی باید از خطاهای اعتقادی آنان چشم پوشید. از اینجاست که مشرکین و آنان غیر الله را می خوانند، و نیز جاه طلبان و ریاست خواهان در این گروه ها رسوخ می کنند. چون می بیند که راهِ این داعیان آنان را به هدفشان می رساند. بر بسیاری از بدعت های اعتقادی و خرافات سکوت می کنند تا به زعم خود مردم را از دعوت خویش نرانند. و برای کار خود اصطلاحی اختراع می کنند و آنان را (مصلحت دعوت) می نامند و این گونه بسیاری از محرمات را مشروع نموده و طاعات زیادی را حرام می گردانند. البته این کارها در مصلحت آنان که به عنوان یک حزب سیاسی خواب ریاست و حکومت را در سر می پرورانند، می باشد. لیکن این ایده نه جزو دین است و نه به آن دستور داده شده است. به همین منظور کسانی که این روش و خط مشی را دارند، می گویند: نخست باید سیاست و قوانین اصلاح شود).
بین اینکه هدف دعوت، توحید باشد یا ریاست و رهبری سیاسی، خیلی فرق است. دعوت به نیّت ریاست و رهبری سیاسی، اسلامی نیست. دعوت سلفیت در مسیر کوشش خود، به دنبال اصلاح سیاست و قوانین است. اما در این مسیر به سیاست و مسایل مربوط به آن مانند دیگر امور دینی نگاه کرده و بنا به اهمیت و اولویت به آن ارزش قایل می شوند. و به اندازه ی صحیح و درست که متناسب با وضعیت مسؤلین دعوت و تلاش آنان است، کار می کنند.
حالت هر دعوت، که جزئی از جزئیات اسلام را برای خود هدف و نقطه ی مورد وصول قرار داده هم، همین گونه است. مانند گروه های دعوتی که به دنبال اصلاحات اجتماعی هستند. آن هم با مبارزه با میگساری و درهم آمیختگی زن و مرد، پارتی های فسق و فجور و مانند این موارد. همچنین دعوت های خیرخواهانه و نیکوکاری و هم دردی با فقرا و ایتام. مشکل این هیئت ها و دعوت ها این است که بر بخشی از جزئیات دین اکتفا نموده و نتایج اندکی را به دست می آورند. افراد آن در دایره ی محدود و تنگی از علم و عمل قرار دارند و سپس متلاشی شده و از هم می پاشند. بلکه آنان که دارای نیت های فاسد هستند و به دنبال شهرت و تمجید هستند هم با این دعوت ها همراه می شوند. این امورِ جزئی اسلامی گر چه هدفش مطلوب و مورد قبول است، اما لازم است در چارچوب کلی دعوتِ جهان شمول و عمومیِ اسلامی باقی بماند و بخشی از تندیس و نمادِ توحید شده و دین را تنها و تنها برای الله سبحانه و تعالی قرار دهد.
بدین منظور اولین هدف سلفیت متوجه خالص گرداندن دین برای الله و اجرایی کردنِ توحید، اختصاص یافته است. بعد از آن تمام تکالیف اسلامی اعم از حکم، سیاست، قضاوت، برپایی حدود، پاکسازی جوامع از فساد، تربیت مردان و زنان، در عبادات، اخلاق و معاملات بر اساس دینِ حق را، در جای خودش قرار می دهد. بنده بر این باورم این رویکرد سلفی، همان روش صحیح و درست است. دعوت همه ی انبیاء و در رأس آنان محمد بن عبدالله صلی الله علیه وسلم که از اول تا آخر به سوی یکتاپرستی دعوت داد و در پی آن هر یک از اعمال دین را در جای خودش نهاد هم، همین بوده است[۷].
ما بر این باوریم که دین در حیات رسول الله صلی الله علیه وسلم کامل گشته و جایز نیست فریضه ای از فرایضش مسکوت بماند. لیکن دعوتگران و مجاهدین، هر کدام برای برپایی دستورات دینی با تأسی به این فرموده ی الهی {فاتقوا الله ما استطعتم}: (به قدر توان پروای الله را بکنید)[۸]، به قدر استطاعت و توان می کوشند. باید که این تلاش بر روش رسول الله صلی الله علیه وسلم و طبق سنّتش باشد. ابتدا توحید را در افرادِ دعوت نمودار کنند و سپس به عمل صالح فراخوانند و دین را در تمام شؤون زندگی خود در عرصه ی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی بر پا دارند. تمام این موارد باید در چارچوب توحید که هدف و چشم انداز فعالیت اسلامی است، صورت گیرد.
[۱] بخاری و مسلم (متفق علیه).
[۲] متفق علیه.
[۳] مسلم.
[۴] احمد با سند صحیح.
[۵] .صحیح. احمد و دیگران.
[۶] متفق علیه.
[۷] ما به سوی توقف دعوت به خیر و نیکی و یا تحقیر هیچ دعوت دینی، فراخوان نمی دهیم، و واجبات شرعی اعم از نماز، روزه، زکات، حج، پایبندی به حلال و ترک حرام، دعوت به جهاد فی سبیل الله، برپایی عبودیت فردی و اجتماعی را هم به معوّق نمی گذاریم. بلکه آنچه برپایی آن ممکن است باید بدون هیچ تاخیری فوراً برپا شود. اما در عین حال هرگز و هرگز اصل و اساس که ایمان و توحید است را، فراموش نکرده و به حال خودش رها نمی کنیم. نوشته ی یاسر برهامی.
[۸] تغابن / ۱۶٫