جزء اول
سورهی فاتحه
اعتقاد به روز جزاء، اصلی از اصولکلی عقیدهی اسلامی است و از این نظردارای ارزش استکه چشـم و دل مردم را متوجه و آویزهی جهان دیگری میکند که به دنبال این جهان خاکی زمینی خواهد آمد، و این خود موجب آن میگردد که ضروریات و نیازمندیهای این جهان، آنان را به زیر یوغ فرمان خود نکشد و ایشان بازیچه دست روزگار نشوند، بلکه بـا دارا بودن ایـن چنین باوری، بر این ضروریات و نـیازمندیها، غلبه مییابند و آن را به زیر یوغ فرمان خود میکشند. لذا از اینکه در مدت زمان عمرکوتاه و محدود خویش، و در فرصتهای زمینی اندک و محصور این جهان خاکی، اگر نتوانند به پـاداش کوشش خود برسند و نـتیجهی کردارشان را ببینند، قلق و اضطراب آنـان را فرا نمیگیرد و افسردگی و پریشانی، ایشـان را بـازیچهی دست خود قرار نمیدهد. در ایـن صورت کارها را بخاطر خشنودی خدا انجام میدهند و برای رسیدن به پاداشکارهایشان، به انتظار مینشینند تا هر وقت خدا مقدّر و معیّن فرموده باشد، چه در اینکرهی خاکی و چه در جهان واپسین، نتیجهی کوشش خود را دریافت دارند. به خاطر خدا و امید به لطف او در آرامش بسر میبرند و مطمئن هستند که جز نیکی در مسیرشان نخواهد بود و چشمشان جز نیکی نخواهد دید. لذا بر اجراء فـرمان حقّ و انجامکار حق اصرار و پافشاری میورزند، و از سعهی صدر و بزرگمنشی و یقین برخوردارند.
از اینجا است که این اصل، دو راههای بشمار است که قرارگرفته است میان آرزوپرستی و بندگی خواستهای سرکش درونی، و میان آزادی انسانیت شایستهی سُلالهی انسانی و میان دل دادن به ارزشهای ربّانی و برینیکه برتر از منطق جاهلیت است. و میان انسانیت در همان حقیقت بلند پایهای که دارد و خداوند پروردگار برای بندگان خویش اراده فرموده است، و میان انـدیشههای پریشان و درهم و از حقیقت برکنار و پرتیکه خداوند کمالی بدانها روا ندیده است.
زندگانی بشریت هرگز بر راه بلند پایهی خداوندگاری و راستای شاهراه خداشناسی قرار نمیگیرد مادام که:
این اصل در اندیشهی انسان، جایگزین نشود و محقق نگردد و مادام که:
دلهای انسانها به این، اطمینان و یقین نداشته باشد که پاداش آنان بر این کرهی خاکی آخرین بهرهی ایشـان و نهایت جزای آنان نیست. و مادام که:
انسانی که عمر محدودی دارد، اطمینان پیدا نکند به اینکه او را زندگی دیگری استکه ارزش تکاپو را
دارد و درخور این استکه برایش سعی و کوشش گردد.
و مادام که:
انسان با تکیه بر پاداشیکه بدان میرسد و عوضیکه میگیرد، خود را در راه مدد و یاری حـق و حقیقت و کردار و رفتار نیک و اعمال و اخلاق حسنه، قربانی نسازد …
باورمندان به آخرت، و ناباوران به دنیای واپسـین، از لحـاظ احسـاس و اخلاق و رفتار وکردار برابر نمیباشند، بلکه از حیث اخلاق دوگروه متفاوت بوده و از دو سرشت جدا از هم برخوردارند. و همچنانکه در این کرهی خاکی از نـظرکردار همسان نمیباشند، در آخرت هم از لحاظ اجر و پاداش با یکدیگر همسان نیستند، و میانشان فاصلهی بسیار است … و این دو راههی جدائی است.
(إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ…).
تـنها تــو را پـرستش مــینمائیم و فقط از تـو یـاری میخواهیم ….
این هم یک اصل زیر بنای اعتقادی است که از اصول قبلی سوره سرچشمه مییابد، و بنابراین هیچ عبادت و پرستشی جز برای خدا انجام نـمیپذیرد، و هیچگونه یـاری وکمکی جز از ذات پـروردگار، درخواست نمیشود.
اینجا هم یک دوراههای است… دو راهـهی مـیان آزادی مطلق از هرگونه بندگی جز بندگی خدا، و میان بندگی مطلق برای بندگان.
این اصل، تولد آزادی انسانی کامل و شاملی را اعلان میدارد. آزادی از بندگیِ وهم وگمانها، آزادی از بندگی نظامها و رژیمها، و آزادی از بندگی احوال و اوضاع.
وقتی تنها خدا پرستیده شود و تنها از او یاری وکمک خواسته شود به حقیقت وجدان انسانی از زبونی و خواری در برابر نظامها و اوضاع و اشـخاص، نـجات مییابد، همانگونه که از دست مـذلت افسـانهها و خیالات و خرافات رها میگردد.
در اینجا لازم استکه موضع مسلمان در برابر نیروهای انسانی و نیروهای طبیعی جهان، عرضهگردد:
نیروهای انسانی نسبت به مسلمان، دو نوع است: یکی نیروهای راه یافتهکه به خدا باور و ایـمان دارد و راستای خداشـناسی را در پیش میگیرد … در ایـن صورت بر مسلمان واجب استکه چنین نـیروئی را پشتیبانیکند، و آن را درکارهای نـیک و راست و درست یــاری دهد و در راه اصلاح و حقگوئی و حقجوئی یاور آن باشد.