امام احمد در مسند خودش از ابوسعید بن معلی روایت کرده که ګفت: «کنت أصلی فی المسجد، فدعانی رسول الله -صلی الله علیه وسلم- فلم أُجبه، فقلت: یا رسول الله، إنّی کنت أصلی، فقال: ألم یقل الله:) اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یحْییکُمْ(؟، ثم قال لی: لأعلمنک سوره هی أعظم السور فی القرآن، قبل أن تخرج من المسجد، ثم أخذ بیدی، فلمّا أراد أن یخرج، قلت له: ألم تقل: لأعلمنک سوره هی أعظم سوره فی القرآن؟
قال: (الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ( هی السبع المثانی والقرآن العظیم الذی أوتیته». (امام احمد۲۱۱/۴ ص۱۶، امام بخاری ۶۷۱/۶/۸ فتح الباری)
«در مسجد نماز می خواندم که پیامبر صلی الله علیه وسلم- مرا فرا خواندند، ولی به ایشان جوابی ندادم. (بعد از تمام شدن نماز نزد ایشان رفته) وگفتم: اى رسول الله (هنگامی که مرا فرا خواندید) در حال نماز بودم. ایشان -صلی الله علیه وسلم- فرمودند: آیا خداوند نگفته است که «آنگاه که الله و رسول شما را فرا میخوانند تا (دلهایتان) زنده گردیده و جان یابد دعوتشان را پاسخ داده و بپذیرید؟ بعد از آن (ادامه داده) و فرمودند: پیش از آنکه از مسجد خارج شوی به تو سورهای را که باعظمتترین و باشکوهترین سورههای قرآن است آموزش خواهم داد. سپس دستم را گرفتند و همینکه خواستند (از مسجد) خارج شوند به ایشان گفتم: آیا نفرمودید: به تو سوره ای را که از باعظمت ترین و باشکوهترین سورههای قرآن است آموزش خواهم داد؟ فرمودند: سوره «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» است همان سورهای است که هفت آیه دارد (و در هر رکعت از نماز تکرار میشود) و این همان قرآن با عظمت و بزرگی است که به من داده شده است»
از ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت شده است که ګفت:
«انطلق نفر من أصحاب النبی صلى الله علیه وسلم فی سفره سافروها، حتى نزلوا على حی من أحیاء العرب، فاستضافوهم فأبوا أن یضیفوهم، فلُدغ سید ذلک الحی فسعوا له بکل شیء، لا ینفعه شیء، فقال بعضهم: لو أتیتم هؤلاء الرهط الذین نزلوا، لعله أن یکون عند بعضهم شیء، فأتوهم فقالوا: یا أیها الرهط، إنَّ سیدنا لُدغ، وسعینا له بکل شیء، لا ینفعه، فهل عند أحد منکم من شیء؟ فقال بعضهم: نعم، والله إنّی لأرقی، ولکن والله لقد استضفناکم فلم تضیفونا، فما أنا براق لکم حتى تجعلوا لنا جُعلاً، فصالحوهم على قطیع من الغنم، فانطلق یتفل علیه ویقرأ (الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ)، فکأنَّما نُشط من عقال، فانطلق یمشی وما به قَلَبَهٌ، قال: فأوفوهم جُعلهم الذی صالحوهم علیه، فقال بعضهم: اقسموا، فقال الذی رقى: لا تفعلوا حتى نأتی النبی -صلى الله علیه وسلم- فنذکر له الذی کان، فننظر ما یأمرنا، فقدموا على رسول الله -صلى الله علیه وسلم- فذکروا له، فقال: وما یدریک أنَّها رقیهٌ، ثم قال: قد أصبتم، اقسموا، واضربوا لی معکم سهما، فضحک رسول الله -صلى الله علیه وسلم-».
(البخاری حدیث ۲۲۷۶، ۴/۴۵۳ فتح الباری).
«تعدادی از یاران پیامبر بزرگوار اسلام محمد صلی الله علیه وسلم: در سفری از سفرهایشان رهسپار شدند تا آنکه به یکی از قریههای عرب رسیدند، از ساکنان آن قریه خواستند تا آنان را میهمان کرده و مساعدتشان نمایند، ولی آنان از میهمان کردن شان سرباز زدند. (در همان زمان بود که) سرور و بزرگ آن قبیله گزیده شد، هر کاری برایش کردند سودی به او نبخشید، یکی از آنان گفت: نزد این کاروانی که به اینجا آمده است بروید شاید چیزی نزد کسی از آنان باشد، در نتیجه به نزدشان رفته و گفتند: ای کاروانیان، سرور و بزرگ ما گزیده شده است، و هر چه برای او تلاش کردیم (و هر درمانی را که به کار بستیم) سودی نبخشید، آیا نزد کسی از شما چیزی است؟ (که برای درمان وی مفید واقع شود)؟
یکی از اصحاب گفت: بله، سوگند بخدا، بر او از دَم خود خواهم دمید، اما از شما خواستیم که ما را میهمان کنید، چنین نکردید! بنابراین تا چیزی به ما ندهید برای وی دعایی نخواهیم کرد! در نتیجه در مقابل یک گله گوسفند به توافق رسیدند، در این هنگام آن شخص (صحابی) رفت و بر او سوره «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» را میخواند و میدمید، بدنبال آن گویا آن شخص از ریسمانها و بندها آزاد شد، و شروع به راه رفتن کرد، مثل آنکه هیچ عارضه و دردی احساس نمیکرد. راوی سخنش را ادامه میدهد: آنان نیز بر آنچه به توافق رسیده بودند عمل کردند. گروهی از اصحاب ګفتند: آنها را تقسیم کنید، اما آن کسی که دَم زده بود، گفت: هیچ کاری نکنید تا نزد پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- رفته و آنچه را که اتفاق افتاده است برایشان تعریف کنیم تا ببینیم به ما چه دستوری می دهند. زمانی که نزد رسول الله -صلی الله علیه وسلم- آمده و ماجرا را برای ایشان تعریف کردند، ایشان -صلی الله علیه وسلم- فرمودند: از کجا آگاه شدید و فهمیدید که با «سوره فاتحه» می توان دَمید، سپس فرمودند: کار درست و به جایی انجام داده ید، (بروید و گوسفندان) را تقسیم کنید، و یک سهم هم برای من کنار بگذارید، سپس رسول الله -صلی الله علیه وسلم- خندیدند».
عن ابن عباس قال بینا رسول الله صلى الله علیه وسلم وعنده جبرائیل إذ سمع نقیضا فوقه فرفع جبریل بصره إلى السماء فقال هذا باب قد فتح من السماء ما فتح قط قال فنزل منه ملک فأتى النبی صلى الله علیه وسلم فقال أبشر بنورین قد أوتیتهما لم یؤتهما نبی قبلک فاتحه الکتاب وخواتیم سوره البقره لن تقرأ حرفا منهما إلا أوتیته…
وهذا لفظ النسائی فی الکبری۱۲/۵ ولمسلم ۵۵۴/۱
ابن عباس می فرماید: (پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد ما بود و جبرئیل (علیه السلام ) هم کنار او، ناگهان صدایی شدید را از بالای سرش شنید، در این لحظه جبرئیل (علیه السلام ) چشمش را به طرف آسمان کرد و گفت: این دری از درهای آسمان بود که باز شد و تا حال باز نشده بود. از آن در ملائکه ای پائین و نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای محمد صلی الله علیه وسلم مژده بده در مقابل دو روشنی که خداوند به تو عطا کرده است و قبل از تو این دو روشنی به کسی داده نشده است. و این دو روشنی، یکی سوره فاتحه و دیگری دو آیه آخر سوره بقره است. هیچ حرفی از آن تلفظ نشده مگه اینکه به تو بخشیده شده است )