عَنْ أَبِی مُوسَى أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه وسلم دَخَلَ حَائِطًا وَأَمَرَنِی بِحِفْظِ بَابِ الحَائِطِ، فَجَاءَ رَجُلٌ یَسْتَأْذِنُ، فَقَالَ: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّهِ»، فَإِذَا أَبُو بَکْرٍ ثُمَّ جَاءَ آخَرُ یَسْتَأْذِنُ، فَقَالَ: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّهِ»، فَإِذَا عُمَرُ، ثُمَّ جَاءَ آخَرُ یَسْتَأْذِنُ فَسَکَتَ هُنَیْهَهً ثُمَّ قَالَ: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّهِ عَلَى بَلْوَى سَتُصِیبُهُ»، فَإِذَا عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ.[۱]
ابوموسى اشعری روایت میکند که: پیامبر صلی الله علیه وسلم وارد باغی شد و نگهبانیِ درِ آن باغ را به من سپرد، پس از مدتی مردی آمد و اجازه خواست که داخل شود، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «به او اجازه بده و مژده بهشت به او بده». وقتی که وارد شد، دیدیم که او ابوبکر است. سپس یک نفر دیگر آمد و اجازه خواست، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «به او اجازه بده و مژده بهشت به او بده». وقتی که وارد شد دیدیم که عمر است. سپس دیگری آمد و اجازه خواست، پیامبر صلی الله علیه وسلم کمی مکث کرد و سپس فرمود: «به او اجازه بده و در برابر مصیبتی که بر او وارد خواهد آمد مژده بهشت به او بده»، وقتی که وارد شد دیدیم که عثمان بن عفان است.
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّقِّىُّ حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو عَنْ زَیْدٍ هُوَ ابْنُ أَبِى أُنَیْسَهَ عَنْ أَبِى إِسْحَاقَ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ قَالَ لَمَّا حُصِرَ عُثْمَانُ أَشْرَفَ عَلَیْهِمْ فَوْقَ دَارِهِ ثُمَّ قَالَ أُذَکِّرُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ حِرَاءَ حِینَ انْتَفَضَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صلی الله علیه وسلم -: «اثْبُتْ حِرَاءُ فَلَیْسَ عَلَیْکَ إِلاَّ نَبِىٌّ أَوْ صِدِّیقٌ أَوْ شَهِیدٌ». قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ أُذَکِّرُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلی الله علیه وسلم – قَالَ فِى جَیْشِ الْعُسْرَهِ: «مَنْ یُنْفِقُ نَفَقَهً مُتَقَبَّلَهً». وَالنَّاسُ مُجْهَدُونَ مُعْسِرُونَ فَجَهَّزْتُ ذَلِکَ الْجَیْشَ قَالُوا نَعَمْ. ثُمَّ قَالَ أُذَکِّرُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ بِئْرَ رُومَهَ لَمْ یَکُنْ یَشْرَبُ مِنْهَا أَحَدٌ إِلاَّ بِثَمَنٍ فَابْتَعْتُهَا فَجَعَلْتُهَا لِلْغَنِىِّ وَالْفَقِیرِ وَابْنِ السَّبِیلِ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ وَأَشْیَاءُ عَدَّدَهَا.[۲]
از ابی عبدالرحمن سلمی روایت شده که گفت: وقتی عثمان س محاصره شده بود بر بام منزلش رفت و گفت: شما را به الله سوگند میدهم آیا میدانید وقتی که حراء لرزید رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «ثابت باش ای حراء که بر روی تو جز نبی و صدیق و شهید نیست؟» گفتند: بله (میدانیم). گفت: شما را به الله سوگند میدهم آیا میدانید که در جیش عسره (جنگ تبوک) رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «هرکس انفاقی کند قبول است». در حالی که مردم در این جنگ به مشکل افتاده بودند و من این سپاه را تجهیز کردم. گفتند: بله. گفت: شما را به الله سوگند میدهم آیا میدانید هرکس از چاه رومه آبی مینوشید باید قیمت آن را نیز پرداخت میکرد که من آن را خریدم و برای غنی و فقیر و مسافر وقف کردم؟ گفتند: بله، میدانیم. و به همین ترتیب مواردی دیگر را ذکر کرد.
عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه وسلم، کَانَ عَلَى حِرَاءٍ هُوَ وَأَبُو بَکْرٍ، وَعُمَرُ، وَعُثْمَانُ، وَعَلِیٌّ، وَطَلْحَهُ، وَالزُّبَیْرُ، فَتَحَرَّکَتِ الصَّخْرَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم: «اهْدَأْ فَمَا عَلَیْکَ إِلَّا نَبِیٌّ، أَوْ صِدِّیقٌ، أَوْ شَهِیدٌ».[۳]
ابوهریره روایت میکند که رسول الله با ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه و زبیر بر روی کوه حراء بود که کوه به لرزه افتاد. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «آرام بگیر ای حراء! زیرا که بر روی تو غیر از نبی و صدّیق و شهید کسی دیگر قرار ندارد».
[۱] -متفق علیه؛ بخاری حدیث شماره ۳۶۹۵ و مسلم حدیث شماره ۲۴۰۳ با لفظ بخاری
[۲]– صحیح؛ ترمذی حدیث شماره ۳۶۹۹
[۳]– مسلم حدیث شماره ۲۴۱۷