اگر به کل حوادث زمان رسول خدا و جانفشانیها و هجرتها و گذشتن از مال و فرزند و… نگاه کنید و بعد چند مورد معدود مخالفت را پیدا کنید این ادعا را بسی مضحک خواهید دید. چطور آنهمه موافقت و تایید و از جان گذشتگی فراموش شده و چند مورد مخالفت معدود، شاهد آورده میشود؟ و چگونه پیامبر با افرادی که همیشه روحیه مخالفت داشتهاند توانست بر آنهمه مشکلات (منافقین و یهودیان مدینه و کفار مکه و…) غلبه کند؟ و چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با این افراد به دفعات مشورت میکردهاند؟ در حقیقت، اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با آنهمه تعاریفی که در قرآن از آنها شده بیشتر روحیه موافقت و همکاری داشتهاند و گرنه محال بود اسلام با آنهمه مشکلات و کارشکنی منافقین و یهود و دشمنیهای کفار قریش، پیروز شود اگر مخالفت اصحاب را هم بخواهیم ضمیمه این موارد کنیم! مواردی که از مخالفت اصحاب در تاریخ ثبت شده نیز یا توسط یکی دو نفر از اصحاب بوده و یا بلافاصله پس از توضیح پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آن مخالفت به موافقت بدل شده است. بیشتر مخالفتها نیز با نظرات و آراء شخصی پیامبر بوده (شوری یعنی مخالفت، در موافقت کامل که دیگر شوری معنایی ندارد) و چیزی در تاریخ، مبنی بر مخالفت اصحاب با نص صریح آیات قرآنی وجود ندارد. علاوه بر این: نبودن اختلاف عقیده و نظر یعنی: مرداب. یعنی تعفن و گندیدن و همین اختلاف نظرهاست که باعث رشد و ترقی میشود به قول حضرت علی: برای رسیدن به پاسخ صحیح، آراء خود را به هم بکوبید.
شیخ شرف الدین در کتاب «الفصول الـمهمه» خود نام تعدادی از مخالفین حضرت ابوبکر رضی الله عنه را آورده که غیر مستقیم چنین نتیجه گیری کند که دلیل مخالفت آنها وجود نص بر جانشینی حضرت علی بوده. ولی وقتی به قول شیخ شرف الدین، اصحاب پیامبر اکرم جرات مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و سلم را داشته اند چرا انتظار داریم جرات مخالفت با ابوبکر را نداشته باشند؟ پس مخالفت آن عده معدود با حضرت ابوبکر رضی الله عنه نیز نه به خاطر نص بر جانشینی علی بلکه مبتنی بر وجود فرهنگ مخالفت در آنها بوده است!.
شما در موارد دیگر میگویید تا پیامبر صلی الله علیه و سلم زنده بوده کسی جرات مخالفت با این امر (جانشینی حضرت علی) را نداشت و به محض رحلت ایشان همه جرات مخالفت پیدا کردند! بالاخره تکلیف چیست؟ اصحاب در زمان حیات پیامبر مخالفت میکردند یا نه!!! اگر طبق عقیده شما اصحاب حتی در موارد کوچکتر از این در زمان حیات رسول خدا مخالفت میکردند چگونه است که در این مورد به این مهمی هیچگونه مخالفتی در تاریخ ثبت نشده است، نه در واقعه غدیر، نه قبل از آن و نه حتی بعد از آن، حتی یک مورد اعتراض بسیار کوچک، از اصحاب مشاهده نمیکنیم؟[۱] (به خصوص از حضرت عمر که در جریان صلح حدیبیه آنهمه معترض بود چگونه است که در غدیر جلو میرود و به حضرت علی تبریک میگوید!!! آیا تمام این قرائن و نشانهها دال بر آن نیست که منظور پیامبر صلی الله علیه و سلم، خلافت حضرت علی نبوده و تمامی افراد حاضر نیز همین برداشت را از سخنان ایشان کرده اند؟)
چرا آن تعدادی که طرفدار حضرت علی علیه السلام بودهاند به واقعه غدیر و آیات الهی و سخنان پیامبر صلی الله علیه و سلم، اشارهای نمیکنند؟
آیا چند مورد مخالفتی که توسط برخی افراد (مانند حضرت عمرکه همیشه به سرعت احساساتی میشده و سریعاً نیز پشیمان میشده) را میتوان به کل افراد نسبت داد و مخالفت کردن را جزو روحیه و فرهنگ اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم دانست؟ پس چگونه است که پیامبر صلی الله علیه و سلم با همین افراد معدود و ضعف مادی و شرایط دشوار (مانند وجود منافقان و یهود و کفار و…) توانست بر همه مشکلات غلبه کنند؟ زیرا یک رهبر نمیتواند با کسانی که روحیه و فرهنگ مخالفت دائمی و سرپیچی دارند کاری از پیش ببرد.
در تاریخ صدر اسلام حتی یک مورد مخالفت اصحاب (به خصوص حضرت علی و حضرت عثمان رضی الله عنه و حضرت عمر رضی الله عنه و حضرت ابوبکر رضی الله عنه و طلحه و زبیر و سعد ابن عباده و…) با آیات الهی (نص) را سراغ نداریم. هرگاه مخالفتی بوده با اظهار نظرهای شخصی پیامبر صلی الله علیه و سلم بوده (مانند جنگ احد).
نفس شوری یعنی مخالفت! و اظهار نظر و اگر بنا شود به صرف هر گونه مخالفت، مارک کفر و نفاق بزنیم (همانگونه که هم اینک در قرن بیستم نیز: هر مخالفتی را مارک منافق و ضد انقلاب میزنند!) پس آیات مشورت و شوری چه معنایی دارد؟
جالب است که نگاهی به سردسته مخالفان در سقیفه بیندازیم: ابوبکر -ابوعبیده جراح- عمر. به غیر از حضرت عمر از هیچکدام این افراد، در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم حتی یک مورد مخالفت هم در تاریخ ثبت نشده بلکه بر عکس هر چه ثبت شده اطاعت محض بوده است (به خصوص در مورد ابوبکر، حتی زمانی که صحبت از طلاق حضرت عایشه به میان میآید!!!).
مخالفتها در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم، هیچگاه جنبه عمومی نداشته (به جز یک مورد بر سر شیوه تقسیم غنائم آن هم توسط انصار، آن هم با سخنرانی پیامبر صلی الله علیه و سلم همه انصار، گریه کنان، موافقت خود را نشان میدهند!!!) بلکه توسط یک یا دو یا سه نفر مطرح شده یا به آن دامن زده میشده است.
علت تمام مخالفتهای معدودی که در زمان حیات پیامبر از سوی عده معدودی بعمل میآمده در تاریخ ثبت و مشخص است. ولی علت پیمان شکنی اصحاب پیامبر با علی در سقیفه بنی ساعده چه چیزی بوده است؟ (آن هم پیمان شکنی بیعتی که متعلق به ۷۰ روز قبل بوده آن هم بدون هماهنگی آن هم به صورت دسته جمعی) به عبارت دیگر این مخالفت (کنار گذاشتن حضرت علی) و متعاقب آن خلافت ابوبکر چه سودی برای انصار و مهاجرین داشته؟ تا پس از آنهمه فداکاری خودشان را فقط به خاطر خلافت یک نفر دیگر، جهنمی کنند؟!!! به خصوص با عنایت به این نکته که انصار در بدو ورود پیامبر اکرم از دور عبدالله ابن ابی -که میخواسته پادشاه شود وبعدها سردسته منافقان میشود- کنار میروند یعنی کسی که همشهری و از قبیله خودشان بوده پس چگونه به ابوبکر، مارکی زده شود که بعد بگوییم انصار به خاطر آن، گرد او را گرفتند؟
حضرت علی علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر مینویسند باید نزدیکترین افراد به تو منتقدترین و مخالفترین آنها به تو باشد. زیرا رهبر و فرمانده نیازی به یک عده بادنجان دورقاب چین چاپلوس ندارد. و وجود انتقاد و مخالفت است که موجب رشد و پیشرفت امور میشود. پس چرا نباید چند مخالفت معدود اصحاب را با گمان فاسد خود تجزیه و تحلیل کنیم.
[۱]– البته در مورد فردی که اعتراض کرد و از آسمان سنگی به سر او فرود آمد و متعاقب آن سوره سال سائل بعذاب واقع نازل شد با عرض شرمندگی باید بگویم: این سوره مکی است!.