امام ابن شبه در کتاب تاریخ مدینه نقل می کند: امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه عیاض بن غنم را به فرمانداری شام گمارد، پس از مدتی به امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه خبر رسید که عیاض برای خویش مجلس ویژه تشکیل داده و دربانانی بر آن گمارده است، پس نامه ای به او نوشت و وی را طلبید…
هنگامی که عیاض به خدمت ایشان رسید عمر فاروق رضی الله عنه او را بمدت سه شبانه روز زندانی نمود، سپس او را خواست و پالتویی پشمین طلبید و به او گفت: بپوش و نیز بقچهٔ چوپانی و سیصد گوسفند به او داد و گفت: آنها را بچران. او نیز چنین کرد.
هنگامی که کارش به پایان رسید عمر فاروق رضی الله عنه او را طلبید. عیاض دوان دوان به خدمت امیرالمؤمنین رسید؛ فاروق رضی الله عنه به او گفت: گوسفندان را بردار و برو چنین و چنان کن. زمانی که عیاض اندکی فاصله گرفت: عمر رضی الله عنه او را فراخواند و آنقدر او را اینطرف و آنطرف فرستاد که عرق بر پیشانیاش جاری شده بود.
سپس عمر رضی الله عنه فرمود: فلان روز گوسفندان را نزدم من بیاور، و چون روز موعود فرا رسید عیاض به نزد امیرالمؤمنین آمد. عمر رضی الله عنه فرمود: برو برای گوسفندان از چاه آب بکش. عیاض هم چنین کرد و پس از سیراب کردن گوسفندان آبشخور را پر از آب نمود سپس عمر رضی الله عنه فرمود گوسفندان را به چراگاه ببر و فلان روز به نزد من بیا. و همچنان او را این سو و آن سو می فرستاد تا اینکه دو ماه گذشت.
عیاض که خسته شده بود به همسر عمر رضی الله عنه که از نزدیکانش بود روی آورد و گفت: برو از امیرالمؤمنین بپرس چرا با من چنین میکند؟
وقتی عمر رضی الله عنه به خانه آمد همسرش گفت: ای امیرالمؤمنین چرا با عیاض اینگونه رفتار میکنی؟ عمر رضی الله عنه فرمود: از کی تا به حال در امور مسلمین دخالت میکنی؟!!
عیاض کسی را به نزد همسر عمر رضی الله عنه فرستاد تا از نتیجه امر آگاه شود. همسر امیرالمؤمنین فرمود: ای کاش تو را نمیشناختم! آنقدر عمر مرا توبیخ کرد که آرزو کردم زمین باز شود و مرا ببلعد.
مدتی گذشت و عیاض روی به عثمان آورد و گفت: ای عثمان برو از امیرالمؤمنین بپرس چرا با من اینگونه رفتار میکند؟ عثمان به نزد امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین چرا با عیاض اینگونه رفتار میکنی؟
عمر رضی الله عنه فرمود: پس عیاض به نزد تو هم آمده است. عثمان رضی الله عنه فرمود: ای امیرالمؤمنین عیاض یکی از بزرگان قریش است چرا با او اینگونه برخورد میکنی؟ عمر رضی الله عنه دو یا سه ماهی او را رها کرد سپس او را طلبید و خطاب به وی گفت : وای بر تو برای خویش مجلس ویژه تشکیل میدهی و پاسبان میگماری؟!! آیا دوباره مرتکب چنین کاری میشوی؟ عیاض گفت: خیر ای امیرالمؤمنین، سپس امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه فرمود: اکنون به پست خودت بازگرد.
گویند پس از آن عیاض بن غنم یکی از بهترین فرمانداران امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه شد.