از دیگر آیاتِ شبیهِ این، میتوان به آیهی وارده در مورد حج، یعنی آیهی ﴿لِّیَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ﴾ [الحج: ۲۸]، «تا بعضی منافع خویش را (در آن جا) ببینند».
و آیهی وارده در مورد نماز، یعنی آیهی ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰهَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۗ﴾ [العنکبوت: ۴۵]، «مسلماً نماز انسان را از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند باز میدارد».
و تشریع جِلد برای زن و مردِ زناکار برای مصلحت حفظِ نسب، قطع دست سارق برای حفظ اموال و غیره اشاره کرد.
سنت نیز همین مسلک را پیموده است؛ چنان که در غالبِ موارد، چیزی را با حکم همراه کرده که به صورت صریح بر قصد شارع از تشریع حکم دلالت میکند، مانند این احادیث که میفرمایند: «یَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمُ الْبَاءَهَ فَلْیَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ»، «ای جوانان! هرکدام از شما (به خاطر توانایی در پرداخت هزینههای نکاح) قادر به جماع است، ازدواج کند، زیرا ازدواج بهتر از هر چیزی چشم را از نگاه به نامحرم مانع میشود و بهتر از هر چیزی مانع از وقوع فرد در حرام میشود». «فَمَنْ صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْیُخَفِّفْ، فَإِنَّ فِیهِمُ المَرِیضَ، وَالضَّعِیفَ، وَذَا الحَاجَهِ»، «پس هرکدام امامِ نماز مردم شد، نماز را زیاد طولانی نکند، زیرا در میان مردم افراد مریض و ضعیف و کسانی وجود دارند که کار دارند».
بنابراین، مقصود از تشریع احکام محققساختن مصلحت بندگان است و همین مصلحت است که آنان را حکمت حکم یا مئنهی حکم مینامند؛ پس حِکمتِ حُکم، مصلحت است، جلب منفعت باشد یا دفع ضرر، مصلحتی که شارع با تشریعِ حکم تحقق آن را اراده کرده است.
اما باید توجّه داشت که شرع، غالباً حکم را از لحاظ وجود و عدم و مستقیماً به حکمت آن ربط نمیدهد، بلکه آن را به امر دیگری ارتباط میدهد که از ویژگیهای ارتباط دادنِ حکم به آن امر و بنای حکم بر آن، این است که حکمتِ حکم، یعنی مصلحتِ مورد نظر از حکم را، محقق سازد، مثلاً در مسألهی اباحهی فطر در ماه رمضان که این حکم به حکمتِ خودش، یعنی دفع مشقّت ربط داده نشده است، بلکه به امر دیگری چون سفر یا بیماری مرتبط شده است، زیرا ویژگی این ارتباط آن است که حکمت حکم را محقق میسازد. علّت این روش شریعت هم، آن است که حکمت، گاهی مخفی است و یقینیافتن به وجود آن ممکن نیست و در نتیجه، نمیتوان حکم را بر آن بنا کرد؛ به عنوان نمونه، این اشکال را میتوان در اباحهی بیع و سایر معاوضات دید، چه حکمت از اباحهی آنها دفع حرج از مردم به وسیلهی برطرف نمودنِ نیازهای مشروع آنان است، اما حاجت و نیاز امری مخفی است؛ پس به همین دلیل، شارع حکم را به صیغهی ایجاب و قبول -که ظاهر و مظنهی تحقق نیاز و حاجت است- ربط داده است. نیز، گاهی حکمت امر منضبطی نیست، یعنی برحسب اختلاف افراد و شرایط آنان تفاوت پیدا میکند و در این حالت، نمیتوان حکم را بر آن بنا نمود، زیرا منجر به اضطراب و آشفتگی در احکام میشود و در نتیجهی آن، امرِ تکلیف پای نمیگیرد و پیوستگی و سامان نخواهد یافت و دلایل و حجّت افراد برای فرار از احکام زیاد میشود.
پس، مثلاً حکمتِ اباحهی فطر برای مسافر در ماه رمضان دفع مشقّت است، اما دفع مشقّت امری تقدیری و غیر منضبط است و به همین دلیل، شارع این حکم را به امری منضبط، یعنی سفر یا بیماری، مرتبط کرده است، چه هردو مظنهی تحقق حکمتِ حکم هستند. نیز، تشریع شفعه برای دفع ضرر است، اما ضرر امر منضبطی نیست و به همین دلیل، حکم، به شراکتداشتن یا همسایگی ارتباط داده شده است، چه گاه، شریک یا همسایه از مشتری ضرر میبینند و به همین دلیل، حکم به این دو امر ارتباط داده شده به خاطر آن که در آنها مظنهی دفع ضرر هست و همین مقصود شارع است.
بنابراین، غالباً احکام به حکمت مرتبط نشدهاند، چون حکمت امری پنهان یا غیر منضبط است، بلکه فقط به امری آشکار و منضبط که مظنهی تحققِ حکمتِ حُکم هستند، مرتبط شدهاند و همین امر ظاهر و منضبط نیز همان است که اصولیون آن را علّت یا مناط و یا مظنهی حکم مینامند.