۱٫ هنگامیکه اسلام و ایمان با یکدیگر مقارن باشند، پس مقصود از اسلام، اعمال ظاهری است که ارکان اسلام میباشند و مقصود از ایمان، اعمال باطنی هستند که عبارتاند از ارکان ششگانهی ایمان. و اگر یکی از آنها به تنهایی ذکر شود، معنای دیگری و حکم آن را نیز شامل میشود.
۲٫ احسان نسبت به ایمان عامتر است، و ایمان عامتر از اسلام میباشد. پس احسان از جهت خودش عامتر است، برای اینکه ایمان را نیز شامل میشود. پس بنده به مرتبهی احسان نمیرسد، مگر زمانی که ایمان تحقق یابد. و احسان نسبت به اهل خویش خاصتر است، برای اینکه اهل احسان طایفه و گروهی از اهل ایمان هستند، چون اهل ایمان، گروهی از مسلمانان هستند و همهی آنها نیستند. پس هر محسنی، مؤمن است، اما هر مؤمنی محسن نیست.
۳٫ ایمان نسبت به اسلام عامتر است، زیرا اسلام را شامل میشود. بنده به هر مرحله و مرتبهی ایمان نمیرسد مگر زمانی که اسلام تحقق یابد و ایمان از جهت اهل خویش خاصتر است، برای اینکه اهل ایمان، گروهی از مسلمانان هستند و همهیشان نیستند. پس هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی، مؤمن نیست.