اکنون مناسب میبینم سخنان سیوطی در مورد مهدی مغربی را ذکر کنم. او میگوید: «مهدی مغربی جد خلفای مصر بود که جاهلان آنها را فاطمیون نامیده بودند و این مهدی ادعا کرد که علوی است درحالیکه جدش مجوسی است.»
و به رای قاضی باقلانی استناد میکند که او را مجوسی میداند و اینکه هیچیک از نسبشناسان نسب او را نمیشناسند. او شخصی باطنی، پلید و خبیث بود و بر نابود کردن اسلام بسیار حریص بود. عالمان و فقیهان را از بین برد تا بتواند مردم را فریب دهد، فرزندان او نیز شیوهی او را در پیش گرفتند. شراب و زنا را مباح دانسته و رافضیگری را اشاعه کردند.[۱]
در جایی دیگر میگوید: «فرزندان عبیدالقداح که در مصر و مغرب بودند و ادعا میکردند علوی هستند، معروف به نفاق و زندقه بودند و از نسل کفار میباشند و اهل علم بر نفاق و زندقهی آنها اتفاقنظر دارند و همچنین گروهی دیگر از حاکمان از جمله فرزندان بویه و غیر آنها نیز محکوم به نفاق و زندقه هستند.»
از این میفهمیم که ابن تیمیه به اخبار و احوال آنان آگاه بوده و از مصادر متعددی که حقیقت آنها و نسب آنها را روشن میکند، آگاه و مطلع بوده است و از جمله مسائلی که آنرا تقویت میکند سخن عبدالقاهر بغدادی است که معاصر با آنها بوده و به سال ۴۶۹ فوت کرده است.
او سخنش در مورد قداح اینگونه به پایان میبرد: «سپس فتنهی او در مغرب آشکار شد و امروز فرزندان او مسئول وضعیت مصرند.»[۲]
برخی پژوهشهای جدید در مورد قرمطیان، معز الدین الله را منتسب به آنان میداند؛ دکتر سهیل زکار سند تاریخی را منتشر کرد که همان نامهای بود که برای قرمطیان فرستاد، محتوای نامه به این صورت بود که وقتی معز الدین به تمایل قرمطیان به جنگ با مصر اطلاع یافت، به آنها نامهای نوشت و در آن نامه برتری خود و اهل بیت خود را یاد کرد و بیان داشت که دعوت قرمطیان همان دعوت او و پدرانش قبل از او بوده است.»[۳]
ابن تیمیه میان فرقههای شیعه تفاوت قایل شده است و میان غالیان و معتدلان حد و حدودی در نظر گرفته است. باطنیها از نسل عبید بن میمون القداح میباشند، شخصیتی که ادعا کرد از فرزندان محمد بن اسماعیل بن جعفر است درحالیکه از فرزندان او نبود بلکه جد باطنیها یهودی است که ربیب یک مجوسی میباشد و اینان بودند که اظهار تشیع کردند درحالیکه درحقیقت با شیعه دین یکسانی ندارند نه با امامیه، نه زیدیه و بلکه با غالیانی که اعتقاد به الوهیت علی یا نبوت او دارند، هم عقیده نبودند بلکه باطنیها از همهی این گروهها بدترند. به همین سبب علما و صاحبنظران، کتابهای زیادی در کشف اسرار و بر ملا کردن حقیقت آنها تالیف کردهاند و جنگهای بسیاری را علیه آنان ترتیب دادهاند. اینان ابتدا به شیعهگری دعوت میدادند و به اینکه به آنچه شیعه میگوید، آنچه واجب کرده و آنچه حرام کرده، گردن نهند.
[۱] – سیوطی، تاریخ الخلفا، ص ۳۹۱٫ تحقیق شیخ محمد محیی عبدالحمید، ط. التجاریه ۱۳۸۹ هـ – ۱۹۶۹م.
[۲] – بغدادی: الفَرق بین الفرق، ص ۲۸۳ چاپ صبیح.
[۳] – ثابت بن سنان و ابن الندم: تاریخ اخبار القرامطه، ص ۵۹-۶۰، ترجمه الحسن الاعصم القرمطی، تحقیق د. سهل زکار، دار الامان، لبنان، ۱۳۹۱هـ – ۱۹۷۱م.