نویسنده: حیان بن مثنی الیافعی / ترجمه: عادل حیدری
او را در نیویورک ملاقات کردم… مردی که دوستدار دعوت بود و فرصتی را نمییافت مگر آنرا در راستای نشر خیر غنیمت میشمرد، حتی پلیس نیویورک را نگه میداشت و آنها را بسوی اسلام فرا میخواند چنانکه خود با چشمان خودم میدیدم، برای مناظره به کلیساهای مسیحیان میرفت تا حجت را بر آنها اقامه نماید.
شغلی عالی با دستمزی خوب داشت، اما آنرا ترک کرده و به پیشهای کم درآمدتر مشغول شد، وقتی علت را از او پرسیدم گفت: من در شغل جدیدم با تعداد بیشتری از انسانها برخورد میکنم و در نتیجه میتوانم مخاطبان بیشتری برای دعوت داشته باشم.
همواره این جمله را تکرار میکرد: “فرایشان خوانید پیش از اینکه فرایتان خوانند”. بارها و بارها او را به قتل تهدید کرده بودند اما هیچگونه سستی در وی بوجود نیامد چنانکه تا امروز همچنان راه خود را ادامه میدهد.
او هشام است… جوانی که قلبش برای یاری دین اسلام می سوزد. روزی از او پرسیدم آیا کسی توسط تو مسلمان شده؟ پاسخ داد: الحمدلله تاکنون توانستهام سبب وارد شدن پنجاه نفر به اسلام شوم.
همیشه از مساجد نیویورک میخواست شیوهی Open House یا خانه آزاد را در پیش گیرند. (یعنی دعوت غیر مسلمانان به مسجد و سخن گفتن با آنان پیرامون اسلام و دادن نوارهای سخنرانی و کتابهایی دربارهی دین اسلام به آنها) بعضی از ائمه مساجد پیشنهادش را میپذیرفتند و بسیاری نیز به مخالفت بر میخواستند.
خداوند چنین تقدیر نمود که من از این ایالت سفر کنم، پس از دوسال او را همراه با فرزندش دیدم، به محض دیدنش اشک از چشمانم جاری شد… چرا که نه؟! کسی را میدیدم که تمام وقت خود را برای دعوت داده و پیشهاش را رها کرده بود، و قبل از همه چیز قلبش آتش میگرفت از اینکه انسانی با عقیدهی کفر از دنیا برود، چرا اشک نریزم درحالی که نامههایی را بیاد میآورم که در آن وی را تهدید به قتل نموده بودند اما او از دعوتش باز نایستاده بود، چرا اشک نریزم که من امتی را در قالب یک مرد میدیدم و او را از کسانی میپندارم که رسول الله صلی الله علیه و سلم در موردشان میفرماید: «پروردگار همواره برای دینش بذری میکارد که آنها را در فرمانبرداری از خود به کار می گمارد».
از او پرسیدم آیا همچنان بر مسیر خود پایدار هستی؟ با اعتماد کامل گفت: “آیا کسی این راه را ترک میکند؟!” سپس به فرزندش که سمت راستش ایستاده بود اشارهای کرد و گفت: “این فرزند من است و اکنون به امور تازه مسلمانان میپردازد و از طریق اینترنت با آنها نامهنگاری میکند و احوال آنها را جویا میشود”.
سپس خود و خانوادهاش سوار ماشین من شدند… در راه از او پرسیدم: به یاد داری دو سال پیش وقتی از تو پرسیدم چند نفر بدست تو مسلمان شده اند؟ گفتی پنجاه نفر، الآن تعداد آنها چقدر است؟
لبخندی زد و گفت: الحمدلله؛ بیش از صد نفر.
در پایان سخنی که هر مسلمانی را که برای دینش غیرتی نشان نمی دهد تکان میدهد، سخنی که افقها را بر کسی که به گام نهادن خویش بر خوبی اکتفا نموده و و دمی به آن نیندیشده که خوبی را منتشر نماید، میگشاید را که در واقع همان سخن اوست که همواره به من میگفت یاد آور میشوم که: “فرایشان خوانید پیش از اینکه فرایتان خوانند”.