تاتارها به حمص و بعلبک رسیدند و در این مناطق، جنایت زیادی مرتکب شدند. ترس و هراس، همه را فراگرفته بود؛ چنانچه عموم مردم میگفتند: سپاهیان شام و مصر، توان رویارویی با قوم تاتار را ندارند. البته عدهای از علما و عموم مردم گرد آمدند. شیخالسلامتقیالدین بن تیمیه، علما، امرا و مردم را سوگند داد که اگر اینبار، رویاروی تاتارها بایستید، بر آنان پیروز خواهید شد. به او گفته شد: بگو ان شاء الله. فرمود: ان شاء الله تحقیقاً نه تعلیقاً. وی، به این فرمودهی الهی استناد میکرد که: ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ {۶۰} الحج: ۶٠
بدین ترتیب مردم، آرامش خاطر یافتند. شب جمعه، هلال ماه رمضان رؤیت شد و مردم نماز تراویح را به جای آوردند؛ البته روز جمعه را در ترس و نگرانی به سر بردند و نمیدانستند که چه روی خواهد داد. پارهای از شایعات به ترس و نگرانی مردم، دامن زد. روز شنبه فرارسید و مردم، همچنان نگران بودند که از فراز گلدستهها، چشمان به سیاهیای در سمت دشمن افتاد و بیشترشان گمان کردند که دیگر کار از کار گذشته و انتظاری جز قتل و کشتار نداشتند. بنابراین در مساجد و هر جای ممکن، دست به دعا و تضرع برداشتند. روز یکشنبه فرارسید و مردم، از در هم شکستن تاتارها، سخن میگفتند، اما کسانی که ترس و هراس، بر آنان غالب شده بود و تاتارها را فراوان و توانمند میدانستند، شکست قوم تاتار را ناممکن میپنداشتند. بعدازظهر آن روز، نامهی سلطان به مسؤول قلعه، قرائت شد که در آن آمده بود سپاهیان در روز شنبه در محل شقجب گرد آمدهاند و سپس پیامی از سوی نائب سلطان جمالالدین آقوش به نائب قلعه رسید که بدین مضمون بود: بعدازظهر شنبه، جنگ در گرفت و تا روز یکشنبه ادامه یافت. شمشیر در گردن تاتار، کارگر افتاد و قوم تاتار گریختند و به کوهها پناه بردند و فقط تعداد اندکی از آنها، جان سالم بِدَر بردند. بدینسان سرور شادی همهجا را فرا گرفت و همه، از بابت این پیروزی بزرگ در دوم یا سوم ماه مبارک رمضان، خشنود و آسودهخاطر گشتند.
مقاله پیشنهادی
خودت تاریخ خود را بنویس
در شدت گرما و ساعتی قبل از نماز ظهر، در حرم نشسته بودم؛ دیدم پیرمردی …