لفظی است که در دلالت آن بر معنایش خفا و ابهامی وجود دارد و بنفسه بر مراد خودش دلالت نمیکند، بلکه دلالت آن بر معنایش متوقف بر یک امر خارجی است.
غیر واضح الدلاله، از نظر خفای معنا، چند مرتبه دارد که از آن میان، بیشترین خفا را «متشابه» و بعد از آن «مجمل» و سپس «مشکل» و بعد «خفی» دارد. در زیر، در مورد هر یک از این انواع، به صورت جداگانه بحث خواهد شد.
اول- خفی
۳۱۸- خفی لفظی است که بر معنای خود دلالت آشکار دارد و فقط این هست که در انطباق معنای آن بر برخی از افرادش ابهام و خفایی وجود دارد که برای رفع این ابهام یا خفا در این بخش از افراد، نیاز به نظر و تأمل بیشتری هست، مانند لفظ سارق در این آیه که میفرماید: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَهُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا﴾ [المائده: ۳۸]، «دست زن و مرد سارق را قطع کنید». سارق کسی است که مال دیگران را به صورت مخفیانه از حِرزِ مثل آن کالا (محل نگهداریِ خاصِّ امثالِ آن کالا)، برمیدارد. ظاهر از لفظ سارق این است که همهی افراد خود را شامل میشود و حتی کسانی را که اموال مردم را با نوعی از مهارت و تردستی و در زمان بیداری مردم از آنان به سرقت میبرند و جیب بر (طرار) نامیده میشوند و نیز، کسانی را که کفن مردگان را از قبر بیرون میآورند و به سرقت میبرند و نباش نامیده میشوند، شامل میشود. لکن اختصاص نوع اول به اسم جیبتر و اختصاص نوع دوم به اسم نباش، معنای لفظ سارق را در مورد این دو نوع، خفی ساخته است، زیرا انطباق معنای اسم سارق بر این دو از نفسِ لفظ فهمیده نمیشود، بلکه برای این انطباق به یک امر خارجی نیاز است. علّت خفا هم آن است که به ذهن چنین میآید که اختصاص این دو به این اسامی بدان معنی است که این دو از افراد لفظ سارق نیستند، لکن با نظر و تأمل روشن میشود که: اختصاص جیببر به این اسم به وجودِ مقداری بیشتر از معنای سرقت در عمل وی برمیگردد، چه فرد با مهارت و چالاکی در زمان بیداری مردم و با فرصتطلبی از غفلت مالباخته کالا را میدزدد، پس -به این اعتبار- سرقت وی خطرناکتر و جرم او زشتتر است؛ پس لفظ سارق شامل او هم میشود و حد سرقت بر او نیز جاری میگردد. دلیل اختصاص نباش به این اسم هم، نقصان معنای سرقت در کار وی است، زیرا وی مال مرغوبی را از حرز یا حافظ آن نمیدزدد، زیرا نه قبر صلاحیت این را دارد که حرز باشد و نه شخص مرده صلاحیت این را دارد که حافظ کفن باشد؛ پس لفظ سارق شامل وی نشده، حد سرقت بر وی جاری نمیشود، بلکه فقط مجازات تعزیری برای وی تعیین میشود.
آنچه گفتیم، براساس دیدگاه برخی از فقها چون امام ابوحنیفه / بود؛ اما جمهور معتقدند که: لفظ سارق شامل نباش هم میشود، زیرا اختصاص وی به این اسم نافیِ انطباق معنای سرقت بر وی نیست، بلکه این اختصاص فقط مانند اختصاصِ نوعی معین از انواع یک جنس به یک اسم است که با این وجود باز هم در تحت شمول آن جنس مندرج خواهد بود و در این جا نیز، نوعی از انواع جنسِ دزد است، پس اسم سارق بر وی نیز صدق میکند، و این هم که میگویند قبر حرز نیست، قولی مردود است، زیرا قبر صلاحیت این را دارد که نسبت به کفن حرز باشد، زیرا حرز هر چیزی مناسب با آن چیز است و این که کفن چیز مرغوبی نیست، مانع این نمیشود که مال و دارای ارزش و قیمتِ مالی نباشد، پس این شرط که شیءِ به سرقت رفته باید مال و دارای ارزش و بهای مالی باشد، در این مورد (کفن) هم محقق میشود و بنابراین، حد سرقت بر نباش نیز جاری میشود. این قول جمهور راجح است.
مثال دیگر خفی لفظ قاتل در این حدیث شریف است که میفرماید: «لَا یَرِثُ الْقَاتِلُ»، «قاتل ارث نمیبرد». که این لفظ عام است و با ظاهر خود، هم شاملِ قاتلِ عمد و هم شاملِ قاتل به خطا میشود و دلالت آن بر قاتلِ عمد ظاهر و آشکار است، لکن در انطباق معنای آن بر قاتلِ به خطا نوعی خفا و ابهام وجود دارد که سبب آن توصیفشدن قتل به خطا بودن است، زیرا محرومشدن از ارث، یک مجازات است و بنابر عادت هم، قاتلِ عمد و قاتل به خطا، از لحاظ استحقاق مجازات باهم فرق دارند، حال آیا در این جا در محرومشدن از ارث باهم مساوی هستند و آیا معنای حدیث بر قاتلِ به خطا منطبق میشود، یا خیر؟ برخی از فقها معتقدند که: قاتل به خطا در این مجازات مساوی قاتلِ عمد شده و لفظِ قاتل، چنان که شاملِ قاتلِ عمد میشود، شامل قاتل به خطا نیز میگردد و بنابراین، هردو از ارث محروم میشوند. استدلال این رأی بدان است که اسم قاتل بر آن فردی هم که به خطا کسی را میکشد، صدق میکند و نیز، این فرد در احتیاط ورزیدن و پرهیز کردن کوتاهی نموده است، پس در مجازاتِ تقصیری که کرده است از ارث محروم میشود، و همچنین محرومشدن از ارث یک مجازات قاصر و ناقص است نه کامل، پس معنی در مساوی داشتن قاتل به خطا با قاتلِ عمد در این مجازات وجود ندارد و اختلافی که این دو باهم دارند، در مجازات قصاص است (که قاتلِ به خطا قصاص نمیشود، اما قاتلِ عمد قصاص میشود) و نیز اگر قاتل به خطا از ارث محروم نشود، این امر منجر به شیوع قتل بین ورّاث و ادعای خطا کردن در قتل میشود؛ پس برای سدِّ این باب و سدِّ ذریعهی ایجاد جرم و جلوگیری از تلاش برای رسیدن به اشیاء قبل از زمان آنها، واجب است که این قاتل هم از ارث محروم شود. اما برخی دیگر از فقها معتقدند که: لفظ قاتل در این حدیث شریف شامل قاتل به خطا نمیشود، زیرا این قاتل سوءنیت نداشته است و پس نه مستحق مجازات کامل، یعنی قصاص است و نه مستحق مجازات قاصر، یعنی محرومشدن از ارث.
در مورد هر لفظ دیگری که دلالتِ ظاهری بر معنای خود دارد اما در انطباق آنها بر برخی از افراد خود ابهام و خفا وجود دارد و لفظ نسبت به این افراد خفی است نیز، وضع به همین منوال است و بر این اساس، چند لفظی یا بعد از تأمل و نظر بر این افراد نیز منطبق شده، حکم به آنها هم سرایت مییابد و یا این که معنای لفظ بر آن افراد منطبق نمیشود که در این صورت، چنان که در مثالها آمد حکم بر آنها جاری نمیشود و نظریات فقها در این باب باهم اختلاف دارد.