هیچ سود و زیانی در دست مردم نیست؛ نه مرگ و زندگی در دست آنهاست و نه رستاخیز و پاداش و کیفر.
شاعری میگوید:
من راقب الناس مات هما | و فــاز باللـــذۀ الجســور |
«هر کس، همواره مردم را زیر نظر بدارد که چکار میکنند، از غم و ناراحتی میمیرد و کسی از زندگی لذت میبرد که بیباک است».
بشار میگوید:
من راقب الناس لم یظفر بحاجته | و فاز بالطیبـات الفـاتک اللهج |
«هر کس، بدین فکر باشد که مردم چه کار میکنند، به آنچه میخواهد دست نخواهد یافت و کسی به زیباییها دست مییابد که امیدوار و بیباک، به کار و تلاش بپردازد».
ابن رومی میگوید:
لعل اللیالی بعد شحط من النوی | ستجمعنا فی ظل تلک المـآلف |
نـعم إن للأیـام بعـد انـصرامـها | عواطف من أفضالها المتضاعف |
«شاید شبها، ما را بعد از آنکه به سبب جدایی از هم، دور هستیم، در سایه آن دوست داشتنیها گرد هم آورد.
آری! گذشت روزگار، از لطفهای فراوان و انبوه خویش، مهرورزی مینماید».
ابراهیم ادهم میگوید: «ما، در چنان حالت خوبی زندگی مینماییم که اگر پادشاهان از آن اطلاع یابند، بر سر تصاحب آن با ما کارزار خواهند کرد». ابن تیمیه میگوید: «گاهی دل در حالتی قرار میگیرد که به علت شادمانی از ذکر خدا به وجد میآید». زمانی که ابن تیمیه را به زندان بردند و زندانبان در را بست، آن بزرگوار گفت: ﴿فَضُرِبَ بَیۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِیهِ ٱلرَّحۡمَهُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ ١٣﴾ [الحدید: ۱۳] «پس میان آنها دیواری زده شد که دروازهای دارد که از درون، رحمت است و از برون، عذاب».
یکی از علما در زندان چنین فرمود: «دشمنان من، با من چه میتوانند بکنند؟! باغ من، در سینهام میباشد؛ هر کجا بروم همراه من است. کشتن من، شهادت است؛ اگر مرا از شهر و دیارم بیرون کنند، این برایم سیاحت و تفریح است و زندان برای من خلوتگاهی است».
میگویند: کسی که خدا را از دست داده، چه بدست آورده است؟! و کسی که خدا را دارد چه چیزی از دست داده است؟!
هرگز این دو برابر نیستند؛ هرکس که خدا را بیابد، همه چیز را به دست آورده و هر کس، خدا را از دست داده، در حقیقت همه چیز را از دست داده است.