«موته» دهکدهای در شام، نزدیک «بلقاء» است. شمشیرهای شرقی که میان اعراب شهرت ویژهای دارند، در همین دهکده ساخته میشدند([۱]). کثیر شاعر معروف میگوید:
«صوارم یجلوها یموته صیقل» (شمشیرهایی که در موته صیقل و جلا داده میشوند).
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به نام «شاه بصری» یا «قیصر روم» نامهای نوشتند و به دست حارث بن عمیر ارسال داشتند. زمانی که سفیر آن حضرت به مرز شام رسید، «شرحبیل بن عمرو» که از جانب قیصر فرماندار مرزهای شام و از اعراب مسیحی بود، از ورود سفیر پیامبر به آن سرزمین آگاه شد، او را دستگیر کرد و به قتل رساند. این اقدام ناجوانمردانۀ شرحبیل که برخلاف عرف، آداب و اصول بشری و جهانی بود، رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را سخت خشمگین کرد.
آن حضرت صلی الله علیه و سلم به منظور گرفتن انتقام از وی یک سپاه سه هزار نفری تشکیل داد و به سوی شام اعزام کرد. فرمانده سپاه، حضرت زید بن حارثه غلام آزادشدۀ آن حضرت تعیین گردید و آن حضرت فرمودند: در صورتی که زید شهید شد، فرمانده سپاه، جعفر طیار و اگر او نیز به شهادت رسید، عبدالله بن رواحه فرمانده خواهد بود([۲]). زید غلام آزادشدۀ آن حضرت و جعفر طیار برادر حضرت علی و از نزدیکان آن حضرت و عبدالله بن رواحه از شرفای انصار و شاعری معروف بود. بنابراین، مسلمانان تعجب نمودند که چگونه با وجود این حضرات، زید بن حارثه به فرماندهی منصوب میشود! چنانکه این امر بر سر زبانهای آنان قرار گرفت و بگو مگو در این باره آغاز شد([۳]). ولی مساوات و اخوت اسلامی چنین ایثار و تسلیمی را تقاضا میکرد. یک بار آن حضرت صلی الله علیه و سلم در سپاهی که تمام مهاجرین و انصار شرکت داشتند، اسامه فرزند زید را فرمانده سپاه مقرّر فرمودند. در آن موقع نیز همین سخنان در افواه مردم قرار گرفتند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم خطبهای ایراد فرمودند و اظهار داشتند: «شما بر فرماندهی پدر وی نیز اعتراض داشتید، حال آنکه او یقیناً شایسته فرماندهی بود».
چنانکه در صحیح بخاری تحت عنوان: «بعث النبی صلى الله علیه وسلم أسامه بن زید فی مرضه الذی توفی فیه» (باب المغازی) این واقعه مفصلاً مذکور است. گرچه این سپاه به منظور گرفتن انتقام اعزام شد، ولی چون محور اصلی تمام غزوات، دعوت اسلام و تبلیغ آن بود، فرمان دادند که نخست آنان را به اسلام دعوت دهید([۴])، اگر اسلام را پذیرفتند نیازی به جنگ نیست. نیز فرمودند:
«به منظور تجلیل از شهید بزرگوار، حارث بن عمیر به همان محلی که وی شهید شده است بروید».
سپس تا محل «ثنیه الوداع» سپاه اسلام را مشایعت نموده و برای صحابه دعای سلامتی و موفقیت کردند. هنگامی که سپاه اسلام از مدینه حرکت کرد، جاسوسان به «شرحبیل» اطلاع دادند. او برای مقابله با مسلمانان سپاهی متشکل از حدود یکصد هزار نفر گرد آورد.
از سوی دیگر، هرقل قیصر روم سپاه بزرگی از قبایل عرب تشکیل داد و در محل «تاب» از توابع «بلقاء» خیمه زد. وقتی حضرت زید از این جریان آگاه شد، خواست تا به آن حضرت صلی الله علیه و سلم گزارش کند، ولی حضرت عبدالله بن رواحه اظهار داشت: هدف اصلی ما فتح نیست، بلکه شهادت است که هر وقت ممکن است حاصل شود([۵]).
خلاصه، سپاه اندک مسلمانان به پیش رفت و بر سپاه یکصد هزار نفری امپراطور روم حمله برد، حضرت زید بر اثر اصابت زوبین به شهادت رسید، پس از وی حضرت جعفر پرچم را به دست گرفت. از اسب پیاده شد و نخست دست و پاهای آن را قطع کرد، سپس چنان شجاعانه و قهرمانانه جنگید که سرانجام، بر اثر کثرت ضربات شمشیرها بر زمین افتاد.
حضرت عبدالله بن عمر اظهار میدارد: من جسد او را در حالی که نود زخم شمشیر و نیزه بر وی اصابت کرده بود، دیدم و تمام آن زخمها بر جلوی قسمت بدنش قرار داشتند، هیچ زخمی بر پشتش وجود نداشت([۶]). پس از شهادت حضرت جعفر، عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت و او نیز پس از انجام وظیفه به شهادت رسید.
آنگاه سپاه اسلام حضرت خالد را به فرماندهی انتخاب کردند. ایشان با شجاعت و دلاوری تمام جنگید. در صحیح بخاری مذکور است که در آن روز هشت شمشیر از دستش شکست، ولی در مقابل ارتش یکصد هزار نفری که با تمام اسلحههای روز مسلح و با فنون جنگی آشنایی کامل داشت، یک سپاه سه هزار نفری چگونه میتوانست بجنگند و مقاومت کند!
بزرگترین موفقیت و فتح برای این سپاه این بود که با حیله و تدبیر خود را از نابودی در مقابل یک دشمن نیرومند نجات دهد. هنگامی که این سپاه (به ظاهر) شکت خورده، نزدیک مدینه رسید و اهل مدینه برای استقبال آنان بیرون رفتند. مردم به جای خوشآمدگویی و اظهار همدردی با آنها، بر چهرههایشان خاک میریختند و میگفتند: ای فراریان! شما از راه خدا فرار کردهاید!([۷]).
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و سلم از این حادثه سخت متأثر شدند، با حضرت جعفر محبت شدید داشتند، از شهادت وی بسیار ناراحت و مضطرب شدند، به مسجد رفتند و در آنجا غمگین و پریشان نشستند. در همان حال شخصی آمد و عرض کرد: خانواده جعفر گریه و ماتم میکنند. آن حضرت کسی را فرستادند و آنها را از گریه منع کردند. آن شخص رفت و بازگشت و اظهار داشت: آنها را منع کردم، ولی بازنمیآیند. آن حضرت دوباره او را فرستادند. وی رفت و برگشت و گفت: به حرف ما گوش نمیکنند. آن حضرت فرمودند: «دهانهایشان را پر از خاک کن». این واقعه از حضرت عایشه در صحیح بخاری منقول است. علاوه بر این، نقل شده که عایشه به آن شخص گفت: به خدا سوگند! اگر تو اینچنین عمل نکنی آن حضرت آزردهخاطر خواهند شد.
[۱]– معجم البلدان ۸ / ۱۹۰٫
[۲]– صحیح بخاری، غزوه مؤته.
[۳]– فتح الباری ۷ / ۳۹۰٫
[۴]– طبقات ابن سعد جزء مغازی / ۹۳٫
[۵]– ابن هشام، غزوه موته.
[۶]– صحیح بخاری.
[۷]– مؤلف در اینجا بر روایت ابن اسحاق اعتماد کرده این سپاه را شکستخورده تلقی نموده است و همه آنان را عنوان فراری داده است. لکن با توجه به این که در صحیح بخاری غزوه موته مذکور است که رسول اکرم از طریق وحی فرمودند: شمشیر خدا یعنی خالد سیف الله، پرچم مسلمانان را به دست گرفت و خداوند مسلمانان را بر دشمنان آنها پیروز کرد. (فتح الله علیهم) سیرهنگاران، مورخان و شارحین حدیث در شرح این فتح و غلبه، نظریات متفاوتی اظهار داشتهاند: یک گروه معتقد است که مسلمانان کاملاً پیروز شدند، گروه دیگری معتقد است که فتح و پیروزی مسلمانان این است که با وجود قلّت تعداد آنها و کثرت تعداد کفار، مسلمانان توانستند خود را از نابودی نجات داده و عقبنشینی کنند. گروه سوم معتقد است که مسلمانان در مقابل دسته خاصی از کفار پیروز شدند و مال و غنیمت نیز به دست آوردند. نظریه چهارم این است که به فرماندهی خالد بن ولید، مجاهدان اسلام توانستند از حملات سپاه بزرگ کفر جلوگیری و به سلامت غقبنشینی کند. خطاب مسلمانان مدینه که شما فراری هستید و تسلّی آن حضرت صلی الله علیه و سلم که شما فراری نیستید، بلکه تجدید قوا کرده دوباره حملهکننده هستید، متوجه تمام سپاه نمیشود، بلکه دسته خاصی از سپاه بود که قبل از دیگران به مدینه آمده بودند. برای تفصیل بیشتر به کتابهای «فتح الباری»، «روض الأنف»، «البدایه» و «ابن کثیر» مراجعه شود. (سلیمان ندوی)