پس از ترک محاصره، آن حضرت به محل «جعرانه» رفتند؛ غنیمتهای بسیاری در آنجا گرد آورده شده بود. شش هزار نفر اسیر جنگی، بیست هزار شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و چهار هزار اوقیه نقره، اینها غنایمی بودند که از کفار به دست آمده بودند([۱]).
دربارۀ اسرای جنگی منتظر ماندند تا عزیزان و خویشاوندان آنها بیایند و با آنان مذاکره کنند، ولی چندین روز گذشت و خبری نشد. اموال غنیمت به پنج قسمت تقسیم شدند، چهار قسمت حسب القاعده میان ارتش اسلام تقسیم گردید و یک پنجم آن برای بیت المال و مساکین اختصاص داده شد.
بیشتر سران مکه که تازه اسلام آورده بودند، هنوز در عقیدۀ خویش دچار تردید و مذبذب بودند. قرآن مجید به آنها «مؤلفه القلوب» گفته است. در قرآن مجید جایی که مصارف زکات ذکر شدهاند، مؤلفه القلوب نیز جزو آنها قرار داده شدهاند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با جود و سخای فوق العادهای جوایز هنگفتی به شرح زیر به آنان اهداء فرمودند:
ابوسفیان و فرزندان
حکیم بن حزام نضر بن حارث بن کلده ثقفی صفوان بن امیه قیس بن عدی سهیل بن عمرو حویطب بن عبدالعزی |
۳۰۰ شتر و ۱۲۰ اوقیه نقره
۲۰۰ شتر ۱۰۰ شتر ۱۰۰ شتر ۱۰۰ شتر ۱۰۰ شتر ۱۰۰ شتر |
علاوه بر اینها به سه نفر از سران تازه مسلمان غیر مکه نیز جوایزی دادند:
اقرع بن حابس تمیمی
عینیه بن حصن فزاری مالک بن عوف نصری |
۱۰۰ شتر
۱۰۰ شتر ۱۰۰ شتر |
نیز به تعدادی دیگر به هریک پنجاه شتر اهداء فرمودند. بر اساس تقسیم عمومی به هریک از مجاهدین اسلام چهار شتر و چهل گوسفند رسید، ولی چون به سواران سه برابر داده شد. از این جهت، به هر سوار دوازده شتر و یکصد و بیشت گوسفند تعلق گرفت([۲]).
کسانی که مورد بذل و بخشش آن حضرت قرار گرفتند، عموماً اهل مکه و بیشتر تازه مسلمان بودند. این بذل و بخشش بر انصار گران آمد و آنان آزردهخاطر گشتند. بعضیها اظهار داشتند: رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به قریش جوایز هنگفتی دادند و ما را از آن محروم ساختند، در حالی که هنوز از شمشیرهای ما قطرههای خون میچکد([۳]). برخی اظهار داشتند: در مشکلات و مصایب ما پیشتازیم و مال غنیمت به دیگران میرسد([۴])! هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم این شایعات و گلایهها را شنیدند، انصار را احضار نمودند و دستور دادند خیمهای نصب شود تا انصار در آن خیمه جمع شوند. آن حضرت وارد جمع آنها شدند و آنان را چنین خطاب کردند: آیا شما چنین چیزی گفتهاید؟ آنها گفتند: ای رسول خدا! دانایان قوم ما چنین مطلبی را نگفتهاند، تعدادی نوجوان احساساتی این کلمات را بر زبان آوردهاند([۵]).
در صحیح بخاری، باب مناقب الأنصار از «انس» روایت است که وقتی آن حضرت صلی الله علیه و سلم انصار را به حضور طلبیدند و از آنان در این باره توضیح خواستند، چون آنها دروغ نمیگفتند، از این جهت عرض کردند: آنچه شما شنیدهاید صحیح است. آن حضرت خطبهای بلیغ و رسا ایراد فرمودند و خطاب به انصار گفتند:
«شما گمراه بودید، خداوند به وسیلۀ من شما را هدایت کرد. شما با یکدیگر اختلاف داشتید و دشمن همدیگر بودید، خداوند به واسطۀ من میان شما وحدت و مهربانی ایجاد نمود. شما مفلس و فقیر بودید، خداوند به وسیلۀ من شما را غنی و بینیاز کرد».
انصار پس از شنیدن هر جمله آن حضرت صلی الله علیه و سلم میگفتند: ما بیش از هرچیز ممنون منّت و احسان خدا و رسول او هستیم([۶]). آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند:
شما هم میتوانید حقوقی که بر گردن من دارید بیان کنید و چنین بگویید: ای رسول خدا! روزی که قریش تو را تذکیب کردند، ما تو را تصدیق کردیم. تو را یاری نکردند، ما تو را یاری کردیم. تو را بیپناه ساختند، ما تو را پناه دادیم. شما تهیدست بودید، ما تو را کمک کردیم. آنگاه فرمودند: وقتی شما چنین پاسخ دهید، من میگویم: شما راست میگویید، ولی ای انصار! «آیا شما راضی نیستید که دیگران شتر و گوسفند ببرند و شما پیامبر را همراه خود ببرید».
عواطف و احساسات انصار چنان تحریک شد که همگی شروع به گریه کردند و اعلام داشتند: ما را فقط رسول خدا صلی الله علیه و سلم کافی است. بیشتر آنها به قدری گریه کردند که محاسنشان از اشک خیس گردید.
نهایتاً آن حضرت به آنان تفهیم کردند، اهل مکه تازه مسلمان شدهاند و من آنچه به آنها دادهام به عنوان استحقاق نبوده، بلکه برای تألیف قلوب و جذب آنان به سوی اسلام بوده است([۷]).
اسرای جنگی حنین تا آن موقع هنوز در محل «جعرانه» بودند که یک هیئت بلند پایه به محضر آن حضرت رسیدند و درخواست کردند اسرای جنگی رها شوند. این هیئت از همان قبیلهای بود که مادر رضاعی آن حضرت، «حلیمه سعدیه» از آن بود. رییس قبیله «زهیر بن صرد»، خطاب به آن حضرت صلی الله علیه و سلم چنین اظهار داشت: زنانی که در سایبانها محبوساند، بعضی از آنان عمهها و بعضی خالههای شما هستند. سوگند به خدا! چنانچه هرکدام از سلاطین و حکام عرب از خاندان ما شیر خورده بود، توقعات زیادی از آنها داشتیم و از شما بیش از این توقع و انتظار داریم. آن حضرت فرمودند: هرچه سهم خاندان بنیعبدالمطلب است، مال شما است، ولی راه حل و تدبیر آزادی سایر اسیران این است که بعد از نماز هنگامی که همۀ مردم یکجا جمع میشوند، همین درخواست را نزد آنان مطرح کنید.
بعد از نماز ظهر آنها این درخواست را نزد مسلمانان مطرح کردند. آن حضرت فرمودند: من فقط اختیار خاندان خودم را دارم، ولی به تمام مسلمانان سفارش میکنم که با شما همکاری کنند. مهاجرین و انصار نیز گفتند: ما هم از سهم خود صرف نظر میکنیم. بدین طریق تمام شش هزار اسیر آزاد و تحویل آنان گردیدند([۸]).
[۱]– طبقات ابن سعد، جزء مغازی ۱۱۰٫
[۲]– طبقات ابن سعد جزء مغازی / ۱۱۰ و زرقانی علی المواهب ۳ / ۴۳٫
[۳]– صحیح بخاری، غزوه طایف.
[۴]– صحیح بخاری / ۶۲۱٫
[۵]– صحیح بخاری / ۶۲۰، غزوه طایف.
[۶]– صحیح بخاری / ۶۲۰ فتح الباری ۸ / ۴۱٫
[۷]– صحیح بخاری / ۶۲۰ فتح الباری ۸ / ۴۱٫
[۸]– طبری ۳ / ۱۶۷۶٫