«درید بن الصمه» با جمعیت بزرگی به «اوطاس» آمد. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم گروهی را به فرماندهی «ابوعامر اشعری» برای مقابله با وی گسیل داشت. «ابوعامر» به دست فرزند «درید» به قتل رسید، «درید» پرچم اسلام را نیز از «ابوعامر» گرفت([۱]). وقتی «ابوموسی اشعری» این وضع را مشاهده کرد، حمله نمود و دشمن را به قتل رسانده و پرچم را به دست خود گرفت. «درید» بر کجاوهای سوار بر شتر بود، «ربیعه بن رفیع» بر وی حمله کرد، ولی نجات یافت. «درید» گفت: مادرت تو را اسلحۀ خوبی نداده است. سپس گفت: از کجاوۀ من شمشیری بیرون کن و هرگاه نزد مادرت رفتی به او بگو: «درید» را به قتل رساندهام. «ربیعه» نزد مادرش رفت و او را از قتل «درید» آگاه ساخت؛ مادرش گفت: سوگند به خدا! درید سه نفر از مادران تو را آزاد کرده است([۲]).
تعداد اسیران جنگی متجاوز از هزاران نفر بود، در میان آنان حضرت «شیما» خواهر رضاعی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم نیز وجود داشت. هنگامی که اسیر شد اظهار داشت: من خواهر رضاعی پیامبر شما هستم. مسلمانان برای تأیید مطلب، او را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بردند. او نشان گازگرفتنی را که آن حضرت در زمان کودکی گرفته بود، به آن حضرت نشان داد؛ از فرط محبت اشک در چشمهای مبارک آن حضرت حلقه زد. ردای مبارک خود را برایش گسترانید و سخنان محبتآمیزی بیان داشت. تعدادی شتر و گوسفند به وی داد و فرمود: اگر میخواهی نزد ما بمان و اگر میخواهی نزد خانوادهات برگردی، تو را به خانوادهات میرسانیم([۳]). او رفتن به خانواده را ترجیح داد، چنانکه آن حضرت او را تا با نهایت اکرام و احترام نزد خانوادهاش فرستادند.
[۱]– مسند ابن ابی حنبل ۴ / ۳۹۹٫
[۲]– طبری ۳ / ۱۶۶۶٫
[۳]– طبقات ابن سعد، اصابه و طبری.