«حنین» نام یک وادی است، میان مکه و طائف و نزدیک بازار «ذوالمجاز» (به فاصله سه مایل از عرفه) قرار دارد([۱]). نام دیگر آن «اوطاس» است([۲]). «هوازن» یکی از قبایل بزرگ عرب و دارای تیرههای بسیاری بود؛ گرچه دایرۀ فتوحات اسلامی روز به روز گسترش مییافت، ولی عربها منتظر این بودند که ببینند سرنوشت مکه، قبله آنان چه خواهد شد. آنها فکر میکردند چنانچه محمد بر قریش غلبه حاصل کند و مکه را فتح نماید، پیامبر راستگو و برحق است. هنگامی که مکه فتح گردید، تمام قبایل با طیب خاطر گروه گروه به اسلام مشرف میشدند([۳]). ولی «هوازن» و «ثقیف» در این قضیه عکس العمل منفی نشان دادند. آنها قبایل جنگجو بودند و با فنون و تاکتیکهای جنگی آشنایی کامل داشتند. هرچند که اسلام روز به روز پیشرفت میکرد، حسادت و کینه آنان افزون میشد([۴])، زیرا شاهد از بینرفتن سیادت و موقیعت خود بودند. بنابراین، بعد از فتح مکه، سران «هوازن» و «ثقیف» چنین پیشبینی کردند که به زودی مورد حمله و تهاجم مسلمانان قرار خواهند گرفت. از این جهت، با یکدیگر به شور و تبادل نظر پرداختند و سرانجام، تصمیم گرفتند به مسلمانان که تا آن موقع هنوز در مکه بودند حمله کنند. طبق این پیمان و تصمیم، با شور و ابهت تمام، به سوی مکه حرکت کردند؛ آنها در این حمله به قدری جدّی بودند که زنان و فرزندان خود را نیز با خود آوردند تا به منظور حفاظت از آنان با رشادت و مردانگی بیشتر بجنگند و هوس فرار و عقبنشینی در سر نداشته باشند. گرچه در این معرکه تمام تیرههای قبایل «ثقیف» و «هوازن» شرکت کردند، ولی دو تیرۀ «کعب» و «کلاب» از شرکت خودداری نمودند. مالک بن عوف که از سران بزرگ هوازن بود به عنوان فرمانده سپاه تعیین شد([۵]).
«درید بن الصمه» که شاعر معروف عرب و رییس قبیله «جُشُم» بود، به عنوان مشاور انتخاب گردید. «درید» در شعر و شجاعت و فنون جنگی مهارت تام داشت، به طوری که کارنامۀ وی در تاریخ عرب بسیار روشن و درخشان است. ولی سنّش بیش از یکصد سال و بسیار پیر و فرتوت شده بود. اما چون هنوز از موقعیت خوبی در میان اعراب برخوردار و به لحاظ رأی و تدبیر مورد اعتماد همگان بود، خود «مالک بن عوف» به وی پیشنهاد کرد تا در جنگ شرکت کند. چنانکه او را به میدان جنگ آوردند. او پرسید: این کدام محل است؟ در پاسخ گفته شد: محل «اوطاس» است. وی گفت: آری، این محل برای جنگ بسیار مناسب است، زمین آن نه خیلی سفت است و نه خیلی نرم که پاها در آن فرو روند.
سپس پرسید: این صدای گریه کودکان از کجا است؟ در پاسخ گفته شد: کودکان و زنان نیز به میدان نبرد آورده شدهاند تا احدی فرار و عقبنشینی نکند، وی که فردی باتجربه و جنگآزموده بود گفت: هنگامی که قدمها متزلزل شوند، هیچ چیزی آنها را ثابت و استوار نگه نمیدارد. در میدان جنگ فقط شمشیر ثمربخش و نافع است و چنانچه شکست و هزیمت نصیب ما گردد، اسارت زنان موجب ذلّت و خواری بیشتری برای ما خواهد بود. سپس پرسید: آیا تیرههای «کعب» و «کلاب» هم شرکت دارند؟ در پاسخ گفته شد: خیر! آنگاه با تأسف اظهار داشت: اگر امروز روز شرف و عزت بود هرگز «کلاب» و «کعب» غایب نمیبودند. «درید» پیشنهاد کرد که سپاه آنها از میدان جنگ عقبنشینی کرده در محل محفوظ و مناسبتری گرد آیند و از همانجا اعلان جنگ شود؛ ولی «مالک بن عوف» که جوان سی سالهای بود و در بحبوبه غرور جوانی قرار داشت، این نظر را نپسندید و اظهار داشت: تو پیر و فرتوت شده عقل و معلومات نظامی خود را از دست دادهای. از این جهت، نظر تو قابل قبول نیست([۶]).
وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در مکه مکرمه از این ماجرا آگاه شدند، برای تحقیق کامل «عبدالله بن ابی جدرد» را فرستادند؛ او به «حنین» آمد و تا چند روز در میان سپاه کفر بود و پس از این که از تمام حالات و اسرار و موقعیت نظامی آنان آگاهی کامل پیدا کرد، به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و سلم حضور یافت و گزارش کاملی از مأموریت خویش ارائه داد، آن حضرت صلی الله علیه و سلم به ناچار آمادۀ مقابله شدند. برای تهیه تجهیزات و آذوقۀ ارتش اسلام، نیاز به گرفتن وام پیش آمد. از عبدالله بن ربیعه که شخص بسیار ثروتمندی بود مبلغ سی هزار درهم وام گرفتند([۷]). تعداد یکصد زره از صفوان بن امیه که از سران بزرگ مکه بود و در میهماننوازی شهرت خاصی داشت و تا آن موقع مسلمان نشده بود، عاریت گرفتند([۸]).
در ماه شوال سال هشتم هجری، مطابق با ۶۳۰ میلادی، ارتش اسلام که تعداد آن دوازده هزار نفر بود، با تجهیزات و سر و سامان فوق العادهای به سوی حنین حرکت کرد. بعضی از اصحاب که از عظمت و نیروی ارتش اسلام تحت تأثیر قرار گرفته بودند، از زبان آنان بدون اختیار این جمله خارج شد: «امروز چه کسی بر ما غلبه میکند؟» ولی این جمله مورد پسند بارگاه الهی واقع نشد. چنانکه میفرماید:
﴿وَیَوۡمَ حُنَیۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡ کَثۡرَتُکُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنکُمۡ شَیۡٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّیۡتُم مُّدۡبِرِینَ ٢۵ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَکِینَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ وَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢۶﴾ [التوبه: ۲۵-۲۶].
«و روز حنین را به یاد آورید، هنگامی که کثرت تعداد شما را در شگفت قرار داد، ولی آن کثرت به شما نفعی نرساند و زمین با وجود وسعت خویش بر شما تنگ آمد؛ سپس فرار کردید، آنگاه خداوند تسلی خویش را بر پیامبر و مؤمنان نازل فرمود و سپاهیانی فرستاد که شما آنان را مشاهده نکردید و کافران را عذاب داد و این است کیفر کافران».
جنگ میان ارتش اسلام و سپاه کفر آغاز شد، مسلمانان تاب تحمل تیراندازیها و حملات دشمن را نیاوردند و پا به فرار گذاشتند. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم پیرامون خود نظر افکندند، دیدند احدی از یاران خاص هم وجود ندارد([۹]). ابوقتاده میگوید:
هنگامی که مردم پا به فرار گذاشتند، فردی از کفار را مشاهده کردم که یکی از مسلمانان را بر زمین خوابانده و روی سینهاش نشسته است، من از پشت سر چنان به شانهاش شمشیری زدم که زره وی را قطع کرد و در بدنش فرو رفت. او رو به من نمود و چنان مرا فشرد که نزدیک بود جان از تنم بیرون آید، ولی ضربه کاری من بر وی اثر کرد و بر زمین افتاد. در همین اثنا حضرت عمر رضی الله عنه را دیدم پرسیدم: مسلمانان در چه حالی هستند؟ وی گفت: قضای الهی چنین بوده است([۱۰]).
[۱]– ابن سعد مرقوم داشته که حنین به فاصله سه روز سفر از مکه قرار دارد.
[۲]– این نظر قاضی عیاض است، ولی ابن حجر مرقوم داشته که طبق تصریح ابن اسحاق این نام دیگری غیر از حنین و از سرزمینهای هوازن است. فتح الباری و زرقانی، ذکر غزوه هوازن و اوطاس.
[۳]– صحیح بخاری، ذکر فتح مکه بعد از باب مقام النبی بمکه.
[۴]– مارگولیوث مینویسد: از توسعه و استحکام حکومت اسلامی، قبایل بدوی که ریگهای صحرا برای آنان بسیار عزیز بود، بینهایت بیمناک بودند.
[۵]– وی پس از غزوه طایف مسلمان شد و در دوران خلافت حضرت عمر در جنگ قادسیه شرکت داشت.
[۶]– تمام تفصیلات در طبری ۳ / ۱۶۵۵ تا ۱۶۵۷ مذکور اند.
[۷]– مسند احمد بن حنبل ۴ / ۳۶ در اصابه از امام بخاری نیز این روایت نقل شد، ولی در آنجا مبلغ ده هزار درهم مذکور است.
[۸]– در مؤطا آمده است: وقتی از وی اسلحه خواسته شد، او گفت: با اجبار میخواهید یا با رضایت؟ آن حضرت فرمودند: با رضایت. در ابوداود، باب الضمانه نیز شبیه این روایت مذکور است.
[۹]– ولی در دیگر روایات پا برجا بودن چند صحابه پیرامون آن حضرت مذکور است. تطبیق میان دو روایت چنین است که هردو امر در صحنههای مختلفی روی دادهاند و راوی مشاهدات خود را ذکر کرده است. تفصیل این مطلب بعداً ذکر خواهد. (وعده مصنف دربارۀ تفصیل عملی نشده است، از این جهت نیاز به تفصیل هست، چنانکه در این مورد چند امر قابل توضیحاند:)
۱) مؤلف در وهله اول شکست مسلمانان را پذیرفته است، این نظر «ابن اسحاق» و سایر سیرهنویسان است، ولی براساس حدیث صحیح در همان وهله اول فتح و پیروزی از آن مسلمانان شد. مسلمانان مشغول گردآوری غنایم جنگی شدند، در همین موقع دشمن فرصت را غنیمت دانسته شروع به تیراندازی کرد که بر اثر آن، در صفهای مسلمانان انتشار و پراکندگی به وجود آمد. در صحیح بخاری از طریق «براء» چنین روایت شده: «وَإِنَّا لَمَّا حَمَلْنَا عَلَیْهِمِ انْکَشَفُوا، فَأَکسینا عَلَى الْغَنَائِمِ، فَاسْتَقْبَلْنَا بِالسِّهَامِ». (بخاری غزوه حنین).
«وقتی ما حمله کردیم آنان شکست خورده عقبنشینی کردند و چون ما مشغول غنایم جنگی شدیم آنها شروع به تیراندازی بر ما کردند».
۲) یکی از اسباب شکست ظاهری این بود که بعضی از افرادی که هنوز ایمان در قلبشان جای نگرفته بود، از مکه با ارتش اسلام همراه شده بودند. هدف از شرکت آنها در جنگ فقط این بود که مسلمانان را در بحبوبه جنگ فریب دهند. چنانکه در صحیح مسلم مذکور است: «ام سلیم» که در آن جنگ شرکت داشت، به رسول اکرم صلی الله علیه و سلم گفت: «اقْتُلْ مَنْ بَعْدَنَا مِنَ الطُّلَقَاءِ انْهَزَمُوا بِکَ» (مسلم، غزوه النساء مع الرّجال) این طلقاء را بکشید، زیرا آنها باعث شکست شما شدند.
امام نووی در شرح این مینویسد: «لَمْ یَحْصُلِ الْفِرَارُ مِنْ جَمِیعِهِمْ وَإِنَّمَا فَتَحَهُ عَلَیْهِمْ مَنْ فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ مِنْ مُسْلِمَهِ أَهْلِ مَکَّهَ الْمُؤَلَّفَهِ وَمُشْرِکِیهَا الَّذِینَ لَمْ یَکُونُوا أَسْلَمُوا وَإِنَّمَا کَانَتْ هَزِیمَتُهُمْ فَجْأَهً لِانْصِبَابِهِمْ عَلَیْهِمْ دَفْعَهً وَاحِدَهً وَرَشْقِهِمْ بِالسِّهَامِ وَلِاخْتِلَاطِ أَهْلِ مَکَّهَ مَعَهُمْ مِمَّنْ لَمْ یَسْتَقِرَّ الْإِیمَانُ فِی قَلْبِهِ وَمِمَّنْ یَتَرَبَّصُ بِالْمُسْلِمِینَ الدَّوَائِرَ وَفِیهِمْ نِسَاءٌ وَصِبْیَانُ خَرَجُوا لِلْغَنِیمَهِ».
«یعنی همه مسلمانها فرار نکرده بودند، بلکه منافقانی که در میان مؤلفه القلوب مکه بودند و آن دسته از مشرکان مکه که در جنگ شرکت داشتند و هنوز مسلمان نشده بودند، پا به فرار گذاشتند و این شکست ناگهانی از این جهت متوجه مسلمانان شد که دشمن به طور ناگهانی شروع به تیراندازی کرد و در میان ارتش اسلام کسانی هم از اهل مکه بودند که ایمان در دلهای آنان رسوخ نکرده بود و منتظر ورود مصایب بر مسلمانها بودند.
طبری از زبان «طلقاء» جملاتی نقل کرده که شاهد زندهای بر این موضوع است و از آن به خوبی پرده برمیدارد؛ یعنی اهل مکه در این جنگ با مسلمانان همدل نبودند. طبری ۳ / ۶۶۰٫
ابن جریر طبری که از مفسران متقدمین است میگوید: «أَنَّ الطُّلَقَاءَ انْجَفَلُوا یَوْمَئِذٍ بِالنَّاسِ، وَجَلَوْا عَنْ نَبِیِّ اللَّـهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» «ابن جریر طبری ۱۰ / ۶۲».
ابوحیان اندلسی یکی دیگر از مفسران قرون وسطا میگوید: «یقال: إن الطلقاء من أهل مکه فروا وقصدوا إلقاء الهزیمه فی المسلمین» بحر المحیط ۵ / ۲۴ (گفته میشود که «طلقاء» مکه فرار کرده بودند و هدف آنها این بود که مسلمانها مغلوب شوند). علامه «آلوسی» در «روح المعانی» در تفسیر سوره توبه مینویسد: «وکان أول من انهزم الطلقاء مکراً منهم وکان ذلک سببا لوقوع الخلل وهزیمه غیرهم». ۱۰ / ۶۶ (نخست «طلقاء» با دسیسههایی که در دل داشتند، پا به فرار گذاشته و عقبنشینی کردند که بر اثر آن انتشار و سراسیمگی در میان صفهای مسلمانان به وجود آمد).
۳) در زمانی که مسلمانان عقبنشینی کرده بودند، گروهی از آنان در کنار آن حضرت صلی الله علیه و سلم استوار و پابرجا مانده بودند. در این رابطه منشأ اشتباه مؤلف، این روایت بخاری شده است که از «انس» چنین منقول است: «فَأَدْبَرُوا عَنْهُ حَتَّى بَقِیَ وَحْدَهُ» (مردم عقبنشینی کردند به طوری که آن حضرت تنها مانده بودند).
مؤلف همین روایت را مد نظر قرار داده و به شرح فوق اظهار نظر کرده است. ولی بدیهی است مطلب روایت این است در آن محلی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بودند، کسی دیگر نبود. چنانکه در همین روایت، «انس» میگوید: هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم انصار را ندا کردند، آنان در پاسخ چنین گفتند: «لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَبْشِرْ نَحْنُ مَعَکَ» (ما حاضریم ای رسول خدا! شما شادمان باشید، ما در کنار شما هستیم). در همین باب روایتی از «انس» قبل از این روایت مذکور است که در آن از انصار چنین نقل شده: «لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَیْکَ نَحْنُ بَیْنَ یَدَیْکَ» «حافظ ابن حجر» در این باره چنین اظهار نظر فرموده است: «وَیَجْمَعُ بَیْنَ قَوْلِهِ حَتَّى بَقِیَ وَحْدَهُ وَبَیْنَ الْأَخْبَارِ الدَّالَّهِ عَلَى أَنَّهُ بَقِیَ مَعَهُ جَمَاعَهٌ بِأَنَّ الْمُرَادَ بَقِیَ وَحْدَهُ مُتَقَدِّمًا عَلَى الْعَدُوِّ وَالَّذِینَ ثَبَتُوا مَعَهُ کَانُوا وَرَاءَهُ» فتح الباری ۸ / ۲۴٫
(میان این قول که آن حضرت تنها ماندند و این وقایع که بیانگر ایناند که با آن حضرت گروهی از صحابه همراه بودند، چنین تطبیق داده میشود که آن حضرت در جلو دشمن از همه مقدم و آنانی که با ایشان همراه بودند، پشت سر ایشان قرار داشتند).
ثانیاً در صحیح بخاری از «براء» روایت است که «ابوسفیان بن حارث» در آن موقع نزد رسول اکرم صلی الله علیه و سلم حضور داشتند و لجام مرکب ایشان به دست وی بود (صحیح بخاری، غزوه حنین).
در صحیح مسلم از حضرت «عباس نقل شده که میگوید: من و ابوسفیان بن حارث از آن حضرت جدا نشدیم. «فَلَزِمْتُ أَنَا وَأَبُو سُفْیَانَ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْـمُطَّلِبِ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ نُفَارِقْهُ» (مسلم غزوه حنین). علاوه بر این روایات صحیحین، روایات ذیل نیز مورد توجه قرار گیرند:
۱) ابن ابی شیبه» روایت مرسلی از «حکم بن عتیبه» نقل کرده که با آن حضرت چهار نفر باقی مانده بودند. (فتح الباری ۸ / ۲۳)
۲) ترمذی از «ابن عمر» روایت کرده است که در آن روز با رسول اکرم صلی الله علیه و سلم یکصد نفر باقی نمانده بودند. (ترمذی، ابواب الجهاد، باب ما جاء فی الثبات عند القتال)
۳) در مسند احمد ۱ / ۴۵۳ و مستدرک حاکم از عبدالله بن مسعود روایت است که در آن روز با رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فقط هشتاد نفر باقی مانده بودند. (فتح الباری ۸ / ۱)
۴) بیهقی از «حارثه بن نعمان» روایت کرده است که یکصد نفر باقی مانده بودند. (زرقانی ۳ / ۲۲)
«ابونعیم» در دلایل النبوه نیز یکصد نفر ذکر کرده و گفته است: بیش از سی نفر مهاجر و باقی انصار بودند. (فتح الباری ۸ / ۲۳)
۵) «ابن اسحاق» روایت میکند که در آن موقع با رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از مهاجرین انصار و اهل بیت افراد ذیل همراه بودند. ابوبکر، عمر، علی، عباس بن عبدالمطلب، ابوسفیان بن حارث، جعفر بن ابی سفیان بن حارث، فضل بن عباس، ربیعه، ایمن بن زید، و ایمن بن أم ایمن.
خلاصه و ماحصل مطالب یاد شده است که مراد از جمله «بقی وحده» در کلام حضرت انس مفهوم و معنای ظاهری آن نیست. حافظ ابن حجر آن را چنین توجیه کرده است که هدف از این بیان، قلت تعداد آنهایی است که تا آخر مقاومت کردند و در کنار آن حضرت ثابت و پابرجا ماندند. و گرنه واقعیت این نیست که ذکر شده. برای روایت دوم که در آن تعداد مقاومتکنندگان به طور متفاوت ذکر شده، توجیهات مختلفی بیان شده است (ر، ک: زرقانی ۳ / ۴۲) ولی از مجموع روایات چنین معلوم میشود که مسلمانان در حول و حوش و نزدیک آن حضرت پراکنده شده بودند و بعداً دسته دسته و گروه گروه خود را به ایشان رساندند، تا اینکه جمع کثیر و قابل توجهی نزد ایشان گرد آمد. به همین دلیل در روایات مختلف، تعداد آنان متفاوت ذکر شده است. «سید سلیمان ندوی»
[۱۰]– صحیح بخاری، غزوه حنین ۱ / ۶۱۸٫