عوامل گسترش تقلید(۱)

بعد از به وجود آمدن تقلید، عواملی در گسترش آن نقش داشتند که آن عوامل به طور مستقل و یا با ارتباط با عوامل دیگر در گسترش گسترده آن نقشی اساسی ایفا کردند که برخی از این عوامل عبارتند از:

الف) تعصّب

تعصب نه تنها یکی از عوامل گسترش تقلید است؛ بلکه می‌توان آن را به عنوان یکی از عوامل پیدایش تقلید نیز به حساب آورد؛ چرا که این عوامل در برخی زمان‌ها و مکان‌ها به گونه‌ای قوی بود که مردم را از راه کتاب و سنت دور کرده است. شوکانی در این باره می‌گوید: یکی از اسباب مقتضی تعصب، این است که بعضی از مردم از صاحبان رأی و نظر پیشین خود، تبعیت می‌کنند و سخن مطابق آراء آنان می‌نمایند، هرچند که بدانند خطا است و کمترین حالت، این است که آن را صحیح می‌پندارند، حتی اگر بدان عمل نکنند و برای آن و تقویتش، دلیل و برهان و تأویل می‌طلبند هرچند که دلیل آن، ضعیف و مطرود باشد و برای مقلّد در این عمل، هیچ بهره و فائده‌ای نیست جز آنکه به آن شخص معروف مباهات می‌ورزد.([۱]) به گونه‌ای که ابوالحسن کرخی یکی از علمای حنفی می‌گوید: هر آیه یا حدیثی که مخالف اصحاب ما باشد، آن تأویل یافته است یا منسوخ.([۲]) البته باید توجه داشت که تعصب‌های نابجا از برخی از مقلدینی سر می­زند که تفکر و رویکرد امام خود و شاگردان اندیشمند وی را در نیافته­اند ولی با این وصف این تعصب‌های نابجا علاوه بر آنکه مذموم و حرام است، عاملی در گسترش تقلید و دوری از قرآن و سنت نیز شده است. عزالدین بن عبدالسلام در قواعدش این‌گونه احوال متعصبین را بیان می‌کند: «جای بسیار تعجب است که مقلّد بر (ضعف یا نادرست بودن) سخن و استدلال امامش واقف است و با این حال از او تقلید می‌کند. مثل اینکه امامش، پیامبری است که به سوی او فرستاده شده است و این، او را از حق و صواب دور می‌سازد. صاحبان خرد و اندیشه بدین عمل خشنود نیستند؛ بلکه (با تفحص در آثار و اقوالشان) در می‌یابی که آن‌ها از مقلّدشان دوری می‌جویند و مقلّدین برای دفع ظواهر کتاب و سنت، حیله‌ها به کار می‌برند و آن را تأویل می‌نمایند و مشاهده کرده‌ایم که آن‌ها در مجالس اجتماع می‌کنند و اگر چیزی مخالف آنچه بدان خو گرفته‌اند بیان شود، بسیار شگفت‌زده می‌شوند که حتی گمان می‌برند، حق، منحصر در مذهب امامش است و اگر آن شخص خوب بیاندیشد، تعجبش از مذهب امامش بیشتر از تعجب او از مذهب دیگران می‌شود.»([۳])

گاهی این تعصب منحصر به دیدگاه و اقوال امام مقلّد نمی‌شود؛ بلکه متوجه شاگردان و پیروان او می‌شود بدون اینکه خود مقلّد آن را درک کند. اگر به او گفته شود که خلاف قول امامت عمل می‌کنی و این از اقوال شاگردش است، اصلاً باور نمی‌کند و تو را متهم به لامذهب و دیگر القاب می‌کند. محمّد بن ناصر بن محمّد می‌گوید: «متعصبین به مذاهب ائمه در بسیاری از موارد برخلاف نصوص امامانشان عمل می‌کنند و از اقوال متأخرین مذهبشان تبعیت می‌کنند.»

سپس بیان می‌کند که متأخرین شافعیه در حقیقت پیروان ابن‌حجر هیثمی صاحب تحفه المحتاج و هم مسلکانش و نیز شارحان کتاب المنهاج امام نووی همچون شربینی و غیره هستند. هرچند گاهی آن اقوال خلاف قول امام شافعی رحمه الله باشد. و نیز متأخرین مالکیه در حقیقت پیروان خلیل هستند و از مختصر خلیل عدول نمی‌کنند و اگر حدیثی را یافتند که در صحیحین است و مذهبشان خلاف آن باشد، بدان عمل نمی‌کنند و می‌گویند: امام فلانی از ما نسبت به این حدیث آگاه­تر است. «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ»([۴])«‏امّا مردمان کار و بار (دین) خود را به پراکندگی کشاندند و (هر گروهی به راهی رفتند، و عجب این که) هر دسته و جمعیتی بدانچه دارند و برآنند خوشحال و شادانند (چرا که گمان می‌برند ایشان بر راستای راهند و دیگران کژ راهه می‌روند). ‏» البته ائمۀ اربعه دیگران را از تقلید آراءشان نهی کرده‌اند که در بخش” نهی ائمۀ اربعه از آراء آنان” به طور مفصل بدان پرداخته خواهد شد.

در مواردی مشاهده می­شود که مقلِّد آنقدر به دیدگاه مذهب خود تعصب دارد که حتی حاضر به شنیدن دیگاه­های مخالف نیست و تصور می­نماید که آن‌ها دین و تفکرات جدیدی هستند که سعی در نابودی اعتقادش می­نمایند. این افراد باید فرموده خدای جلیل را بیاد داشته باشند که می‌فرماید: ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِینَ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨﴾([۵]) «مژده بده به بندگانم،‏ آن کسانی که به همۀ سخنان گوش فرا می‌دهند و از نیکوترین و زیباترین آن‌ها پیروی می‌کنند. آنان کسانیند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند.» و حتی این افراد برای حفظ تفکرات خود در برابر نصوص صحیح و صریح خداوند متعال قد علم می­کنند بدون اینکه به عاقبت نافرجام آن فکر کنند که البته در این بین نقش علمای متعصب و بدون اندیشه بسیار پر رنگتر است و بدون هیچ درکی و دلیلی در برابر حق و حقیقت می­ایستند.

 

 

 

([۱])شوکانی، أدب الطلب و منتهی الأرب، ص ۱۱۱٫

([۲])سفارینی، التحقیق فی بطلان التلفیق، ص ۹۲ به نقل از:( الدرالمختار مع رد المحتار، ۱/۴۸-۴۹).

([۳]) شنقیطی، ارشاد المقلدین عند اختلاف المجتهدین، ص ۱۵۰٫

([۴]) مؤمنون، ۵۳٫

([۵]) زمر، ۱۷ و ۱۸٫

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …