داستانی از عمر رضی الله عنه
عمر رضی الله عنه در خانه ای صدای کریه
شنید با شلاقش وارد خانه شد ضربه ای به
سوی ایشان زد تا این که به جای نوحه سرا
رسید او را به قدری زد تا روسریش افتاد
سپس به غلام خود گفت : وای بر تو نوحه سرا
را بزن این نوحه سرا است هیچ حرمتی ندارد
این به خاطر اندوه شماگریه نمی کند وی بخاطر
گرفتن درهم از شما اشک می ریزد. وی
مردگان تان را در قبرها و زندگان تان را در
خانه هایشان آزار می دهد .
او از صبر باز می دارد ، اما خداوند امر به
صبر کردن کرده است .
هم چنان وی به جزع و فزع که خداوند آن را
ممنوع ساخته است ، دستور می دهد .
(کتاب شرح ابن ابی العدید ج ۳ ص ۱۱۱).