ابن خلدون علم کلام را چنین تعریف می کند: علمی که مصرّانه با ادلّه ی عقلی از عقاید ایمانی دفاع کرده و با مذاهب سلف و اهل سنت در بحث اعتقادات، بدعتیان را رد می کنند[۱]. ترتیب، تنظیم و باب بندی علم کلام منسوب به معتزله است. چرا که آنان نخستین کسانی بودند که این کار را کردند. در روزگار عمرو بن عبید در مورد وعده به نعمت و انکارِ قضا و قدر سخنانی گفتند. بعد از او (علاف) و (نظّام) و همکیشانِ اهل کلامشان آمدند و صفات الهی را نفی نمودند[۲]. در وجه تسمیهی این علم به علم کلام، اختلاف نظر وجود دارد. برخی گویند: زیرا صرفا بحث های آن تئوری و مبتنی بر بدعت است و عملی و کاربردی نیست. یا گویند: سببِ وضع و پرداختن به آن، جدالِ آنان بر سر اثباتِ ایده و نظر و برای تفکیکِ کلام از فقه است. زیرا فقه عمل است و کلام ایده و نظر[۳].
رد آنان بر ملحدینِ دَهرِی که می گویند: جهان هستی ازلی است، برپایه ی دلیل و مدرک است که این جهان آفریدگاری به نام (الله) دارد[۴]. یعنی این باور را دارند:
-
با ردّ نظریه ی نصارا که قایل به سه الله بودن هستند، و ردِّ بر یهودیان که خالق را به مخلوقین تشبیه می کنند و نیز با ردِّ بر مجوس که معتقد به إلهِ نور و تاریکی هستند، الله را پاک و منزه از عیب می دانند[۵].
-
اثبات صفاتِ وجوبی الله مانند: القادر، العالم، الحی(زنده)، القیوم(پایدار)، الواحد(یکتا). و ردّ بر کسانی که این صفات را رد می کنند.
-
سخن در مورد رؤیت یا دیدنِ الله در بهشت.
-
بحث در مورد کلام الهی که آیا مخلوق است، یا غیر مخلوق.
-
بحث پیرامون افعالِ بندگان که آیا مخلوقاند، یا غیر مخلوق. و اینکه آیا استطاعت و توانایی اشخاص، قبل از انجام کار موجود بوده است یا در هنگام انجام عمل.
-
سخن در حکمِ مرتکبِ گناهان کبیره، که آیا با انجام گناه کافر می شوند یا خیر.
-
بحث عمومی پیرامون اثبات نبوت ها (ردّی است بر نفی کنندگانِ چنین اعتقادی و نیز ردّ بر بِرَهمائیان)، و اثبات نبوت محمد صلی الله علیه وسلم به صورت خاص.
-
سخن در مورد امامتِ عظمی که چه کسی صلاحیت آن را دارد؛ آیا امامت از طریق شورا و انتخابات است یا باید با نص (قرآن و سنت) اثبات گردد.
[۱] قواعد المنهج السلفی: (ص ۷۲) و منهج علماء الحدیث و السنه: (ص ۷۳ – ۸۲).
[۲] قبلی، (ص ۷۰).
[۳] همان، ص ۷۲٫
ابن خلدون: متوفای ۸۰۸ هـ. ۱۴۰۵م.
عمرو بن عبید: متوفای ۱۱۴هـ. ۷۶۱م.
[۴] این توحید ربوبیت است و هدف نهایی در نزد علمای کلام و فلسفه همین است. توحید ربوبیت به تنهایی بر مسلمان بودنِ فرد کفایت نمی کند. مگر این توحید الوهیت یکتا دانستن الله در عبادت و توحید اسماء وصفات هم به آن ضمیمه شود. تنها دانستن الله در اسماء وصفات یعنی: همان گونه که الله خود را در کتابش و پیامبرش صلی الله علیه وسلم در سنت او را توصیف نموده اند وصفش نماییم. بدون تشبیه، تمثیل(همانندی)، تأویل، تعطیل یا نفی صفات.
[۵] ابن تیمیه می گوید: بیشتر نویسندگانِ علم کلام اهل کتاب را در مسایلی رد می کنند که عقلی است؛ مانند: اعتقاد به سه خدایی مسیحیان و یا تکذیب محمد صلی الله علیه وسلم. ولی هرگز در اصول دین با آنان مناظره نمی کنند. این کوتاهیِ آنان و مخالفتشان با روش قرآن را می رساند. الله در قرآن کریم مسایلی را که با پیامبران مخالفت شده است بیان داشته و مخالفین را به سبب کارشان، نکوهیده است . این گونه موارد در قرآن کریم به وفور یافت می شود. چرا که کفر و ایمان، متعلق به رسالت و نبوت است. لذا هر گاه مخالفت هایی که با پیامبران نموده اند مشخص شد، کفرشان آشکار می گردد. معارج الوصول إلی أن أصول الدین و فروعه قد بینها الرسول… (ص ۲۳).