امام شافعی: می گوید: اگر انسان به غیر از شرک، به تمام منهیّات الهی مبتلا شود، بهتر از آن است که به علم کلام نظر اندازد. و گفته است: حکم من در مورد علمای کلام این است که با چوبِ درخت خرما تنبیه شوند و در میانِ قبایل و عشایر چرخانده شوند. و گفته شود: این است مجازات کسی که قرآن و سنت را ترک کند و علم کلام بی اموزد. و نیز می گوید: کل العلوم سوى القرآن مشغله إلا الحـدیث والفقـه فی الدیــن. همه ی علم ها غیر از قرآن، اتلاف وقت و سرگرمی است؛ به جز علم حدیث و دانش دین.
العلم ما کان فیه قال حدثنــا وما سوى ذلک وسواس الشیاطین. علم آن است که حاوی قال حدَّثَنا: به ما حدیث گفت باشد. ما ورای این علوم وسوسه های شیاطین است.
امام احمد : می گوید: صاحب علم کلام هرگز رستگار نمی شود و علمای علم کلام زندیق و کافراند. ابو یوسف شاگرد ابوحنیفه رحمهما الله به بشر مریسی گفت: دانستنِ علم کلام، جهل است. و ندانستن علم کلام، علم است. هر گاه شخص در علم کلام مشهور و سرشناس شود، به او گویند: زندیق؛ یا متهم به زندقه می شود. و این که می گوید: ندانستن علم کلام، علم است، یعنی، اعتقاد به نادرست بودن علم کلام. چرا که فهم این مسئله، خود علمی سودمند است. یا منظور ابو یوسف، رویگردانی از علم کلام می باشد. یا ممکن است هدفش این باشد که به علم کلام اعتبار ندهیم. چرا که این کار، دانش و عقل شخص را مصون و محفوظ می دارد. و آنگاه که دانش و عقل انسان محافظت شُد، از این منظر خود، علم محسوب می شود. والله اعلم. وقتی از امام ابو حنیفه : در مورد علم کلام سؤال شد چنین گفت: علمِ کلام، مقالات و گفتار فلاسفه است. تو باید پایبند به روش سلف و پیرو حدیث باشی. از کارهای نوپیدا در دین بپرهیز. که هر بدعت گمراهی است. از امام احمد بن حنبل، از ابی عمر حفصِ بن عمر رحمهما الله روایت است که وی گفت: علمِ کلام سراپا جهل است. و تو هر چه به جهل، بیشتر آگاهی داشته باشی، به علم ناآگاهتری. امام مالک چنین گفته است: از بدعت بپرهیزید. شخصی پرسید: ای ابوعبدالله بدعت چیست؟ گفت: اهل بدعت آناناند که در اسم ها، صفات، کلام، علم و قدرتِ الله سخنانی بی ربط می گفتند. و آن گونه که صحابه و پیروانِ نیک آن ها سکوت ماندند[۱]، ساکت نشدند.
همچنین گفته است: هر کس دین را به وسیله ی علمِ کلام بی اموزد، زندیق می شود. این مقوله از ابو یوسف هم روایت شده است. عبدالله بن مبارک : گوید: اجماع فقهاء و اهل حدیث در تمام دنیا بر این است که اهل کلام، اهل بدعت و گمراهی اند. و هرگز در زمره ی علما محسوب نمیشوند. علما آنان اند که اهلِ حدیث و فهم دینی باشند. و ملاک برتریِ آنان نسبت به یکدیگر، تشخیص، فهم و تخصص می باشد. امام شافعی : گفته است: مردم به جهالت و اختلاف گرفتار نیامدند مگر بعد از اینکه زبان عرب را رها نموده و به زبان ارسطو گرویدند[۲]. حسن بصری : گوید: متکلمین آنان را نابود کردند. طبق هوا و هوس خویش تحریف نمودند. امام جعفر صادق : گفته است: هر گاه بحث و سخن در مورد ذات الله أ شد، دست نگه دارید. گروهی نسبت به ذات الله سخن گفتند و گمراه گشتند. از سفیان ثوری : نقل شده است که : به سنّت چنگ آویزید و از بحث در مورد ذات الله بپرهیزید. اوزاعی : گفته است: خویش را به پایبندی سنت مُلزم دار. و مانند صحابه عمل کن؛ هر چه آنان گفتند تو هم بگو و از آنچه دست کشیده اند باز آی. و می گوید: پیروِ آثار سلف باش و از اندیشه ی دیگر مردمان برحذر باش؛ گر چه آراسته و با آب و تاب سخن گویند. امام ذهبی : چنین گوید: کَماند افرادی که در علمِ کلام توجه کنند مگر اینکه، تلاش و اجتهادشان آنان را به مخالفت با سنّت می کشاند. از این رو علمای سلف اندیشیدن به علم کلام را نکوهیده اند. چرا که این علم زاییده ی علم حُکَما و کمونیست ها است. هشام بن عبدالملک : فرزندش را اینگونه نصیحت می کند: از اهل کلام برحذر باش؛ زیرا کار آنان منجر به هدایت نمی شود. از عبدالله بن طاهر : پرسیده شد: ای ابو یعقوب این چه احادیثی است که در مورد نزول (فرود آمدن الله) روایت می کنید؟ گفت: ای امیر، این احادیث را همان افرادی روایت کرده اند که احادیثِ طهارت، غسل، نماز و احکام را روایت نموده اند. علما هم آنها را نقل کرده اند. این روایات همان گونه اند که آمده اند؛ بدون بیان کیفیت. و جایز نیست مردود شمرده شوند. راویان این احادیث، یعنی صحابه، در این زمینه عادل بوده اند و گر نه احکام و شریعت باطل می گشت. سؤال کننده گفت: الله شفایت دهد که شفایم دادی! این مقوله از ابو حاتم و ابوزرعه رازی هم روایت شده است. جنید بن محمد : گفته است: کمترین ضررِ علم کلام این است که هیبتِ الله از دل انسان می افتد. و آنگاه که دل از هیبت و جبروت الله تهی گشت، خالی از ایمان می گردد[۳].
ابن قتیبه : چنین گوید: ما را با علم کلام سر و کاری نیست؛ به نظر من بیشتر آنان که هلاک شدند به سبب علم کلام بوده است[۴].
[۱] منظور از سکوتِ در این مسایل، دست نگه داشتن از تفصیل، کیفیت و تأویل به روش متکلّمین است. و گر نه کتاب الله و سنت و آثار صحابه با واضح ترین دلایل عقلی و نقلی، مملو از توضیح در باب عقیده ی صحیح در باب اسم ها، صفات و قضا وقدر هستند. (یاسر برهامی).
[۲] ارسطو فرزند نیکو ماخوس از اهالی استاگیرا، واقع در شمال یونان و اولین وضع کننده ی علم منطق بود. الملل و النهل، شهرستانی. ابن صلاح و نووی در الطبقات، کِندی و ابن زولاق در تاریخ مصر و صَون المنطق نوشته ی سیوطی و … .
[۳] صون المنطق، والکلام عن فن المنطق و الکلام، حافظ سیوطی.
[۴] منهج علماء الحدیث و السنه، (ص ۱۰۳) به نقل از کتاب الإختلاف فی الفظ، ابن قتیبه (ص ۲۲۵).