عقیده ی امام شافعی (رحمه الله)

تألیف: دکتور محمد بن عبدالرحمن الخمیس
مترجم:جوانان اهل توحید کردستان

أ. سخن ایشان در توحید
۱٫ امام بیهقی از بیع بن سلیمان از امام شافعی: نقل می کند که فرمودند:|من حلف بالله أو باسم من أسمائه فحنث فعلیه الکفاره، ومن حلف بشیء غیر الله مثل أن یقول الرجل والکعبه وأبی وکذا وکذا ما کان، فحنث فلا کفاره علیه و یمین، ومثل ذلک قوله لعمری.. لا کفاره علیه و یمین بغیر الله فهی مکروهه منهی عنها من قبل الرسول صلى الله علیه وسلم|إِنَّ اللَّهَ یَنْهَاکُمْ أَنْ تَحْلِفُوا بِآبَائِکُمْ فَمَنْ کَانَ حَالِفًا فَلْیَحْلِفْ بِاللَّهِ أو لِیَسْکُت|  … |
«هرکس به الله یا به نامی از نامهای خداوند سوگند بخورد سپس سوگند خود را بشکند بر او کفاره لازم است، اما اگر کسی به غیر خداوند سوگند یاد کند مثلاً بگوید قسم به کعبه یا قسم به جان پدرم و امثال اینها و سپس سوگند خود را بشکند هیچ کفاره ای بر او نیست و همچنین اگر بگوید: به جان خود سوگند هیچ کفاره ای بر او نیست. سوگندی است به غیر خداوند که حرام است و پیامبرع از آن نهی کرده است آنجا که می فرماید: همانا الله عزوجل شما نهی کرده است که به پدرانتان سوگند یاد کنید پس اگر کسی خواست که سوگند بخورد به خدا سوگند بخورد یا ساکت شود…» امام شافعی چنین استدلال کرده است که چون نامهای خداوند مخلوق نیستند پس اگر کسی به نام خداوند سوگند بخورد سپس به سوگندش عمل نکند کفاره بر او واجب است.
۲٫ امام ابن قیم: در کتاب اجتماع الجیوش الإسلامیه از امام شافعی: چنین نقل می کند که ایشان فرمودند:|القول فی السُّنه التی أنا علیها ورأیت أصحابنا علیها أهل الحدیث الذین رأیتهم وأخذت عنهم مثل سفیان ومالک وغیرهما الإقرار بشهاده أن لا إله إلا الله ، وأن محمداً رسول الله وأن الله تعالى على عرشه فی سمائه یَقرُب من خلقه کیف شاء وأن الله تعالى ینزل إلى السماء الدنیا کیف شاء|   «راه و روشی که من به آن پایبندم و اصحاب ما از اهل حدیث کسانیکه آنها را دیده و از آنها علم آموخته ام مانند سفیان، مالک و غیر آنها به آن پایبند هستند عبارت است از اقرار به شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله و اینکه خداوند در آسمان خویش بر روی عرش قرار دارد و به مخلوقات خویش آنگونه که می خواهد نزدیک می شود و به آسمان دنیا آنگونه که بخواهد فرود می آید.»
۳٫ امام ذهبی از امام مزنی نقل می کند که اشان فرمودند:| قلت: إن کان أحد یخرج ما فی ضمیری وما تعلق به خاطری من أمر التوحید فالشافعی، فصرت إلیه وهو فی مسجد مصر، فلما جثوتُ بین یدیه قلت: هجس فی ضمیری مسأله فی التوحید فعلمت أن أحداً لا یعلم علمک فما الذی عندک؟ فغضب ثم قال: أتدری أین أنت؟ قلت نعم. قال: هذا الموضع الذی أغرق الله فیه فرعون، أَبَلغَک أن رسول الله صلى الله علیه وسلم أمر بالسؤال عن ذلک؟ قلت: لا  قال: هل تکلم فیه الصحابه؟ قلت: لا، قال: تدری کم نجماً فی السماء؟ قلت: لا، قال: فکوکب منها تعرف جنسه، طلوعه، أفوله، ممَ خُلق؟ قلت: لا، قال: فشیء تراه بعینک من الخلق لست تعرفه تتکلم فی علم خالقَه؟ ثم سألنی عن مسأله فی الوضوء فأخطأت فیها ففرعها على أربعه أوجه فلم أصب فی شیء منه فقال: شیء تحتاج إلیه فی الیوم خمس مرات تدع علمه وتتکلف علم الخالق إذ هجس فی ضمیرک ذلک فارجع إلى قول الله تعالى(وإلهُکُم إلهٌ واحدٌ لا إله إلا هو الرحمن الرحیم . إنَّ فی خلق السموات والأرض)  فاستدل بالمخلوق على الخالق ولا تتکلف على ما لم یبلغه عقلک|  «(به خودم) گفتم: اگر کسی باشد که بتواند به آنچه در دلم در مورد توحید بوجود آمده است جواب دهد تنها شافعی است. پس پیش ایشان در مسجد مصر رفتم و هنگامی که نزد او بر زانوها نشستم به او گفتم: شبهه ای در توحید به دلم راه یافت پس شما و علمتان را به خاطر آوردم شما در این رابطه چه می‌دانید؟ (امام شافعی) خشمگین شد سپس فرمود: آیا می دانی در کجا قرار داری؟ گفتم: بله. فرمود: این مکانی است که خدا فرعون را در آن غرق نمود. آیا هرگز شنیده ای که پیامبرغ به سؤال کردن در مورد آن دستوری داده باشد؟ گفتم: خیر. فرمود: آیا صحابه در مورد آن سخنی گفته اند؟ گفتم: خیر. فرمود: آیا می دانی چند ستاره در آسمان وجود دارد؟ گفتم: خیر. فرمود: آیا می دانی ستاره ها از چه درست شده است؟ جنس آن چیست؟ چگونه طلوع و غروب می کند؟ گفتم: خیر. فرمود: شما در مورد چیزی که با چشمانت آن را می بینی علمی نداری آنگاه می خواهی در مورد علم آفریننده آن به صحبت بنشینی؟ سپس(امام شافعی) پیرامون مسأله ای از مسائل وضو سؤالی از من پرسید که در جواب آن دچار اشتباه شدم. سپس آن مسأله را به چهار مسئله تقسیم کرد پس به همه آنها جواب اشتباه دادم آنگاه فرمود: پنج مرتبه در شبانه روز به آن احتیاج داری و آموختن علم آن را فراموش می کنی آنگاه خودت را برای فهم علم خالق به زحمت می اندازی. اگر آن شبهه به دلت راه یافت به فرموده خداوند مراجعه کن که می فرماید: *وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ (۱۶۳) إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ &  پس به سبب مخلوق بر وجود خالق استدلال کن و برای درک چیزی که عقلت گنجایش آن را ندارد خودت را به زحمت نیانداز.»
۴٫ ابن عبدالبر از یونس بن عبدالاعلی  نقل کرده که فرمود: |سمعت الشافعی یقول: إذا سمعت الرجل یقول الاسم غیر المسمى أو الشیء غیر الشیء فاشهــد علیـه بالزندقه|  «از امام شافعی شنیدم که می گفت: هنگامی که از شخصی شنیدی که می‌گفت اسم غیر مسمی است یا شیء غیر شیء است شهادت بده که او زندیق است.»
۵٫ و امام شافعی در کتاب خود به نام الرساله گفته است: |والحمد لله .. الذی هو کما وصف به نفسه وفوق ما یصفه به خلقه|  «ستایش فقط مخصوص خدایی است که او همانگونه است که نفس خود را به آن توصیف کرده است. او بالاتر از آن چیزی است که مخلوقاتش او را بدان وصف کرده اند.»
۶٫ امام ذهبی روایتی را از امام شافعی در کتابش به نام سیر اعلام النبلاء  آورده که امام شافعی به راستی فرمود: |نثبت هذه الصفات التی جاء بها القرآن ووردت بها السُّنه وننفی التشبیه عنه کما نفى عن نفسه فقال*لیس کَمِثْلِه شیء& ..|   «آن صفاتی که در قرآن و سنت است را ثابت می کنیم و تشبیه را از او نفی می کنیم همانطور که خود آن را از نفس خود نفی کرده است. خداوند فرموده است:*لیس کَمِثْلِه شیء& هیچ چیزی شبیه و همانند خداوند نیست.»
۷٫ ابن عبدالبر از ربیع بن سلیمان روایتی نقل کرده که فرموده است از امام شافعی شنیدم که در باره فرموده خداوند*کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ& «هرگز، به راستی آنان امروز از پروردگارشان در حجاب هستند.» به وسیله‌ی این آیه تعلیم دادیم که همانا قومی از خداوند در حجاب نیستند، به پروردگارشان نگاه می کنند هیچ ضرری از رؤیت او نمی بینند.
۸٫ لالکائی از ربیع بن سلیمان روایتی نقل کرده که گفت: پیش محمد بن ادریس حاضر بودم. نوشته ای را از روی زمین برایش آوردند که در آن نوشته شده بود: *کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ&. گفتند در باره این کلام خداوند چه می گویی؟ امام شافعی گفت: زمانیکه آنها در نارضایتی خداوند در حجاب هستند خود دلیل است بر اینکه در رضایتمندی خداوند رامی بینند. ربیع گفت: گفتم ای ابوعبدالله تو هم این را می گویی؟ شافعی در جواب گفت: بله و با این عقیده خداوند را عبادت می کنیم.
۹٫ ابن عبدالبر از جارودی  روایت کرده که ایشان گفت: اسم ابراهیم بن اسماعیل بن علیه  نزد شافعی برده شد. امام شافعی در جواب گفت: من مخالف او هستم در همه چیز حتی در قول لا اله الا الله. من لا اله الا الله را آنگونه که او می گوید نمی گویم. من می گویم که هیچ معبود بحقی نیست جز خدایی که با موسی از پشت حجاب سخن گفت و او می گوید: هیچ معبود بحقی نیست جز خدایی که با موسی از پشت حجاب با خلق کلامی که موسی آن را شنید.
۱۰٫ لالکائی از ربیع بن سلیمان نقل می کند که شافعی گفت:|من قال القرآن مخلوق فهو کافر|  «هرکس بگوید قرآن مخلوق است او کافر است.»
۱۱٫ بیهقی از ابومحمد زبیری نقل می کند که:|قال رجل للشافعی أخبرنی عن القرآن خالق هو؟ قال الشافعی: اللهم لا. قال: فمخلوق؟ قال الشافعی: اللهم لا. قال: فغیر مخلوق؟ قال الشافعی: اللهم نعم. قال: فما الدلیل على انه غیر مخلوق؟ فرفع الشافعی رأسه وقال: تُقر بأن القرآن کلام الله، قال: نعم. قال الشافعی: سبقت فی هذه الکلمه قال الله تعالى ذکره*وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ& ،*وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا& . قال الشافعی: فتقر الله بأن الله کان وکان وکلامه؟ أو کان الله ولم یکن کلامه؟ فقال الرجل: بل کان الله وکان کلامه. قال: فتبسّم الشافعی وقال: یا کوفیون إنکم لتأتونی بعظیم من القول إذا کنتم تقرون بأن الله کان قبل القبل وکان کلامه فمن أین لکم الکلام: إن الکلام الله، أو سوى الله، أو غیر الله، أو دون الله؟ قال: فسکت الرجل وخرج|  «مردی به شافعی گفت: مرا آگاه کن که آیا قرآن خالق است؟ شافعی گفت: قسم به خدا نه. مرد گفت: آیا مخلوق است؟ در جواب گفت: قسم به خدا نه. مرد گفت: آیا غیر از مخلوق است؟ شافعی گفت: قسم به خدا بلی. مرد گفت: دلیل بر اینکه او مخلوق نیست چه می باشد؟ شافعی سرش را بلند کرد و گفت: اقرار می کنی به اینکه قرآن کلام خداست. گفت: بلی. شافعی گفت: الله تعالی در این باره می‌فرماید: *وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ&  «و اگر یکی از مشرکین از تو پناه خواست پناهش بده تا آنجا که کلام خدا را بشنود.» و می فرماید:*وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا& «و خداوند با موسی بدون واسطه سخن گفت». شافعی گفت:آیا خداوند مقرر می دارد که خودش و کلامش بوده است یا اینکه تنها الله بوده و کلامش نبوده است؟ مرد گفت: بلکه خداوند و کلامش بوده است. گفت: شافعی تبسمی کرد و گفت: ای کوفیان شما با سخنان عظیمی می آیید در حالیکه اقرار دارید به اینکه خداوند و کلامش از ابتدا بوده اند پس این کلام شما اینکه می گویید: آیا کلام خداست؟ یا جدا از خداست؟ یا غیر از خداست یا قبل از خداست؟ از کجا سرچشمه می گیرد. گفت: مرد ساکت شد و خارج گشت.»
۱۲٫ روایت ابو طالب عشاری  جزو اعتقادات منسوب به شافعی است که گفت: از صفات عزوجل از او سؤال شد و اینکه آنچه شایسته است به آن ایمان داشته باشد. شافعی گفت:|لله تبارک وتعالى أسماء وصفات جاء بها کتابه وخبر بها نبیه صلى الله علیه وسلم ، أمته لا یسع  أحداً من خلق الله عز وجل قامت لدیه  الحجه إن القرآن نزل به وصحیح عنده  قول النبی صلى الله علیه وسلم، فیما روى عنده العدل خلافه  فإن خالف ذلک بعد ثبوت الحجه علیه فهو کافر بالله عز وجل، فأما قبل ثبوت الحجه علیه من جهه الخبر فمعذور بالجهل لأن علم ذلک لا یدرک بالعقل ولا بالدرایه  والفکر ونحو ذلک أخبار الله عز وجل أنه سمیع وأن له یدین بقوله عز وجل*بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ&  وأن له یمیناً بقوله عز وجل*وَالسَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ&  ، وإن له وجهاً بقوله عز وجل*کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ &  ، وقوله* وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ &  وأن له قدماً بقوله صلى الله علیه وسلم |حَتَّى یَضَعَ رَبُّ الْعِزَّهِ فِیهَا قَدَمَهُ|  یعنی جهنم لقوله صلى الله علیه وسلم ، للذی قتل فی سبیل الله عز وجل أنه |لقی الله عز وجل وهو یضحک إلیه |  وأنه یهبط کل لیله إلى السماء الدنیا بخبر رسول الله صلى الله علیه وسلم ، بذلک وأنه لیس بأعور لقول النبی صلى الله علیه وسلم إذ ذکر الدجال فقال |إِنَّهُ أَعْوَرُ وَإِنَّ رَبَّکُمْ لَیْسَ بِأَعْوَرَ|  وإن المؤمنین یرون ربهم عز وجل یوم القیامه بأبصارهم کما یرون القمر لیله البدر وأنه له إصبعاً بقوله صلى الله علیه وسلم|مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَهُوَ بَیْنَ أُصْبُعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ رَبِّ الْعَالَمِینَ|  «برای خداوند تبارک و تعالی اسماء و صفاتی است که کتابش آن را بازگو و پیامبرشغ به آن خبر داده است هیچکس از مخلوقات خداوند عزوجل که بر او اتمام حجت شده  باشد نمی تواند با چیزی که قرآن بدان ناطق و فرموده صحیح رسول اللهغ که راوی عادل آن را نقل کرده و آن را بیان می دارد، مخالفت کند. همانا اگر کسی با آن مخالفت کند بعد از اینکه حجت و دلیل بر او ثابت شد او به خداوند عزوجل کافر است. اما اگر قبل از دلیل و حجت از جهت خبر بر او ثابت شود به دلیل جهل معذور است زیرا علم به آن با عقل و درایت و تفکر و مانند اینها کسب نمی گردد. خداوند عزوجل خبر داده به اینکه او سمیع است و برای او دو دست است آنجا که می فرماید:*بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ& «بلکه دو دست خداوند گشاده است.» همانا برای خداوند دست راستی است خداوند می فرماید:*وَالسَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ&  «و آسمانها پیچیده به دست راست اوست» و برای خداوند وجهی است آنجا که می فرماید:*کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ &  «همه چیز جز وجه او نابود می شوند.» و می فرماید:*وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ & « و تنها وجه پروردگار تو که صاحب جلال و اکرام است باقی می‌ماند.» برای خداوند قدم است. رسول اللهغ در این باره می فرماید: |حَتَّى یَضَعَ رَبُّ الْعِزَّهِ فِیهَا قَدَمَهُ|  «تا آنجا که پروردگار عزوجل قدمش را در آن یعنی جهنم قرار میدهد.» و برای کسی که در راه خداوند عزوجل کشته می شود|لقی الله عز وجل وهو یضحک إلیه |  «الله عزوجل را در حالی ملاقات می کند که به سوی او می خندد.» به وسیله خبری که رسول اللهغ به ما داده خداوند هر شب به آسمان دنیا فرود می‌آید. و خداوند کور نیست به خاطر قول پیامبرغ هنگامی که از دجال خبر می داد فرمود:|إِنَّهُ أَعْوَرُ وَإِنَّ رَبَّکُمْ لَیْسَ بِأَعْوَرَ| «او(دجال) کور است و پروردگار شما کور نیست.» و مؤمنان پروردگارشان را در روز قیامت با چشمانشان می‌بینند همانگونه که ماه شب چهارده را می بینند و برای خداوند انگشت است همانگونه که رسول اللهغ می فرماید:|مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَهُوَ بَیْنَ أُصْبُعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ رَبِّ الْعَالَمِینَ|  «هیچ قلبی نیست مگر اینکه بین دو انگشت از انگشتان خداوند عزوجل قرار دارد.»»
ب: سخن امام شافعی در مورد مسأله قدر:
۱٫ امام بیهقی از ربیع بن سلیمان نقل می کند که ربیع گفت از امام شافعی در مورد قدر سؤال شد و امام شافعی در جواب گفت:
ما شـئت کان وإن لم أشـأ                 وما شئت إن لم تشأ لم یکن
خلقت العباد على ما علـمت                ففی العلم یجری الفتى والمسن
على ذا مننـت وهذا خذلت                       وهذا أعـنت وذا لم تعـن
فمنهم شقـی ومنهم سعـید                         ومنهم قبیح ومنهم حسن

«هر چه را که بخواهی بوجود بیاوری به وجود می آید اگر چه من هم نخواهم و هرچه را که من بخواهم اگر تو نخواهی به وجود نمی آید.
بندگان را از روی علمی که می دانی خلق کرده ای، در علم تو جوان و مسن وجود دارد.
بر هرکس را بخواهی منت می گذاری و او را نعمت می بخشی و هرکس را بخواهی ذلیل می گردانی و هرکس را بخواهی کمک می کنی و هرکس را بخواهی یاری نمی رسانی.
از میان بندگانت خوشبخت و بدبخت وجود دارد و از آنها کسانی زشتکار و کسانی نیکوکارند.»
۲٫ امام بیهقی در مناقب شافعی آورده است که شافعی گفت:|إن مشیئه العباد هی إلى الله تعالى ولا یشاءون إلا أن یشاء الله ربُّ العالمین ، فإن الناس لم یخلقوا أعمالهم وهی خلق من خلق الله تعالى أفعال العباد وإن القدر خیره وشره من الله عز وجل ، وإن عذاب القبر حق ، ومساءله القبور حق ، والبعث حق ، والحساب حق ، والجنه والنار حق ، وغیر ذلک مما جاءت به السُّنن|  «همانا مشیت و خواست بندگان در دست پروردگار است و هیچ کاری را نمی خواهند مگر اینکه پروردگار عالمیان بخواهد. زیرا بندگان خالق افعال خود نیستند و عمل، مخلوقی از مخلوقات پروردگار است و همانا قدر خیر و شر از سوی خداوند عزوجل است. عذاب قبر و سؤال کردن از مردگان، زنده شدن و حساب روز قیامت، بهشت و جهنم و غیر از اینها مسائلی که در احادیث آمده اند حق هستند.»
۳٫ امام لالکائی از مزنی روایت می کند که شافعی گفت: |تدری ما القدری؟ الذی یقول إن الله لم یخلق الشیء حتى عمل به|  «آیا می دانی قدریه به چه کسی می گویند؟ قدریه کسی است که می گوید چیزی را تا آن هنگام که بدان عمل نشود نمی آفریند.»
۴٫ امام بیهقی از شافعی نقل کرده که گفت:|القدریه الذین قال رسـول الله غ |هم مجوس هذه الأمه|  الذین یقولون إن الله لا یعلم المعاصی حتى تکون|   «قدریه که رسول الله غ در موردشان می گوید: ایشان مجوس این امت هستند. کسانی هستند که می‌گویند خداوند به گناهان علم ندارد تا وقتی که انجام گیرند.»
۵٫ امام بیهقی از ربیع بن سلیمان روایت کرده که شافعی نمازخواندن پشت سر قدریه را مکروه می دانست.
ج: سخن امام شافعی در مورد مسأله ایمان:
۱٫    ابن عبدالبر از ربیع روایت کرده که گفت: از شافعی شنیدم که می گفت: ایمان: قول، عمل و اعتقاد قلب است. آیا این سخن الله تعالی را ندیده اید که می فرماید:*وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ&  یعنی نمازتان به سوی بیت المقدس. خداوند نماز را ایمان نامگذاری کرد درحالیکه نماز قول، عمل و اعتقاد است.
۲٫    امام بیهقی از ربیع بن سلیمان نقل کرده که گفته از شافعی شنیدم که می گفت: ایمان: قول و عمل است ، کم و زیاد می شود.
۳٫    بیهقی از ابومحمد زبیر نقل کرده مردی به شافعی گفت:کدامیک از اعمال پیش خداوند افضلتر است؟ شافعی گفت: چیزی پیش خداوند افضل تر است که هیچ عملی بدون آن مقبول نیست. آن مرد گفت: آن چه چیز است؟ شافعی گفت: ایمان آوردن به خدایی که هیچ معبود بحقی جز او نیست. بلندترین اعمال از نظر درجه و شریف ترین اعمال از نظر منزلت و بیشترین سهم را از اسلام دارد. مرد گفت: آیا به من از ایمان خبر نمی دهی که قول و عمل است یا فقط قول است و عمل داخل آن نمی گردد؟ شافعی گفت: ایمان: عمل برای خداوند است و قول بعضی از آن عمل است. مرد گفت: این مسئله را برای من وصف کن تا آن را بفهمم. شافعی گفت: براستی برای ایمان حالات، طبقات و درجاتی وجود دارد که بعضی از آنها کاملی است که کمال آن به انتهاء رسیده و بعضی از آنها ناقصی است که نقص آن مشخص است و بعضی از آنها برتری است که برتری آن بیشتر است. آن مرد گفت: آیا ایمان کامل نمی شود و زیاد و کم می گردد؟ شافعی گفت: بله. آن مرد گفت: برای این حرفت دلیلی داری؟ شافعی گفت: خداوند متعال ایمان را بر اعضای ظاهری بنی آدم فرض کرده است و آن را در میان جوارح تقسیم کرده و آن را قسمت قسمت کرده است. پس هیچیک از اعضای انسان وجود ندارد مگر ایمانی به آن سپرده شده است که به اعضای دیگر داده نشده است. بعضی از جوارح قلبش است که به وسیله آن درک شناسایی و فهم را دارد و قلب امیر بدنش است آن قلبی که اعضای بدن فرمان او را رد نمی کنند و اعضا جز به رأی و فرمان او به حرکت درنمی آیند. از اعضای دیگر آن دو چشمش است که به وسیله آنها می بیند و دو گوش که به وسیله آنها می شنود و دو دست که به وسیله آنها اشیاء را می گیرد و دو پا که به وسیله آنها راه می رود و فرج که خیلی به آن اهمیت داده است و زبان که به وسیله آن سخن می گوید و سر او که صورتش در آن قرار دارد. آنچه بر قلب فرض شده غیر از آن چیزی است که بر زبان فرض گردیده است و آنچه بر گوش فرض شده غیر از آن چیزی است که بر دو چشم فرض گرده و آنچه بر دو دست فرض شده غیر از آن چیزی است که بر دو پا فرض شده است. آنچه بر فرج فرض گردیده غیر از آن چیزی است که بر صورت فرض شده است. اما فرائض خداوند بر قلب از مسئله ایمان: اقرار کردن، شناسایی، اعتقاد، رضایت و تسلیم شدن به اینکه هیچ معبود بحقی جز خداوند نسیت و هیچ شریکی ندارد، هیچ زن و فرزندی برای خود نگرفته است و اینکه محمد غ بنده خداوند و رسول اوست. و اقرار کردن به آن چیزی که از طرف خداوند متعال آمده از پیامبران یا کتابهای آسمانی، اینها فرضهای خداوند بر قلب می باشند و اعمال قلب هستند. خداوند متعال می فرماید:*إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا&  «مگر کسی که مکره و قلبش با ایمان مطمئن باشد. اما کسی که قلبش را به سوی کفر باز کرده و به آن راضی است.» و خداوند متعال می فرماید:*أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ& «آگاه باشید که تنها با ذکر خداوند دلها اطمینان می یابد.» و می‌فرماید:*مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آَمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ& «از کسانی که با زبانشان گفتند ایمان آوردیم درحالیکه دلهایشان ایمان نیاورده بود.» و می فرماید:*وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ& «و اگر آنچه در نفسهایتان است آشکار یا پنهان کنید خداوند به وسیله آنها شما را محاسبه می کند» اینها چیزهایی بودند که خداوند از ایمان بر قلب واجب کرده است و جزو عمل قلب می باشند و اصل ایمان هستند. چیزهایی که خداوند بر زبان فرض کرده است گفتن و آشکار کردن آنچه است که قلب به آن اعتقاد دارد و به آن اقرار کرده است. خداوند متعال در این مورد می فرماید:*قُولُوا آمنا بالله& «بگویید به خداوند ایمان آوردیم» و می فرماید:*وقُولوا للناس حُسنا& «با مردم به خوبی سخن بگویید.» پس گفتن و آشکار کردن قلب فرض خداوند بر زبان است. و این عمل آن است و آنچه است که خداوند از ایمان بر او فرض کرده است. و خداوند بر گوش فرض نموده که از گوش فرادادن به چیزهایی که حرام کرده پرهیز نماید و گوش خود را از شنیدن آنچه را خداوند نهی کرده، ببندد. خداوند در این باره می فرماید:*وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آَیَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ& «در قرآن بر شما نازل شده که هرگاه آیات خداوند مورد انکار قرار می گیرد یا به آن استهزاء می‌شود با آنها ننشینید تا زمانیکه در مسئله دیگری وارد صحبت شوند اگر با آنها بنشینید شما هم مانند آنها هستید.» سپس فراموشی را استثناء می کند. خداوند متعال می فرماید:* وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ& «و اگر شیطان تو را دچار فراموشی کرد یعنی با آنها نشستی پس بعد از یادآوری با قوم ظالم منشین». و میفرماید:*فَبَشِّرْ عِبَادِ (۱۷) الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ& «به بندگان من بشارت ده کسانی که به اقوال گوش می دهند و از احسن آن تبعیت می کنند آنان کسانی هستند که خداوند آنان را هدایت کرده و فقط آنان دارای عقل هستند.» و می فرماید: *قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (۱) الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (۲) وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (۳) وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ & «براستی مؤمنان رستگار شدند کسانی که در نمازهایشان فروتن هستند و از سخنان لغو و بیهوده اعراض می کنند و آنان که زکات پرداخت می‌کنند.» و می فرماید:*وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ& «و هنگامی که حرف بیهوده ای را می‌شنوند از آن رویگردان می شوند.» و می فرماید:*وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا& «و هنگامی که از کنار حرف بیهوده می گذرند با متانت از کنار آن می گذرند.» این چیزی است که خداوند بلند مرتبه از چیزهایی که برای آن حلال نیست برگوش فرض کرده و این فریضه عمل آن است و از ایمان می باشد. و بر دو چشم فرض کرده است که با آنان چیزهایی را که خداوند حرام کرده نگاه نکند و چشمانش را پایین اندازد. خداوند تبارک و تعالی در این باره می فرماید:*قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ .. وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ& «به مؤمنان بگو که چشمانشان را پایین اندازند و عورت خویش را حفظ کنند. و به زنان مؤمن بگو که چشمهایشان را پایین اندازند و عورت خویش را حفظ کنند.» نباید یکی از مؤمنان به فرج برادر خود نگاه کند و فرج خود را از اینکه به آن نگاه کنند حفظ کند.
شافعی گفت: هر آیه ای که در قرآن در رابطه با حفظ فرج آمده مخصوص زنان است مگر این آیه که در باره نظر است. این مسئله چیزی است که خداوند متعال بر چشم از نگاه داشتن آن فرض کرده است و این عمل چشم است و از ایمان می باشد. سپس خداوند متعال از آن چیزهایی که بر قلب و گوش و چشم فرض کرده در یک آیه خبر داده است. خداوند متعال در این باره می فرماید:*وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا& « و از آن چیزهایی که به آن علم نداری پیروی مکن همانا براستی که گوش، چشم و قلب همگی مورد سؤال واقع خواهند شد.» شافعی گفت: یعنی بر فرج فرض شده تا آن را به وسیله چیزهایی که بر آن حرام شده است، از بین نبرد. خداوند متعال می‌فرماید:*وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ& «و کسانی که از فرج خود محافظت می کنند.» و می فرماید:*وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ&  «و شما گناهانتان را پنهان نمی کردید تا سرانجام گوشها، چشمها و پوستهایتان بر علیه شما شهادت ندهند.» منظور از جلود، پوست فرجها و رانها است. پس این چیزی است که خداوند متعال از حفظ کردن پوست و ران بر فرج فرض کرده و چیزهایی که برای آن حلال نیست و این حفظ کردن فرج و ران عمل فرج است.
و بر دو دست فرض کرده که به وسیله آن چیزهایی که خداوند حرام کرده انجام ندهد بلکه باید با آنها چیزهایی را که خداوند به آن امر کرده از صدقه، صله رحم، جهاد در راه خدا و وضو گرفتن برای نمازها انجام دهد.
خداوند متعال در این باره می فرماید:*یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ& «ای کسانی که ایمان آورده اید چون به نماز برخاستید صورت و دستهای خود را تا آرنج بشویید.» و می فرماید:*فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً& «زمانیکه در جنگ با کفار روبه رو شدید پس گردنها را بزنید تا آنها را از پای درآورید. و بندهای[اسیران] را محکم کنید آنگاه یا به منت یا به فدیه[آزادشان کنید.]» چون زدن گردن، جنگ، صله رحم و صدقه از اعمال ظاهری دستها است. بر دو پا واجب کرده که با آنها به سوی اعمالی که خداوند آنها را حرام کرده نرود. خداوندأ در این باره می فرماید:*وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا& «بر روی زمین با تکبر راه نرو همانا تو نمی توانی زمین را بشکافی و نمی تونی در بلندی به کوهها برسی.» و بر صورت سجده کردن برای خداوند در شب و روز هنگام نمازها واجب شده است. خداوند متعال در این باره می فرماید:*یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ& «ای کسانی که ایمان آورده اید رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را عبادت نمایید و اعمال نیک انجام دهید تا رستگار شوید.» و می فرماید:*وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا& «همانا مساجد فقط ملک خداست پس هیچ کس را همراه خداوند نخوانید.» [در این آیه دعا شامل دعای مسألت یعنی درخواست کردن و دعای عبادت یعنی انجام دادن نماز و روزه و غیره می باشد.] منظور از مساجد یعنی اعضایی که بنی آدم در نمازش از پیشانی و غیر پیشانی با آنها سجده می‌کند.
امام شافعی گفت: اینها چیزهایی هستند که خداوند بر اعضای ظاهری بدن واجب کرده است و وضو و نمازها را در کتابش ایمان نام برده است. و این زمانی بود که خداوند متعال صورت پیامبرش را از نمازخواندن به سوی بیت المقدس چرخانید و او را به نمازخواندن به سوی کعبه امر نمود. این در حالی بود که مسلمانان به مدت ۱۶ماه به سوی بیت المقدس نماز خوانده بودند. صحابه گفتند ای رسول خداغ ما را خبر بده از نمازهایی که به سوی بیت المقدس می خواندیم. حال ما و نمازهایمان چگونه است؟ پس خداوند در این باره این آیه را نازل کرد:*وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ& «و خداوند ایمانهای شما را ضایع نمی گرداند[یعنی نمازهایشان به سوی بیت المقدس به مدت ۱۶ ماه] براستی که خداوند نسبت به مردمان رئوف و رحیم است.» خداوند متعال در این آیه نماز را ایمان نام می برد. پس هرکس خداوند را در حالیکه بر نمازهایش محافظت کند و همچنین محافظ جوارحش باشد طوریکه به وسیله هریک از جوارحش آنچه را که خداوند به آن امر کرده و بر آن جوارح واجب کرده، ادا کند؛ ملاقات نماید خداوند را با حالت ایمان کامل ملاقات می کند و از اهل بهشت است و هرکس که به عمد یکی از چیزهایی را که خداوند به آن امر کرده است ترک نماید خداوند را در حالتی ملاقات می کند که ایمانش ناقص است. آن شخص گفت: کم شدن ایمان و کامل شدن آن را شناختم پس دلیلت بر زیاد شدن ایمان چیست؟
امام شافعی گفت: خداوند متعال می فرماید:*وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ آَمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۱۲۴) وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ & «و چون سوره ای نازل شود بعضی از آنها می گویند این سوره بر ایمان کدامیک از شما افزود؟ اما کسانی که ایمان آورده اند بر ایمانشان می افزاید و شادمان می شوند ولی کسانی که در دلشان بیماری است بر پلیدیشان افزود و در حال کفر مردند.» و در سوره کهف می فرماید:*إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آَمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى& «آنها جوانانی بودند که به پروردگار خود ایمان آوردند و ما نیز بر هدایتشان افزودیم.»
امام شافعی می گوید: اگر تمام ایمان یکی باشد و هیچ کم و زیادتی در آن نباشد برای هیچکس در ایمان برتری وجود نداشت و مردم در ایمان مساوی بودند و برتری در ایمان باطل می شد و لکن مؤمنان با ایمان کامل به بهشت داخل می شوند و با تفاضل در ایمان مؤمنان با درجات مختلف در بهشت نزد خداوند برتری پیدا می کنند و با نقص ایمان کوتاه کاران داخل آتش می شوند.
امام شافعی گفت: خداوند متعال در بین بندگانش مسابقه برپا کرده است همانطوری که در روز مسابقه از یکدیگر سبقت می گیرند سپس آنها بر درجات خودشان می ایستند به خاطر سبقتی که از او گرفته شده است. پس خداوند متعال هر بنده ای را بر درجه سبقتش قرار داده است و از حق او در درجه نمی کاهد و کسی را که از او پیشی گرفته شده بر کسی که پیشی گرفته مقدم نمی دارد. و کسی که مفضول است بر فاضل مقدم نمی دارد و به خاطر این تفاضل است و اگر برای کسی که به سوی ایمان پیشی گرفته برای کسی که از ایمان عقب مانده است فضیلتی وجود نداشت آخر این امت به اول این امت در فضیلت ملحق می شود.
د: سخن امام شافعی در مورد صحابه:
۱٫    بیهقی از امام شافعی نقل می کند که گفت:|أثنى الله تبارک وتعالى على أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم فی القرآن والتوراه والإنجیل وسبق لهم على لسان رسول الله صلى الله علیه وسلم من الفضل ما لیس لأحد بعدهم ، فرحمهم الله ، وهنأهم بما أتاهم فی ذلک ببلوغ أعلى منازل الصدیقین والشهداء والصالحین ، فهم أدوا إلینا سُنن رسول الله صلى الله علیه وسلم ، وشاهدوه والوحی ینزل علیه ، فعلموا ما أراد رسول الله صلى الله علیه وسلم عاماً وخاصاً وعزماً وإرشاداً ، وعرفوا من سُنّته ما عرفنا وجهلنا ، وهو فوقنا فی کل علم واجتهاد ، وورع وعقل ، وأمر استدرک به علم واستنبط به وآراؤهم لنا أحمد وأولى بنا من آرائنا عندنا لأنفسنا والله أعلم|  «خداوند تبارک و تعالی بر اصحاب پیامبر خداغ در قرآن و تورات و انجیل ثنا و درود فرستاده است و برای آنها فضیلتهایی را بر زبان رسول خداغ آورده که برای هیچکسی بعد از آنها نیامده است پس خداوند تعالی به آنان رحم کند و به آنان تهنیت گوید و آنان را به بزرگترین منازل صدیقین و شهداء و صالحین برساند به خاطر آن فضایلی که برای آنها آمده است. زیرا فقط آنها سنتهای پیامبر خداغ را مشاهده کردند در حالیکه وحی بر او نازل می شد و عام و خاص و تصمیم و راهنمایی را که پیامبرغ اراده می کرد یاد گرفتند و سنتهای پیامبر، آنچه را که می دانیم و آنچه که نمی دانیم شناختند و آنها در علم، اجتهاد، ورع و عقل و کاری که علم به وسیله آن به دست می آید و با آن استنباط می شود بر ما برتری دارند و رأی آنان نسبت به آراء خودمان نزد ما شایسته تر و اولی تر است والله اعلم.»
۲٫    بیهقی از ربیع بن سلیمان نقل می کند که گفت: از شافعی شنیدم که در مورد تفضیل خلفا اینگونه گفت: ابوبکر، عمر، عثمان و علی.
۳٫    بیهقی از محمد بن عبدالله بن عبدالحکم  نقل می کند که گفت: از شافعی شنیدم که می گفت: افضل ترین مردم بعد از رسول اللهغ ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و سپس علی است.
۴٫    هروی از یوسف بن یحیی بویطی نقل می کند که:|سألت الشافعی أأصلی خلف الرافضی؟ قال: لا تصل خلف الرافضی ولا القدری ولا المرجئ. قلت: صفهم لنا، قال: من قال: الإیمان قول فهو مرجئ، ومن قال: إن أبابکر وعمر لیسا بإمامین فهو رافضی، ومن جعل المشیئه إلى نفسه فهو قدری|  «از شافعی پرسیدم آیا پشت سر رافضی نماز بخوانم؟ گفت: پشت سر رافضی، قدریه و مرجئه نماز نخوان. گفتم: حالشان را برای ما وصف نما. گفت: هرکس می گوید ایمان تنها قول است او مرجئه است و هرکس بگوید ابوبکر و عمر دو امام نیستند او رافضی است و هرکس مشیت و اراده را برای خودش قرار دهد او قدریه است.»
هـ. امام شافعی: از کلام و خصومت در دین نهی فرموده اند
۱٫    هروی از ربیع بن سلیمان نقل می کند که:|سمعت الشافعی یقول : … لو أن رجلاً أوصى بکتبه من العلم لآخر ، وکان فیها کتب الکلام ، لم تدخل فی الوصیه لأنه لیس من العِلْم|  «از شافعی شنیدم که می گفت:… اگر مردی وصیت کند که کتابهای علمی اش به دیگری برسد و در آنها کتابهای کلام باشد، کتابهای کلام داخل در وصیتش نمی گردد چون کلام علم نیست.»
۲٫    هروی از حسن زعفرانی نقل می کند که:|سمعت الشافعی یقول: ما ناظرت أحداً فی الکلام إلا مره وأنا أستغفر الله من ذلک|  «از شافعی شنیدم که گفت: تنها یکبار با فردی در مورد کلام مناظره کردم و به خاطر آن از خداوند طلب بخشش نمودم.»
۳٫    هروی از ربیع بن سلیمان نقل می کند که:|قال الشافعی: لو أردت أن أضع على کل مخالف کتاباً کبیراً لفعلت، ولکن لیس الکلام من شأنی، ولا أحب أن ینسب إلیّ منه شیء |  «شافعی می گوید: اگر بخواهم در مورد هر مخالفی کتابی بزرگ بنگارم آن را انجام می دهم ولی کلام از وظیفه من خارج است و دوست ندارم چیزی از آن به من نسبت داده شود.»
۴٫     ابن بطه از ابوثور نقل می کند که گفت:|قال لی الشافعی: ما رأیت أحداً ارتدى شیئاً من الکلام فأفلح|  «شافعی به من گفت: کسی را ندیدم که چیزی از کلام دور بیندازد و رستگار نشود.»
۵٫    هروی از یونس مصری روایت می کند که:|قال الشافعی: لأن یبتلی الله المرء بما نهى الله عنه خلا الشرک بالله خیر من أن یبتلیه بالکلام|  «شافعی گفت:اگر خداوند شخص را به آنچه از آن نهی کرده است بجز شرک مبتلا نماید بهتر از این است که به کلام مبتلا گرداند.»
این سخنان امام شافعی: در باره مسائل اصول دین است و این هم موقف ایشان از علم کلام بود.
وصلی الله علی سیدنا محمد و علی آله و صحبه وسلم

سایت نوار اسلام
IslamTape.Com

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …