- بیهقی از ابی محمد زبیری روایت کرده که: (مردی به شافعی گفت: در مورد قرآن به من بگو آیا خالق است؟ شافعی گفت: نه، مرد گفت: آیا مخلوق است؟ شافعی گفت: نه، مرد گفت: مخلوق نیست؟ شافعی گفت: بله، مرد گفت: دلیلت بر مخلوق نبودن قرآن چیست؟ شافعی سرش را بلند کرد و گفت: اقرار میکنی به اینکه قرآن کلام خداست، مرد گفت: بله، شافعی گفت: خداوند متعال درباره قرآن فرموده: ﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ٱسۡتَجَارَکَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ یَسۡمَعَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾ [التوبه: ۶] (هرگاه یکی از مشرکان بر تو پناه آورد، او را پناه بده، تا سخن خداوند را بشنود) و ﴿وَکَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَکۡلِیمٗا ١۶۴﴾ [النساء: ۱۶۴] (و خداوند حقیقتاً با موسی سخن گفت). شافعی گفت: آیا اقرار میکنی به اینکه خداوند بوده و کلامش نیز از قدیم بوده؟ یا اینکه خداوند بوده و کلامش نبوده؟ مرد گفت: خداوند بوده و کلامش نیز بوده است. زبیری میگوید: شافعی تبسمیکرد و گفت: ای کوفیان، حقیقتاً شما با سخن بزرگ و خطرناکی پیش من آمدید، زمانی که اقرار کردید به اینکه خداوند از اول بوده و کلامش بعداً بوجود آمده، پس کلام از کجا نشأت گرفته: کلام خداست یا غیر خداست، یا جدا از خداست، یا نزد خداست؟ زبیری میگوید: مرد ساکت شد و از مجلس خارج شد).[۱]
- در قسمتی از اعتقاداتی که به امام شافعی نسبت داده شده – از روایت ابی طالب عشاری – چنین آمده که: (در مورد صفات خداوند عزوجل و آنچه که شایسته است به آن ایمان آورده شود از شافعی سؤال شد، و در جواب گفت: خداوند تبارک و تعالی دارای اسماء و صفاتی است که در کتابش آمده و پیامبرش صلی الله علیه وسلم امتش را به آن خبر داده، و برای هیچ یک از مخلوقات خداوند در حالی که حجت بر او اقامه شده و قرآن بر آن نازل شده و حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد آن نزدش به صحت رسیده جایز نیست که عقیده ای خلاف این داشته باشد، چون اگر بعد از اقامه حجت بر او، مخالف اسماء و صفات خداوند باشد کافر به خداوند عزوجل خواهد بود ولی قبل از اقامه حجت – از حیث خبر – بر او، معذور به جهل است، چون دانستن این موضوع با عقل و تفکر واند یشیدن و … ممکن نیست و درک نمیشود. و از جمله این اسماء و صفات اخبار خداوند عزوجل مبنی بر اینکه او سمیع است و دارای دو دست میباشد ﴿بَلۡ یَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ﴾ [المائده: ۶۴] (بلکه دو دست خداوند بازند) و برای او دست راستی وجود دارد ﴿وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦۚ﴾ [الزمر: ۶۷] (و آسمانها با دست راست او درهم پیچیده میشوند) و خداوند دارای صورت است ﴿کُلُّ شَیۡءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ﴾ [القصص: ۸۸])همه چیز جز صورت خداوند فانی و نابود میشود) و ﴿وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٢٧﴾ [الرحمن: ۲۷] (و تنها صورت پروردگار با عظمت و ارجمند تو میماند) و خداوند دارای پا است و پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «حتی یضع الرب عزوجل فیها قدمه» (تا زمانی که خداوند عزوجل پایش را در جهنم قرار میدهد)[۲] و در مورد کسی که در راه خداوند کشته شده پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «لقی الله عزوجل وهو یضحک الیه» (در حالی خداوند عزوجل را ملاقات میکند که خداوند به او میخندد)[۳] و طبق خبر رسول خدا صلی الله علیه وسلم خداوند هر شب به آسمان دنیا فرود میآید و اینکه خداوند یک چشم نیست، زمانی که در مورد دجال از پیامبر صلی الله علیه وسلم سؤال شد، فرمود: «إنه أعور وإن ربکم لیس بأعور» (دجال یک چشم است ولی پروردگارتان یک چشم نیست)[۴] و مؤمنان خداوند را در روز قیامت با چشمانشان خواهند دید، همچنان که ماه شب چهارده را در دنیا میبینند. طبق فرموده رسول خدا صلی الله علیه وسلم خداوند دارای انگشت است: «ما من قلب إلا هو بین أصبعین من أصابع الرحمن عزوجل» (هیچ قلبی نیست مگر اینکه بین دو انگشت از انگشتان خداوند بخشنده عزوجل وجود دارد – یعنی خداوند هر گونه بخواهد آن را دگرگون میکند -).[۵]
این معانی که خداوند عزوجل خودش را به آنها توصیف کرده و رسولش صلی الله علیه وسلم نیز در احادیث خداوند را به آنها توصیف کرده حقیقتشان به وسیله عقل و تفکر واندیشیدن درک نمیگردد و هیچ کس هم به دلیل جاهل بودن به آنها تکفیر نمیشود مگر بعد از اینکه خبری در این باره به او رسیده باشد. و اگر در این باره خبری بیاید که در فهم و اندیشیدن در مقام مشاهده قرار گیرد، واجب است که شنوندهای به حقیقت آن ایمان آورد و آن گونه که آن را از رسول خدا صلی الله علیه وسلم دیده یا شنیده، بر آن شهادت دهد.
و این صفات را برای خدا ثابت میکنیم و آنها را حق میدانیم و هر گونه تشبیهی را در این باره رد میکنیم، همچنان که آن را از ذات خداوند رد مینمائیم. ﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ ١١﴾ [الشوری: ۱۱] (هیچ چیزی مانند خداوند نیست و او شنوا و بیناست).
[۱] – مناقب الشافعی ۰۱/۴۰۷-۴۰۸).
[۲] – بخاری، ۴۸۴۸، مسلم، ۲۸۴۸٫
[۳] – بخاری، ۲۸۲۶، مسلم، ۱۸۹۰٫
[۴] – بخاری، ۷۱۳۱، مسلم، ۲۹۳۳٫
[۵] – احمد، مسند (۴/۱۸۲)، ابن ماجه، ۱۹۹، حاکم ، مستدرک (۱/۵۲۵)، الآجری، الشریعه ص۳۱۷، ابن مسند، الرد علی الجهمیه ص۸۷٫