شمشیر از نیام کشیدهی خداوند، خالد بن ولید است که وقتی از نخستین نامهای که از سوی عمر رسده بود و در آن خبر وفات ابوبکر صدیق و عزل وی از فرماندهی مسلمانان و تعیین ابوعبیده به جای خود آگاه شد به نزد ابوعبیده آمد و با او به گونهای سخن گفت که حاوی ادب و اخلاص و راستی کامل است.
خالد به وی گفت: “خداوند تو را مورد مغرفت خویش قرار دهد ای ابو عبیده… نامهی امیرالمومنین به تو رسیده است اما تو من را آگاه نکردی و پشت سر من نماز خواندی و از من فرمان میبردی در حالی که تو امیر بودی؟
ابوعبیده به وی گفت: خداوند تو را نیز مورد مغفرت خویش قرار دهد ای خالد… نمیخواستم تو را از این امر آگاه کنم تا آنکه از کس دیگری آن را بشنوی و نمیخواستم نبرد تو را قطع کنم تا آنکه به پایان برسد… قصد داشتم بعدها تو را آگاه کنم… سپس ابوعبیده گفت: آرزوی قدرت و پادشاهی دنیا را ندارم و برای دنیا هم تلاش نمیکنم و میبینی که دنیا دارد به زوال میرود. ما برادر یکدیگریم و برای اجرای امر خداوند تلاش میکنیم و این زیانی برای دین و دنیای انسان ندارد که زیر دست برادرش باشد…
بلکه امیر به خوبی میداند که چه بسا شخصی که مسئولیت دارد به علت اینکه بیشتر در معرض فتنه و اشتباه است ممکن است به هلاکت نزدیکتر باشد مگر کسانی که در حفظ خداوند باشند… که آنان اندکند.
سپس ابوعبیده نامهی عمر را به خالد داد… خالد چه عکس العملی نشان داد؟ او نزدیک به چهار سال زیر امر ابوعبیده و تحت فرمان او بود و نقل نشده که حتی یک بار با وی اختلاف کرده باشد بلکه حتی یک بار دستور او را برای انجام یک ماموریت جنگی سخت اطاعت کرد و به ابوعبیده گفت: این کار خودم است ای ابوعبیده!
ابوعبیده به وی گفت: شرمندهی تو شدم ای خالد. پس خالد در پاسخ وی گفت: اگر از سوی امیرالمومنین کودکی به فرماندهی من گمارده شود حتما از وی اطاعت خواهم کرد… چطور از تو اطاعت نکنم در حالی که تو نسبت به من در اسلام پیش قدمی و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ تو را امین این امت خوانده است؟ سپس خالد او را گواه گرفت که وی جان خود را وقف خداوند کرده و بر خود لازم دانسته که هرگز مخالفت او را نکند…
خداوند راضی و خشنود باد از فاروق آنگاه که به سرزمینهای مسلمان نامهای فرستاد و خطاب به آنان فرمود: “من خالد را نه به سبب کدورت و ناراحتی و نه به سبب خیانت عزل نکردهام اما مردم در مورد خالد به فتنه افتادند و ترسیدم که به او توکل کنند…”
پس از آنکه پس از مدتی از عزل خالد وی توسط ابوعبیده به فرماندهی “قنسارین” گمارد و خالد توانست آنجا را فتح کند عمر گفت: “خالد خود امیر است، خالد خود امیر است… خداوند ابوبکر را رحمت کند، خدای او را رحمت کند که او بهتر از من مردان را میشناخت”.
و خالد در حق عمر بن خطاب میگفت: “عمر در هر کاری که میکرد خداوند را میخواست”